الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

با سلام

این وب سایت با همکاری رضا غریبی الکران فرزند حاج قلیچ خان غریبی و
رحیم طالبی الکران فرزند حاج ابوطالب ایجاد شده است.
این پایگاه اطلاع رسانی جهت درج اطلاعات روستای الکران و معرفی شخصیت ها و اهالی روستا ایجاد شده است.
از بزرگواران تقاضا داریم جهت اداره بهتر این وب سایت ما را یاری فرمایند.


رحیم طالبی فرزند حاج ابوطالب باز نشسته
rahimtalebi44@yahoo.com




رضا غریبی فرزند حاج قلیچ خان غریبی
دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس
علم اطلاعات و دانش شناسی
نویسنده و شاعر
reza.gharibi272@gmail.com

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ دی ۹۹، ۱۸:۲۰ - یاسر صدری
    عالی

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۰
شهریور

 

 

سالها بود که  منتظر فرصتی بودم تا بتوانم در روستا مدت زمان بیشتری بوده باشم تا مشکلات روستا را از نزدیک لمس نموده وهم یاد خاطرات دوران کودکیم را مرور نمایم . خوشبختانه در تابستان 94 این فرصت پیش آمد و تقریباً حدود سه ماه در منطقه بودم که در این مدت کارهای خوبی  و اتفا قات خوش آیندی افتاد .اولین اتفاق خوش آیند احداث پل ورودی روستا بود که توسط آقای بخشدار و همت اهالی ،پس از حد اقل یک قرن ، حالا دیگر همه می توانند براحتی وارد روستا شوند

 

 

دومین اتفاق خوش آیند فیلم برداری از عروسی سنتی آذری بود که پس از مذاکره و گفتگوهایی ، سر انجام روستای ما بعنوان لوکیشن  این فیلم برداری انتخاب گردید ، هر چند بعضی از اهالی به زحمت افتادند  اما اتفاق خوش آیندی بود ، بهانه ای شد تا عده زیادی در روستا حاضر گردیده و همدیگر را پس از سالها ( حتی پس از چهل سال ) از نزدیک ببینند

  

 

در مدت اقامتم در منطقه به بعضی از نقاط ارشق که تابحال نرفته بودم ، رفتم ، از جمله در مسیر اردبیل به مشگین شهر، تابلویی  نظر مسافران و گردشگران را جلب مینماید.

 

 

از این مکان تاریخی نیز بازدید نمودیم ،

 

 در آن روز گردشگرانی از کشور اتریش و آلمان نیز از آنجا بازدید می کردند ، شنیدن ودیدن نحوه زندگی کسانیکه در اینجا  می زیسته اند ، همچنین قد و قواره آنان قابل توجه بود . عکسهایی از آنجا .

 

 

 

دروازه ورود به معبد

 

 

 

 اگر در تصاوبر دقت شود ، آنان هرگز دست به شمشیر نیستند ،

 

 

  گوریکه از آن جهت دفن مردگان استفاده می نمودند . آقای رسولی کارمند میراث فرهنگی و راهنمای ما میگفتند  آثار بجای مانده حکایت از قد بلند آنان ( بیش از 2.5 متر ) دارد و اندازه قبر نیز مو ید همین مطلب میباشد .

 

  داخل غار که گفته میشود محل عبادگاه آنان بوده است .


 

دهانه ورودی غار . آقایان رحیم طالبی و حمید ربیع نیا ، فرزند حجتالاسلام حاج آقا ربیع نیا ، اهل شمال ، ساکن قم ، که اخیراً داماد یکی از اهالی روستای خلیفه لو شده .
 

  

  آقای رسولیان کارشناس میراث فرهنگی در حال توضیح دادن . او کمی هم زبان انگلیسی میداند ، و به گردشگران خارجی با ترکیبی از ترکی و فارسی و انگلیسی توضیحاتی میداد که من فقط قسمت ترکی آن را متوجه می شدم .

 

 

گلزار شهداء شهر لاهرود ، شهری کوچک در دل طبیعت بکر .

و پس از اینجا به مشگین شهر یا همان خیا و رفتیم و پل معلق را که قبلا ً درجراید عکس آن را دیده بودیم از نزدیک دیدیم  ،


خوب است دستشان درد نکند ، اینجور طرحها برای جذب گردش گر مؤثر خواهد بود . .بلیط آن برای هر نفر ده هزار تومان است ، آیا این رغم منصفانه است ؟ به نظر کمی تند است  .

و اما قسمت پایانی سفرمان صعود به قله سبلان بود ،

 

 نمایی از تأسیسات پناهگاه که از ارتفاع بالاتر نشان داده میشود ، ساختمانهایکه بام آنها نقره ای است بعد از انقلاب احداث شده است و ساختمانیکه بام آن منحنی است قبل از انقلاب و توسط امریکایها احداث شده است .ضمناً گلدسته ها نیز اخیرا احداث شده اند . یک هتل نیز در نزدیکی پناهگاه در حال احداث بود .

اکرانیهای عزیز آیا تابحال به یکباره خرسی را در چند قدمی خود دیده اید ؟  اونم نه  یه  دونه نه دوتا بلکه چندتا ! مرگ چطور ؟ آیا شده تا بحال مرگ را در چند قدمی خود ببینبد ؟ من در تابستان 94 هر دو این عزیزان را با چشم خود دیدم ! اتفاقاً هیچکدام بد نبودند ، کافی است ما کمی جانب احتیاط را نگه داریم .  شبی را که در پناهگاه بیتوته کرده بودیم تا فردا صعود را شروع نمائبم، در اواخر شب بود که قصد رفتن به سرویس بهداشتی را داشتم ، کسانیکه به آنجا رفته باشند واقفند که سرویسهای بهداشتی کمی دورتر از ساختمان پناهگاه و در یک پرتگاه قرار دارد . در حال ورود به سرویس بهداشتی بودم که ناگهان خرسی را مقابل خود دیدم ، او به من خیره شده بود و من به او ، فقط تفاوت من با او در این بود که من زیر لب شها د تین خود را می خواندم ولی او آرام بود، ناگهان صدایی آمد ، کمی آنطرف تر یکی از بچه خرسها در باکس زباله افتاده بود و سر و صدا می نمود، خرس مادر نیز بی خیال من شده و به طرف بچه اش رفت ، یا شاید هم متوجه شد من الکرانی هستم وبا الکرانیها نمیشه در افتاد ! من نیز از این فرصت استفاده نموده و آرام آرام از آنجا دور شده و سریعاً خود را به چادر رسانده و دوربین خود را برداشتم ، پسرم را نیز بیدارنموده ویک مغازه ای هم آنجا هست ، او نیز بیدار بود ، او را هم صدا زدم و جای شما خالی چندین عکس یادگاری از خرسها گرفتیم .

( عکس خرسها )

 

 

 


   خرسها آمده بودند تا از این سطل زباله آذوقه برای خودشان ببرند .

مطلب


مطلب

 

 عکس چوب بدستیکه ملاحظه می فرمائید ، عکس یکی از چو پانهای قدیمی روستا ی الکران نیست ، هر چند مهاجرت از روستا چنان از ما افراد ضعیف و نا کار آمد ساخته که اهالی روستای الکران ما را به چو پانی نیز قبول نخواهند کرد . رحیم طالبی در کنار فرزندش سینا طالبی در محوطه پناهگاه سبلان .

 
  آقای سینا طالبی در قله سبلان .

این بود انشاء من از موضوع ( تابستان خود را چگونه گذراندید ). حالا باید منتظربمانیم ، ببینیم آقای حسام معلم سختگیر ، چه نمره ای میدهد ؟ ویا جعفر آقای شاهی  چگونه موضوع را می پی چاند تا من که با هزار سلام و صلوات از چنگ خرسها رهایی پیدا کردم دوباره بیندازد تو دهن خرس ! به پایان آمد این دفتر ، حکایت همچنان باقیست .

 

 

 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۷
شهریور

 

سلام
سر انجام دل مسؤلین به حال مرزنشینان سوخت و پس از ۱۲ سال اولین اقدام عملی خود را نشان دادند. ما اهالی روستای الکران این اقدام را به فال نیک گرفته و چشم انتظار اقدامات بعدی نیز هستیم .
بدینوسیله مراتب قدر دانی خود را از فرماندار محترم و بخشدار محبوب و مردمی ارشق جناب آقای نوری ، این مرد بی ریا و زحمتکش اعلام نموده و برای آنان آرزوی موفقیت داریم .
فرماندار محترم، نماینده محترم مشگین شهر ،احداث این پل مرحم بسیار کوچکی است بر دلهای سالها رنج کشیده اهالی این روستا ، مرحم بسیار کوچکی است بر دل جوانان تحصیل کرده و مدال آور این روستا برای مملکت اعم از چندین دکتر خانم و آقا و چندین مهتدس و کار آفرین که به لحاظ عدم امکانات در روستا، همگی آنجا را ترک نموده اند ، اما دلهای همه آنان برای زادگاه خود می تپد.

با مراجعه به وبسایت این روستا، احساسات اهالی این روستا رادرقالب اشعاری که توسط جوانان همبن روستا سروده شده، قابل درک است .

جناب آقای بخشدار که زحمت کشیده و در روز تعطیل اداری ، جهت بازدید از فیلم برداری عروسی سنتی به روستا تشریف آورده بودند، جمعیت حاضر در روستا را به چشم خود دیدند، اینها تنها بخش کوچکی از جمعیت کوچ کرده روستا بودند . جناب آقای فرماندار ، نماینده محترم مجلس ،مشکلات این روستای کهن ، فقط دلسوزی و همت شما ها را می طلبد . با تشکر از همه شماها .

 امروز 19/6/94 جناب آقای بخشدار جهت افتتاح پل و بررسی برخی مشکلات دیگر به روستا تشریف آوردند ، به ایشان و همکاران محترم ایشان در بخشداری که آنان نیز چند نوبت تشریف آورده بودند خسته نباشید عرض میکنیم .

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۶
شهریور

مرحوم  محمد باقر   و  شعر پسرشان


27 مرداد مصادف بود با سومین سالگرد مرحوم محمد باقر برزین ،فرزند ایشان آقای حسن برزین برای من تعریف می کرد ، شش ماه پس از رحلت پدرم که به روستا رفتم ، متاسفانه آن روز نه مادرم ونه هیچکس در خانه نبودند و من با درب بسته مواجه شدم . غم و اندوه وجودم را فرا گرفت و در حیاط خانه مان نشستم و بیاد پدرم که تازه جای خالی او را احساس نموده بودم اشعار زیر را سروده و بعدها نیز تکمیل نمودم .  ( با تشکر از آقا رضا غریبی که زحمت کشیده و شعر را باز نویسی نمودند . )


 دولانب باشیمه دگدی اله بیل داغلاریمیز

وقتی گوردوم قاپیسی باغلی قالوب داملاریمز


اوزدیاریم منه از بس کی غریب گلدی بوگون

دئدیم ایندی سیخا جاق قلبیمی اوز داملاریمز


بیر سکوت حاکیمیدی کنده کی توصیفی چتین

چهره سین غم بورویوپ مهکیمی او داغلاریمز


تا گلدی سسی بوردا آتامون هم آنامون

گولریدی ائوزی چوخ داملاریمز داشلاریمز


نچه ایللر بو حیاط سسیلن دولیدی

سن گدوبسن (اتاجان) نجه ساکیت اولوپ او داملاریمز


یاخچی گونلر واریمزدی بو کیچیک کده بیزیم

اونو چوخ یاخچی بیلر سینسی سبز داغلاریمز


کاش منه مانع اولیدی بیری گویمیدی گدم

گورم بو حالت اغماده قالوپ داملاریمز


آتامون گلی گدیشلی قاپوسی باغلی قالوپ

آتا سیز قالماقی بیلدیردی منه داملاریمز


در و دیواره کی باخدوم آتامی یادمه سالدی

قلبیمین دردینی دشدی بو آچوق داملاریمز


ساری بولبول یرینه بیر گوجا بایقوش اوخویور

سارالوپ رنگی مریض تک نجه گور داغلاریمز


قوتاروم من سوزی بوردا سیزه مندن وصیت

یری واردور گوزون اوسته آتانون گربیله قارداشلاریمز



شاعر:  حسن برزین


 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۱
شهریور

این پست  اختصاص دارد به  حسین غریبی

فرزند حجت الاسلام والمسلمین حاج میرزا محمد غریبی

تمامی مطالب ، اشعار و تصاویر ایشان در این پست گذاشته می شود. (ادامه مطلب)

********************************************

 

شعر زیراز سروده های  پسر عموی عزیزمان  جناب آقای حسین غریبی فرزند حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا میرزا محمد غریبی


 

 

 

گوش کن

 نکته آغاز همین جاست عزیز

 فرصتی گر یابی

 به افق خیره بمان

 پلک مزن

 خلوتی می بینی

 به چمنزار وجود

 که در آن باد ، غزل می خواند

 سایه ساری به تمنای تو من ساخته ام

منتظر، تا تو بیایی

و من از همهمه دغدغه ها

 شاید آندم ، با تو

 نفسی آسودم. 

**************************************

)عشق را زمزمه کن(

 

هردم از غصه ایام دلت لبریز است

عشق را زمزمه کن

وکنار تک درخت

سایه سار قلبت

 

که به من جا دادی

 

 

 

 اندکی خیره بمان

 

وببین من آنجا

 

آنچنان آسوده

 

به درخت دل تو تکیه زدم

 

 

 

کز دوعالم خبری نیست مرا

 

 

 

این همان خلوت رویای من است

 

 

 

قلب تو جای من است

 

 

 

سالها بود که من

 

 

 

با تمنا و شکیب

 

 

 

در پی این مامن

 

 

 

 گاه دوان گاه خزان

 

 

 

فرصتی می گشتم

 

 

 

 وفقط یک خواهش

 

 

 

عشق را زمزمه کن

 

 

 

که من آسوده بخوابم آنجا

 

 

 

 


 

 

ارسالی و سروده ی حسین غریبی

******************************************************

 

 

 

حسنا  غریبی  فرزند حسین غریبی و نوه گرامی حجت الاسلام والمسلمین میرزا محمد غریبی

**************************************************************

(الکران)

 

روزگاریست غریب

 

و من افتاده ام ازخانه و کاشانه به دور

 

گشته ام بس که در این وادی کور

 

سرد  و بی روح وملول

 

شده ام مات و کبود

 

هی نگو حوصله کن باش صبور

 

قوت قلب من از من دور است

 

یا من افتاده ام از ایل به دور

 

ناله ها دارم ازاین تنهایی

 

گوییا اینکه فریبنده سرابی است جهان

 

وفقط میدانم

 

چشمه ساریست بهشتی به سرایی سرسبز

 

وتباریست درخشان چون در

 

مردمانش همه از جنس  وفا

مردمانش همه از مهرو صفا

 زندگی دردل کوه و سنگش

 

چه صفا یی دارد

 

صد می ارزد به تجمل به غرور

 

نام آن نام من است

 

 الکران مال من است

 

وقتی آنجا هستم

 

گوییا سر مستم

 

 زندگی مال من است

 

الکران نام  علی (ع)

 

الکران یاد  علی (ع)

الکران  دارد به نامش چون علی (ع)

 

الکران روشنی قبله عشق من و توست

 

الکران منبع تسکین وجود من و توست

 

الکران آنجایی است 

 

که بزادم مادر

 

من به قربان وطن

 

من فدای مادر

 

 تقدیم به کلیه الکرانی تبارها ،

سلامتی و موفقیت الکرانی تبارهای کلیه نقاط ایران و جهان را آرزومندم (با تقدیم احترام حسین غریبی)

 

جهت مطالعه  اشعار این شاعر  روی  ادامه مطلب کلیک کنید.

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی