الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

با سلام

این وب سایت با همکاری رضا غریبی الکران فرزند حاج قلیچ خان غریبی و
رحیم طالبی الکران فرزند حاج ابوطالب ایجاد شده است.
این پایگاه اطلاع رسانی جهت درج اطلاعات روستای الکران و معرفی شخصیت ها و اهالی روستا ایجاد شده است.
از بزرگواران تقاضا داریم جهت اداره بهتر این وب سایت ما را یاری فرمایند.


رحیم طالبی فرزند حاج ابوطالب باز نشسته
rahimtalebi44@yahoo.com




رضا غریبی فرزند حاج قلیچ خان غریبی
دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس
علم اطلاعات و دانش شناسی
نویسنده و شاعر
reza.gharibi272@gmail.com

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ دی ۹۹، ۱۸:۲۰ - یاسر صدری
    عالی

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

۱۵
اسفند

 

آپاردی سئللر سارانی❤

 

همشهریان و خوانندگان محترم ، خطهء آذربایجان مملو از تاریخ و فرهنگ تآثیر گذار و وقایع تلخ و شیرین است که شرح و بیان هر کدام از این وقایع باصطلاح مثوی هفتاد من کاغذ نیاز دارد ، اکنون بطور خیلی مختصر و گذرا به یکی از این وقایع می پردازیم .

 

آپاردی سئللر سارانی یکی از اشعار فولکولور و معروف آذربایجانی است که بر اساس داستان سارای ساخته شده و از سالیان دراز به اشکال مختلف سینه به سینه نقل شده و امروزه یکی از شاهکارهای فولکلوریک آذربایجان به شمار می‏رود .

 

افسانه سارای  از جمله افسانه‌های مردمی در سرزمین آذربایجان است که در میان تورک های آذربایجانی (چه تورک های جمهوری آذربایجان و چه آذریبایجان ایران) بسیار مشهور است. این افسانه، داستان کوتاهی است که سرنوشت غم‌انگیز دختری زیباروی را به تصویر می‌کشد و در انتهای داستان اشعاری است که به صورت تصنیف‌هایی با قرائت‌های مختلف، باعث خلق آثار متعدد در موسیقی آذربایجان شده است.  افسانه‌ی سارای به صورت‌های مختلف روایت شده است که پیام اصلی و مشترک آن در تمام روایت‌ها، وفاداری و حجب و حیای این دختر زیباروی است.

 

سارای نماد وفاداری دختر تورک:

داستان سارای اینطور آغاز می‏شود که در کنار رودخانه ی آرپا چایی که در نزدیکی مرز ایران و آذربایجان جاریست در یکی از دهات نزدیک آن دختری ساری تللی (گیسو طلا) و آلا گؤز (چشم شهلا) به دنیا می آید. پدر و مادرش نام این دختر را سارای که در تورکی آذربایجانی تحلیل یافته ساری آی (ماه طلایی) میباشد میگذارند .سارای مادرش را در کودکی از دست داده بود پدرش بنام سلطان کیشی که از اهالی دشت مغان بود ، زن دیگری نگرفت و زندگی اش را وقف تربیت دخترش نمود .

 سارای در ایل با پسری بنام آیدین (خان چوپان) آشنا می شود. از طرفی خان  یکی از مناطق اطراف هنگام شکار سارای را می بیند و شیفتهٔ او می گردد. بزرگان ایل با تقاضای وصلت خان با سارای مخالفت کرده٬ سارای و آیدین را نامزد اعلام می کنند. بیماری مادر آیدین٬ او را مجبور به ترک ایل و مراجعت به خانه می کند. او بعد از مرگ مادرش هفت شبانه روز به سوگ می نشیند. خان با همراهانش به ایل حمله کرده٬ با تهدید به کشتن پدر سارای و دیگر افراد ایل، سارای را ناگزیر به همراهی با خود می کند. سارای در انتظار برگشتن آیدین راه را طولانی می کند؛ اما سرانجام با نومیدی از فرارسیدن آیدین، خود را به داخل رودخانه "آرپاچایی" می اندازد تا خان از او کام نگیرد .

 

امواج آر پا چایی سارای زیبا را همانند دسته گلی روی دستهای خود برد و بدین ترتیب دفتر عشق ناکام دیگری بسته شد و از میان رفت و سارای به عهد و پیمانیکه که با خان چوبان بسته بود ، با عمل به عهد خود ، از خود یک استوره ساخت .

بعدها شاعری از دیار ارسباران آذربایجان، بنام ابوالقاسم نباتی در میان چندین بند شعر تراژیک، گوشه ای از این حکایت را  در کلیپ زیر اینچنین بیان نمود .

 

 

 

 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۹
اسفند

 

     آقای احمد سلطانی ( یکی از جوانان روستای الکران ) باتفاق فرزند خرد سالش در مزار ستار خان 

 

همشهریان و خوانندگان محترم

 چگونه است که یک جوان روستایی وقتی به شهر می رود بر خود لازم میداند بر سر مزار سردار ملی وطن حاضر شده و با فرستادن فاتحه ای به او اداء احترام نموده ، یاد و خاطر او را در دل خود زنده نگه دارد ، اما وقتی یک وزیر دولت اسلامی جهت بازدید   ازمنطقه به شهر رضی می رود ، هیچ یادی از آنان که جانشان را در سال 1320 در راه وطن از دست داده اند ، نمیکند ؟ !  

در مهر ماه همین امسال بود که وزیر محترم راه و شهر سازی ، جناب آقای دکتر آخوندی جهت بازدید به شهر رضی تشریف آوردند ، اتفاقا در همین ایام   بیلبوردیکه در زیر مشاهده می نمائید در ضلع جنوبی میدان ورودی شهر رضی خودنمایی می کرد ، آقای وزیر از خود سؤال ننمودند متن این تابلو به چه مناسبتی است ؟

 

 

  چه خوب بود آقای وزیر سری هم به یکی از روستاهای مرزی که سابقه و اسناد دفاع از وطن دارد می زد .

 

 

   چه خوب بود آقای وزیر که نماینده دولت محسوب می شود ، جهت دلجویی از مرزبانان سری هم به یکی از پاسگاههای مرزی میزد ، سربازان امریکایی که بطور نامشروع در افغانستان هستند ، هر از گاهی شاهد حضور یکی از مسؤلین آمریکا جهت دلجویی از آنان هستند ، وزیر ما تا شهر رضی می رود  اما .....

 

 

   اینجانب در مقام مقایسه جایگاه سردار ملی وطن یعنی ستارخان با آنان که در راه حفظ وطن در روستای الکران شهید شدند نیستم  ، اما در مقام مقایسهء مرام و معرفت یک جوان از روستای الکران با مرام و معرفت وزیر محترم دولت اسلامی هستم .

 

 

 

درود بر تعصب و غیرت این جوان اهل روستای الکران ، خیلی از ما هنوز نمی دانیم مزار ستارخان در کجا قرار دارد .

تا زمانیکه اینچنین جوانان با تعصب و با غیرتی در ایران اسلامی وجود دارد ، به قول ما آذری ها  هیچ دشمن خارجی نمی تواند به ما چب نگاه کند .

 

آی وطنیم

سنون 

یئرونده گوزلدی گوگونده گوزلدی

اولکله لر آراسیندا یولوندا گوزلدی

دوروبدو ساوالان قاراشیندا داغلارون

داغلار ایچینده داغلاروندا گوزلدی

سوزلری بیر بیره قوشمیشام گلیب الکرانا چاتمیشام

ردیفی قافیه نی قاتمیشام بیلمیرم سنسیز نجه یاتمیشام

 

سروده ای از آقای حسن برزین ، یکی دیگر از جوانان روستای الکران .

 

 

 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی