الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

با سلام

این وب سایت با همکاری رضا غریبی الکران فرزند حاج قلیچ خان غریبی و
رحیم طالبی الکران فرزند حاج ابوطالب ایجاد شده است.
این پایگاه اطلاع رسانی جهت درج اطلاعات روستای الکران و معرفی شخصیت ها و اهالی روستا ایجاد شده است.
از بزرگواران تقاضا داریم جهت اداره بهتر این وب سایت ما را یاری فرمایند.


رحیم طالبی فرزند حاج ابوطالب باز نشسته
rahimtalebi44@yahoo.com




رضا غریبی فرزند حاج قلیچ خان غریبی
دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس
علم اطلاعات و دانش شناسی
نویسنده و شاعر
reza.gharibi272@gmail.com

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ دی ۹۹، ۱۸:۲۰ - یاسر صدری
    عالی

بانوان روستای الکران

يكشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۳۰ ق.ظ
 
 از قدیم گفته اند پشت سرهر مرد موفقی یک زن موفق و استوار ایستاده است ، با نوان روستای الکران که مادران ما محسوب می شوند  کمتر از پدران ما زحمت نکشیده اند ، زندگی کردن در یک روستای فاقد امکانات اگر برای یک مرد دشوار است ، برای بانوان دشوارتر است .
 
کدام الکرانی است که لاله خانم و تزه گل خانم را بخاطر نداشته باشد ، مرحومین  مشهد خور ، میناور ، ناز خانم ، خانم ناز ،ایپک ،شیرین ، فاطمه ، سرینگل ، بستی ،حلیمه ، مرجان ، زهرا ، سریه ، یاخچی خانم ، گلناز ، جواهر ، راضیه ،خوش آواز ،مریم ،نرگس، شا بگیم  ، بگیم جهان و....  اینها بانوان شریف و سختی کشیده روستای الکران بودند که اکنون در مبان ما نیستند ، آنان رنج وسختی دیروز روستا را با جان و دل خریدند تا ما فرزندان و نوادگان امروز طعم شیرین زندگی را بچشیم ، آنان با فداکاری واز خود گذشتگی با سختی ها و کمبود های زندگی مدارا نموده و اکنون فرزندان و نوادگان  با کفایت وبا لیاقت تحویل جامعه نموده اند .
                                        
 

                                      یکی از بانوان روستا در حال بافتن جاجیم                                  

یکی از بانوان حال حاضر روستا خانم بلوری همسر محترم  کربلایی جبرائیل هستند ، کربلایی جبرائیل که چهار ماه از سال را در تهران و بقیه رادر روستا زندگی میکند ، برای همسرش در روستا امکانات هنری فراهم نموده است .

                                                 خانم بلوری در حال بافتن تابلو فرش   

خانم بلوری می گوید برای هر کدام از فرزندانم یک تابلو از آیه شریفه  وان یکاد ... بافته ام ، خانم بلوری چنان از لذت زندگی در روستا سخن می گوید که شنونده با خود می گوید هر چه سریعتر اسباب و اثا ثیه را جمع کرده و به روستا برگردم .
 
یکی  دیگر از بانوان روستا خانم موسوی هستند ، ایشان که خود را عروس حاج ابوطالب معرفی می کند ، با انتقاد و گلایه از وبسایت روستا  می گوید ، در روستای الکران بانوان تحصیل کرده  دانشگاهی و هترمند زیادی وجود دارد ، ولی نمیدانم وبسایت روستا چرا مرتب از آقایان روستا می نویسد . خانم موسوی که در تابستان 94  به قله سبلان صعود نموده است در باره انگیزه این صعود می گوید

 

                     خانم موسوی و فرزند ایشان آقای سینا                          

هر بار که از روستا به اردبیل ویا بالعکس میرفتم تحت تآثیر شکوه و عظمت قله سبلان قرار می گرفتم ، تا اینکه وقتی متوجه شدم پسرم ، برادرم ، و برادر زاده ام قصد صعود به قله سبلان را دارند، من نیز به همراه آنان رفتم .

از خانم موسوی سؤال شد حالا که قله سبلان را فتح نمودید چه  احساسی  دارید ؟ ایشان پاسخ دادند ،  قله سبلان و قله های سبلان در مقابل اراده انسا نها خیلی کوچک هستند.

شایان ذکر است در سال 1337 مردانی از روستای الکران ، متشکل از آقایان

1- حاج آقا خان میرزا ( این آشپز پر آوازه خطه دشت مغان )

2- حاج ابو طالب طالبی

3- مرحوم  محمد باقر برزین

4- مرحوم  هاشم اسلامی

برای اولین بار و با پای پیاده از روستای الکران راه افتاده و قله سبلان را فتح نموده اند ( درود بر آنها )   داستان شیرین و بیاد ماندنی این صعود را در آینده شرح خواهیم داد

 

بر خود لازم می دانم  از بانوان محترم حال حاضر روستا ، این مادران ارجمند ، که اکنون نیز با مشکلات و کمبود های روستا کنار آمده و مسیر زندگی را با فداکاری خود هموار نموده اند  قدر دانی نموده و تشکر ویژه خود را از همکاری و مساعدت آنان جهت برگزاری عروسی سنتی اعلام داشته و برای آنان از صمیم قلب آرزوی سلامتی و شادکامی دارم . 

 

                  و این هم اسماء خانم ، نوه گرامی عمو عبدالله نوروزی و فرزند آقا شهرام .


  حسن خطام این بخش را که در وصف مادر می باشد  با سخن یکی از بانوان شایسته روستا ، سر کار خانم  دشتی ، کارشناس ارشد جامعه شناسی ( نوه مرحومه  سرینگل و فرزند آقا مرشد )  به پایان می بریم ،

 

 بعضی ها را هر چقدر بخوانی  خسته  نمی شوی    مثل مادر
بعضی ها هر چه تکرار شوند  باز بکر هستند       مثل مادر
و بعضی ها بی نـهایــــــــــــــــــــــــــــتـنـد            مثل مادر 

                       

 

 

 

 

 

 

  • ۹۴/۱۰/۱۳
  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی

نظرات  (۱۵)

  • بانوی الکرانی
  • سلام خسته نباشید
    ممنون از این بخش بسیار جالب وجذاب.... فقط قبول نیستااااا جا داره هرچه بهتر وپربارتر ادامه بدیم این بحث رو چون بنظرم  حرف واسه گفتن زیاد داریم درمورد بانوان الکرانی.... اصلا باید یه صفحه مخصوص بانوان ایجاد بشه
    وبازم ممنون که مادران ومادربزرگان مارو معرفی نمودیدبا دیدن این تصاویروعکس مادران بزرگوار گویی روح تازه درمادمیده شد... یک اصلاحیه اونم اینکه نام مادر بزرگ عزیز ما مرحومه بانو سرینگل میباشد
    مادرم فرشته است..
    ولی 
    هیچوقت ندیدم پرواز کند...
    زیرا به پایش...
    من را بسته بود..
    برادرم را...
    پدرم را...
    و همه ی 
    زندگیش را...

     
    پاسخ:
    علیکم السلام
    حدس میزدم اولین نظر ، نظر بانوی محترم الکرانی باشد .    درود بر شما
  • اکبرغریبی از 28.4.1392 بی مادر(مادری که تا 12 روز قبل از وفاتش دست از کار نکشید)
  • پسرکی از مادرش پرسید: مادر چرا گریه می‌کنی؟
    مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمی‌دانم عزیزم، نمی‌دانم!
    پسرک نزد پدرش رفت و گفت: چرا مامان همیشه گریه می‌کند؟ او چه می‌خواهد؟
    پدرش تنها پاسخی که به ذهنش رسید این بود: همه‌ی زن‌ها گریه می‌کنند بی هیچ دلیلی!

    پسرک از اینکه زن‌ها خیلی راحت به گریه می‌افتند، متعجب بود.
    یک بار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می‌کند؛ از خدا پرسید: خدایا چرا زن‌ها این همه گریه می‌کنند؟
    خدا جواب داد: من زن را به شکل ویژه‌ای آفریده‌ام؛ به شانه‌های او قدرتی دادم تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند.
    به بدنش قدرتی داده‌ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند، به دستانش قدرتی داده‌ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد.
    به او احساسی داده‌ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد؛ حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند.
    به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد و از خطا های او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده‌ام تا هر هنگام که خواست فرو بریزد.
    این اشک را منحصراً برای او خلق کرده‌ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند.   (همه مادرانی راکه روی در نقاب خاک کشیدند به فاتحه ای میهمان بفرمایید)

    پاسخ:
    آقای مهند س اکبر غریبی ، بیان احساس کار هر کسی نیست ، آن هم از یک مرد ، به شما تبریک میگم بخاطر احساس قشنگت .
  • شاهی الکران جعفر
  • مادر.واژه ای که هر گز نمیتوانیم توصیفش کنیم .ولی تمام سعی مان را میکنیم تا خوشحالش کنیم هر چند تمام دنیا در مقابمان قد علم کند .ما خاک پای مادرانیم ..
    پاسخ:
    منظور آقای شاهی کلمه  در مقابلمان  بوده که بدینوسیله تصحیح مگردد .
  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
  • زیباست  بخوانید    شعر  مادر   استاد شهریار

    ای وای مادرم


    آهسته باز از بغل پله ها گذشت
    در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
    امّا گرفته دور و برش هاله ای سیاه
    او مرده است و باز پرستار حال ماست
    در زندگیّ ما همه جا وول می خورد
    هر کُنج خانه صحنه ای از داستان اوست
    در ختم خویش هم به سر کار خویش بود
    بیچاره مادرم

    ***

    هر روز می گذشت از این زیر پله ها
    آهسته تا بهم نزند خواب ناز ما
    امروز هم گذشت
    در باز و بسته شد
    با پشت خم از این بغل کوچه می رود
    چادر نماز فلفلی انداخته به سر
    کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
    او فکر بچه هاست
    هر جا شده هویج هم امروز می خرد
    بیچاره پیرزن همه برف است کوچه ها

    ***

    او مُرد ودر کنار پدر زیر خاک رفت
    اقوامش آمدند پی سر سلامتی
    یک ختم هم گرفته شد و پُر بَدَک نبود
    بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند
    لطف شما زیاد
    اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
    این حرف ها برای تو مادر نمی شود.

    ***

    او پنج سال کرد پرستاری مریض
    در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
    اما پسرچه کرد برای تو؟ هیچ، هیچ
    تنها مریضخانه، به امّید دیگران
    یک روز هم خبر: که بیا او تمام کرد.
    در راه قُم به هر چه گذشتم عبوس بود
    پیچید کوه و فحش به من داد و دور شد
    صحرا همه خطوطِ کج و کوله و سیاه
    طومار سرنوشت و خبرهای سهمگین
    دریاچه هم به حال من از دور می گریست
    تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
    یک اشک هم به سوره ی یاسین من چکید
    مادر به خاک رفت.

    ***

    این هم پسر، که بدرقه اش می کند به گور
    یک قطره اشک مُزد همه ی زجرهای او
    اما خلاص می شود از سرنوشت من
    مادر بخواب، خوش
    منزل مبارکت.

    ***

    آینده بود و قصه ی بی مادریّ من
    نا گاه ضجه ای که به هم زد سکوت مرگ
    من می دویدم از وسط قبرها برون
    او بود و سر به ناله برآورده از مغاک
    خود را به ضعف از پی من باز می کشید
    دیوانه و رمیده، دویدم به ایستگاه
    خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع
    ترسان ز پشت شیشه ی در آخرین نگاه
    باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
    چشمان نیمه باز:
    از من جدا مشو.

    ***

    می آمدم و کله ی من گیج و منگ بود
    انگار جیوه در دل من آب می کنند
    پیچیده صحنه های زمین و زمان به هم
    خاموش و خوفناک همه می گریختند
    می گشت آسمان که بکوبد به مغز من
    دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
    وز هر شکاف و رخنه ی ماشین غریو باد
    یک ناله ی ضعیف هم از پی دوان دوان
    می آمد و به مغز من آهسته می خلید:
    تنها شدی پسر.

    ***

    باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنی
    دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
    پیراهن پلید مرا باز شسته بود
    انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود:
    بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟
    تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر
    می خواستم به خنده درآیم به اشتباه
    اما خیال بود
    ای وای مادرم...
    پاسخ:
    با تشکر از همکار عزیزم آقا رضا غریبی .
  • شاهی الکران جعفر
  • به بلا خره یکی غلط املایی منو گرفت
    پاسخ:
    سلام
     تازه شانس آوردی  آقا معلم ندید ، مگه نه برات گرون تمام می شد .
    سلام 

    عمو چه ژستی گرفتی به به....
    پاسخ:
    من وقتی در کنار دوستان مادر خدابیامرزم قرار میگیرم ، احساس می کنم در کنار مادر خودم هستم .
  • ایرج کوهی طاقچه داش
  • سلام خداقوت 
    مطلب قابل توجهی درسایت قراردادید.امیدوارم دراینده ازاین نامها بیشتر درسایت یادشود تادرگذرزمان فراموش نشوند.درضمن اقای طالبی مرحومه زهرا مادر بزرگ مادریم ومرحومه حلیمه مادر مرحوم فیروز سلطانی پدربزرگ مادریم هستند.متشکرم 
    پاسخ:
    علیکم السلام آقای کوهی طاقچه داش
    ما هم از جنابعالی که از همسایگان و از اقوام خوب الکرانیها هستید ، متشکریم که به نکات ظریف و مطالب  وبسایت این روستا  توجه دارید ، در واقع هدف اصلی ما در ایجاد این سایت زنده نگه داشتن نام و یاد گذشتگانمان و احترام به بزرگانمان و فراموش نکردن همدیگر میباشد ، ما بقی مطالب  همه بهانه هستند . انشا الله در آینده روستای طاقچه داش نیز دارای سایت اختصاصی بشود تا الکرانیها بتوانند با همسایه خوب خود تعامل بیشتری داشته باشند .
  • شاهی الکران جعفر
  • با این شعر استاد شهریار شاهکار کردین
    پاسخ:
    نظر لطف شماست ، ما از خوانندگان سایت الهام می گیریم  و آوردن این شعر نیز در واقع شاهکار همکار عزیزم آقای رضا غریبی میباشد .
  • حسام معلم
  • وقتی مادرم چند روزی در خانه نباشد همه چیز به هم میریزد و اون موقع میفهمم که چقدر زحمت میکشد.یاد مادربزرگ مهربانم افتادم.چقدر دوستش داشتم.خییییییییییییییییییییییلی مهربان بود.خییییییییییییییییییییلی.ایشان اهل روستای آغ دولو بودند.در ضمن هرکس غلط املایی داشته باشد نمره کمتری میگیرد.اگر نمره کامل میخواهید باید بدون غلط بنویسید.اینجا الکران است، همه تیزبین هستند حواستون باید جمع باشه.هم آقای شاهی غلط املایی داشتند هم سایت الکران
    پاسخ:
    سلام
    روستای آغ دولو برای خانواده های بزرگ دشتی و روستای لنگه بیز برای من و آقای غریبی حس نوستا لو ژ لیک را دارد ، و اینها همه از وجود مادر است .
     
    بفرما آقای جعفر شاهی ! نگفتم  آقا معلم فعلاً حواسش نیست کاری به او نداشته باش  ، همینو می خواستی ؟
  • شاهی الکران جعفر
  • اشکالی نداره برادر من هیچ وقت برای نمره نخواندم
  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
  • سلام جناب ایرج کوهی

    حالتان چطوره ؟  امیدوارم که خوب بوده باشید. 

    از آشنایی با شما بسیار خوشبختم .

     درسته که همه الکرانی ها باهم قوم و خویشند.   ولی

    با توجه به فرموده های شما  بزرگوار  که مرحومه زهرا  مادر بزرگ ماریتان است.  باید عرض کنم که  مرحومه زهرا مادر بزرگ منم هست  و  نیز مرحومه حلیمه که مادر بزرگ پدریتان است، ایشان را هم می توان گفت که برای ما عمه محسوب می شوند.

     

     

    من  سعادت نداشتم این عزیزان را ببینم  اما از بزرگان شنیده ام که خیلی  مهربان و  اخلاق و رفتار خوبی داشتند .   زمان فوت مادر بزرگم  کودک چند ساله بودم  و به دلیل اینکه روستای ما زرگر است  و از هم دور بودیم  این سعادت را نداشتم  زیارتشان کنم.

     

    من هم از  دیدن پدر بزرگ هایم و هم از مادر بزرگ هایم محروم  هستم.  و این  چهار نعمت بزرگ را  از دست دادم .

    مادر بزرگ و پدربزرگ  به نوه ها علاقه خاصی دارند. اما حیف و صد افسوس  که ...

     

     

    روحشان شاد  و یاد و خاطرشان گرامی 

  • ایرج کوهی طاقچه داش
  • سلام ودرودبه شما دوستان گرامی
    خوبم خداروشکر,من هم ازاشنایی باشما خیلی خوشحالم .
    من هم متاسفانه ازدیدن پدربزرگ ومادربزرگ مادریم محروم بوده ام به این دلیل که مادرم دختر نوجوانی بوده که پدرومادرش را ازدست داده .پیرو حرف شما که پدر بزرگ ومادربزرگ علاقه خاصی به نوه ها دارند .پدر بزرگ پدریم مرحوم فتح اله همیشه به من میگفت نوه خیلی دوست داشتنی وشیرینه وهمیشه یه ضرب المثل ترکی هم میگفت 
    دولتد دوه زوریتده نوه .
    خداوند روح تمام گذشتگانمان راشادوقرین رحمت بفرماید.
    پاسخ:
    علیکم السلام آقای کوهی

    بله بسیار جالب          دولتــه دوه    ز و ر یتـــده نـــوه
    گوزلـرون نور محبتدی ،ورور جـانیمه جان

    یوخـسا اولمیشدی یقینا ،دل ســـوزانیم آنا


    جلوه حقدی یوزون،قلبین اولوب باغ بهشت

    عالمی عطرون آلوب ای گول رضوانیم آنا


    سنه خالق بویوروب،هر ایکی دنیاده عزیز

    گل ایـــاقیندن اوپـوم، فخرو مبــاهاتیم آنا


    روز محشرده یــاپوش ،حضرت دادار الینی

    منیده عفو ایــله سین، اول مــه تابانیم آنا
    پاسخ:
    سلام
    چوخ گوزل ، آقا الکراندا  ما شاالله  هامی شاعریمیش ،دیسن  فقط من شعر بیلمیم .
    بوجور بوجور اولماز ، گرک انشاالله مچده شب شعر برگزار الیگ تا شاید  منده بیر ایکی بیت اورگشم . آقا رضا غریبی  حس آقا برزین ، حسین آقا غریبی و...  منه بیر شی اورگدمیلر .


  • سید محمد موسوی پسکدی
  • با سلام
    مطالب واقعا جالب و دیدنی بود با تشکر از رحیم آقای طالبی و تبریک به همسر ایشان بابت فتح قله سبلان
    سلام ،هر چغدر فکر کردم برای این واژه چیزی بنویسم ،نتوانسم شاید این قطعه شعری که شنیدم و برام جالب بود هدیه ی باشد برای قدر دانی از زحمات تمامی مادران عزیز،به خصوص مادر گلم..
    چاره سیز خسته لرین،دردینه درمان آنادی.......دفتر عشق و وفا،مشقینه پایان آنادی

    سینه سی دشت بلاه آتش بحران دا یانار........سارالان یاز گونی تک،تشنه ی باران آنادی

    هر بلاه درده دوزر،شرط محبتده اوزی...........گر مصیبت داغ اولا،صبریده طوفان آنادی

    آی دیسون اوخشاری وار،اولدوزا چوخ بنزری وار....گونی خحلتده قویان،دَر بدخشان آنادی

    شاهلیقون شیوسی وار،مسندی مین لشکری وار...تاج و تختسیز جاهانا،سرورو سلطان
    آنادی

    منی حیران ایلییه ن،دنیادا بیر مسله دی....نیه اولاد اوتینا ،دنیاسی تالان آنادی
    ا

    واقعا درسته که بهشت زیر پای مادران است..
    پاسخ:
    علیکم السلام آقا مصطفی
    حتماً مادران ارجمند ما ، بخصوص مادر گرامی ، این هدیه ارزشمند را از شما خواهند پذیزفت .
     راستی آقا مصطفی ی خوش شانس به شما تبریک میگم بخاطر برنده شدنت در مسابقه . فقط هر وقت خواستی تشریف بیاوری ، یک روز زودتر به دفتر وبسایت اطلاع بده تا ما اسناد محرمانه وبسایت را از کامپیوتر ها پاک کنیم ، چون آقا سجاد از شیوه های پلیسی استفاده نمود و هر چه اسناد محرمانه وبسایت بود همه را دید .

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی