الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

با سلام

این وب سایت با همکاری رضا غریبی الکران فرزند حاج قلیچ خان غریبی و
رحیم طالبی الکران فرزند حاج ابوطالب ایجاد شده است.
این پایگاه اطلاع رسانی جهت درج اطلاعات روستای الکران و معرفی شخصیت ها و اهالی روستا ایجاد شده است.
از بزرگواران تقاضا داریم جهت اداره بهتر این وب سایت ما را یاری فرمایند.


رحیم طالبی فرزند حاج ابوطالب باز نشسته
rahimtalebi44@yahoo.com




رضا غریبی فرزند حاج قلیچ خان غریبی
دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس
علم اطلاعات و دانش شناسی
نویسنده و شاعر
reza.gharibi272@gmail.com

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ دی ۹۹، ۱۸:۲۰ - یاسر صدری
    عالی

شعری از حسین غریبی

چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۲۶ ب.ظ

این پست  اختصاص دارد به  حسین غریبی

فرزند حجت الاسلام والمسلمین حاج میرزا محمد غریبی

تمامی مطالب ، اشعار و تصاویر ایشان در این پست گذاشته می شود. (ادامه مطلب)

********************************************

 

شعر زیراز سروده های  پسر عموی عزیزمان  جناب آقای حسین غریبی فرزند حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا میرزا محمد غریبی


 

 

 

گوش کن

 نکته آغاز همین جاست عزیز

 فرصتی گر یابی

 به افق خیره بمان

 پلک مزن

 خلوتی می بینی

 به چمنزار وجود

 که در آن باد ، غزل می خواند

 سایه ساری به تمنای تو من ساخته ام

منتظر، تا تو بیایی

و من از همهمه دغدغه ها

 شاید آندم ، با تو

 نفسی آسودم. 

**************************************

)عشق را زمزمه کن(

 

هردم از غصه ایام دلت لبریز است

عشق را زمزمه کن

وکنار تک درخت

سایه سار قلبت

 

که به من جا دادی

 

 

 

 اندکی خیره بمان

 

وببین من آنجا

 

آنچنان آسوده

 

به درخت دل تو تکیه زدم

 

 

 

کز دوعالم خبری نیست مرا

 

 

 

این همان خلوت رویای من است

 

 

 

قلب تو جای من است

 

 

 

سالها بود که من

 

 

 

با تمنا و شکیب

 

 

 

در پی این مامن

 

 

 

 گاه دوان گاه خزان

 

 

 

فرصتی می گشتم

 

 

 

 وفقط یک خواهش

 

 

 

عشق را زمزمه کن

 

 

 

که من آسوده بخوابم آنجا

 

 

 

 


 

 

ارسالی و سروده ی حسین غریبی

******************************************************

 

 

 

حسنا  غریبی  فرزند حسین غریبی و نوه گرامی حجت الاسلام والمسلمین میرزا محمد غریبی

**************************************************************

(الکران)

 

روزگاریست غریب

 

و من افتاده ام ازخانه و کاشانه به دور

 

گشته ام بس که در این وادی کور

 

سرد  و بی روح وملول

 

شده ام مات و کبود

 

هی نگو حوصله کن باش صبور

 

قوت قلب من از من دور است

 

یا من افتاده ام از ایل به دور

 

ناله ها دارم ازاین تنهایی

 

گوییا اینکه فریبنده سرابی است جهان

 

وفقط میدانم

 

چشمه ساریست بهشتی به سرایی سرسبز

 

وتباریست درخشان چون در

 

مردمانش همه از جنس  وفا

مردمانش همه از مهرو صفا

 زندگی دردل کوه و سنگش

 

چه صفا یی دارد

 

صد می ارزد به تجمل به غرور

 

نام آن نام من است

 

 الکران مال من است

 

وقتی آنجا هستم

 

گوییا سر مستم

 

 زندگی مال من است

 

الکران نام  علی (ع)

 

الکران یاد  علی (ع)

الکران  دارد به نامش چون علی (ع)

 

الکران روشنی قبله عشق من و توست

 

الکران منبع تسکین وجود من و توست

 

الکران آنجایی است 

 

که بزادم مادر

 

من به قربان وطن

 

من فدای مادر

 

 تقدیم به کلیه الکرانی تبارها ،

سلامتی و موفقیت الکرانی تبارهای کلیه نقاط ایران و جهان را آرزومندم (با تقدیم احترام حسین غریبی)

 

جهت مطالعه  اشعار این شاعر  روی  ادامه مطلب کلیک کنید.

(من کجا آنجا کجا)

 

من برای دیدن اقوام خویش

همسفر با خویشتن

راهی شهر شلوغ  بی تفاوت ها شدم

شب رسیدم  شهر  دود

وقت خواب من رسید

میزبان

بستر مهمان خود را گستراند

خفتم از بس خسته بودم

صبح زود خوابم پرید

پشت قاب پنجره

پرده ها با طلوع زندگی روشن شدند

از میان بستر خواب شبانه پا شدم

من چنین انگاشتم

پشت قاب پنجره

هست چندین منظره

بی درنگ اما کمی آرام تر

رفتم کنار پنجره

ابتدا بی حوصله

با کمی صبر و تفکر 

قدری اما بهت و حیرت

این چنین دیدم که در هر سمت و سوی

خانه های بس بلندی ساختند

آسمان جشن نور و هلهله بر پا نمود

موج مردم در خروش

تا برای کسب و کار 

با همان چیزی که تقدیر است نام

می نهند اندر خیابان های شهر گام

گاه تعجیل ، گاه  رام

من ولی در حیرتم

سوی دیگر سمت پایین را ببین!

خانه ای با قدمت چندین دهه

در حیاط اش از طبیعت منظره

حوز کوچک در میان آن حیاط

موج می زد نرم نرمک ، با احتیاط

در کنارش ایستاده بی صدا

تک درختی بی نشاط

دور و اطراف حریم خانه را

برج هایی بس بلندی ساختند

من چنین انگاشتم

خانه ی ویلایی سر سبز را

قعر چاه انداختند

آه افسوس ای زمان !

گوییا مرغان عاشق را کنون

در قفس هایی ز جنس آهن و سیمان و سنگ

روی هم انباشتند

با کمی امکان تسهیل حیات 

زندگی را در قفس انداختند

آسمان دور سرم چرخید و جشمم تیره شد

قلبم از این برج هایی دلنشین و دلخراش 

سخت سینه ام را می فشرد

در میان برج های بس دراز

روزنی پیدا نبود

تا از آن روزن ببینم جنس خود

جای من آنجا نبود

اشتباهی شد سفر کردم به قلب شهر دود

شهر مرده ، شهر جود

لطف و احساس مرا از من زدود

بی تأمل بی درنگ

با تأسف راهی شهر  و دیار خود شدم

من کنار آفتاب 

من میان دشت های پر ز گل

چشمه ساران بهشتی در میان سنگ های آذرین

کلبه ای  دارم  ز جنس کاه گل

سبزی روی زمین مال من است

صبحدم آن شبنم آویخته

برگ برگ شاخه ها

دُر  و الماس من است

گندمش جنس طلا دارد طلا

نان ساجش بوی فردوس برین را می دهد

نغمه های بلبلان از صبح تا تنگ غروب

عشق را در مأمن هستی تداعی می کند

من کجا آنجا کجا

مردمانش عشق را فهمیده اند

کینه از دل  رانده اند

عشق را با تیشه معنی کرده اند

مهربانی را تمنا کرده اند

دوستی را به خسی نفروختند

ناکسی را بر کسی نفروختند

جملگی فرمانبر امر خدا

بی غل و غش ، ساده دل بی ادعا

من کجا آنجا کجا.

 

 

شعر از حسین  غریبی

**********************************************************************

 

(گهی آرام و گهی تند)

شب تاریک پاییز است و من تنها

میان کوچه ها

بسی خاموش و سرگردان

به روی برگهای ریخته در سنگفرش کوچه ها

که با آهنگ سرد باد پاییزی

گهی آرام و گهی تند

می رقصند

به دنبال یکی احساس نامبهم

کمی هم ناشناس

و درکش سخت

که فرجامش برای من معما ییست

گهی آرام و گهی تند

روان بودم

شب تاریک اندر خلوتی معصوم

ومن در اضطراب

دلم درسینه تنگم

چونان اسبی است نا آرام

که بی مرکب

درون یک حسار تنگ می تازد

نمیدانم چه حسی در درونم می کند غوغا

دلم با من مدارایی ندارد همچنان اما ...

 تامل می کنم باخود

 چه حسی در وجودم هست

که من اینگونه بیتابم

تحمل می کنم شلاق دل را بر تن و اندام

گهی آرام و گهی تند

به سختی میزند بر پیکر جانم

و میخواهد از این محبس

برای لحظه ای هرچند اندک

فراتر گام بگذارد

زبانش قاصر از گفتن

چنین شاید کند ابراز درد خود به چشمانم

ومن درکش کنم شاید

ولی افسوس من باز  نمیدانم

 می اندیشم به آن لحظه

که در دیدار اول من

تو را در خانه ات دیدم

من آن  مهمان نا خوانده شدم

و  دل از من ربودی تو

گهی آرام و گهی تند

به جایش چه به من دادی

میدانی ؟

همان حسی که من دارم

به تنگ آمد وجودم تا که پرسیدم

چه می خواهی تو ای احساس شور انگیز ازجانم

بگفتا صبر کن جانا

من آن حسم که در قلب تو مهمانم

همان مهمان ناخوانده

نشانی از خدا هستم

برایت از حلاوت تهفه آوردم

 چرا اینگونه بیتابی؟

طریق میهمان داری نمی دانی؟

شدم افروخته  لیکن خجالت می کشیدم من

بروی خود نیاوردم

برای خود معماییست این احساس

چه حال بس گوارایی است این احساس

من اما همچنان

گهی ارام وگهی تند

به مضراب دل خود گوش میکردم

دل من میزبان عشق زیبایی است.

 

و تن در اضطرابی سخت

25/09/1373

 

***************************************************************************

 

نصایح تلخ

 

شاید آن روزی که من در زندگی افروختم

تنم لرزید ودل در اضطرابی سخت رفت

کام من از هر حلاوت تلخ شد.

از شرارروزگار

دوستان صادق و یکرنگ هم

با کمی ناز و عتاب

باتمام سرخ رویی درجمال

خویش را بفروختند

زیستن در این زمانه سخت شد

خشتهای خام تزویر و دروغ

در میان کوره ها آجر شدند

آنقدر مکر و ریا رونق گرفت

تا خدا از روزی مردم بکاست

آخر ای یار  ای رفیق

از برای دوستان دشمن شدن

سخت نیست

اندکی  پرده دری

باچاشنی نارو زدن

برضمیرخود بمال

وانگهی

باکمی تزویر ونیرنگ و ریا

چند بندی هم دروغ

تور صیادی خودرا پهن کن

قدری هم چون بگذرد

صید در دامت تقلی میکند

وتو خرسندی از این

دوستان را پله کردی

زندگی را سیم و زر کردی و خود را ساختی

دائما بر خویشتن پرداختی

رفته ای در آسمان تا اوج اوج

دیدگاهت اینچین است بر زمین

نکته ها بس مبهمند

مردمان هم ریزریز

همچنان تو اوج میگیری ولی

من نمی گویم نرو

آنچنان پرواز کن

تا اگر بالت شکست

یک نفر باشد بگوید

آه میدانی چه شد

اندرون سینه ام قلبم شکست

تو چرا بالت شکست؟

اندیشه کن

تا کجا خواهد چنین شد بازگرد

چهره خود را ببین در آینه

چشم بصیرت بازکن

توچه می بینی در آن ؟

من تصور میکنم

دیدن تصویر بد

در دل آیینه ها هم سخت نیست

تا به کی اینگونه دراین اجتماع

مینهی گام و نمی خوانی درست

در میان بازی این روزگار

تاتوانی صبر کن

لحظه ای اندیشه کن

دور کن خودرا زافکار پلید

مردمان ناپسند

زندگانی نکته ها دارد عجیب

چرخ گردون لحظه ای کوتاه هم

سرعتش را کم نخواهد کرد هیچ

روزگاری می شود

تقدیر صیدت میکند

یا که می افتی درون سرد مردابی عمیق

یاوری هم نیست نیست

مکر شیطان بین چه غوغا میکند

دست تو از بند حق وا میکند

راستی اینها به من مربوط نیست

روزی هرکس فقط در دست اوست

من برای خود تامل می کنم

فاش می گویم صداقت بهتر است

وخدا

راه روزی را مقدر کرده است

ما فقط در این میان

باید طریق خویش را پیدا کنیم

با کمی صدق و صفا

این همه آسودگی را باد نسپرده به ما

نسل اندر نسل ما

با صداقت زیستند

با تو هستم ای رفیق نا شفیق

راستی را پیشه کن

هر کجا و هرزمان

از برای دوستی اندیشه کن

دور شودر هر عمل از شر شیطان رجیم

و توکل کن به نام رب رحمان و رحیم

1393-04-06

*************************

 

اشاسین آذری ، یاشاسین تورک

 

تورک ایستکلی دیلین دنیادا چوخ شوکتی وار

معتبر دیللر ایچینده آدی وار عزتی وار

واردور هر نقطه دنیاده اونون خواهانی

چونکی چوخ عاطفه لی عشقلی بیر امتی وار

تورکی قیرتلی جماعت تانینیب دنیاده

چپ باخیلماز اونا تا امتینین وحدتی وار

عرصه علم و هنر ، یا ادبیات یا طب

جنگ سردارلاری هم ستار و باقر خانی وار

شهریار دور ادبیات و سخن استادی

ورزشی میدانینین دایی و معروف لاری وار

آز دویور حسن کمالاتی اونون وصف ایلیم

بو جماعت ده جمال همده کمال سیره سی وار

دوستی چوخدور اتوروب سایسون اگر ،قورتارماز

گرچه چاقال تک اونون هر درده دشمنی وار

افتخار ایلیورم تورک آتاما تورک آناما

یاشاسین آذری امت کی بیوک رهبری وار

اسقامتلی جماعتدی بو، اغیار بیلیر

جهانون ملتینین تورکه ارادت لری وار

اردبیل آذریسی ارشه محالیم دی منیم

ارشه نین تورک محالینده عجب صحبتی وار

گجه کوندوز  بو دعامدور منیم ای آذریلر

یاشاسین تورک و هرکس کی اونا نسبتی وار

   حسین غریبی ---19/08/1394

 

****************

 

( بوم نقاشی سوم )

 

باد سرد از ره رسید

ابر ها ی تیره از دور آمدند

دست اندر دست هم

بوم نقاشی سوم را برای نقش رنگ

گسترانیدند برروی زمین

تا که نقاشی کنند

زندگی را بی تامل بیدرنگ

باد سرد با ادعا فریاد کرد

ابرهای تیره را با خود چنین دمساز کرد

هردو اندر اتفاق

از برای خلق این نقاش خوب

روی بوم سبز را

رنگ زرد بیتفاوت ریختند

زندگی

 زیر پای بچه های مدرسه

خش خش کنان

 خرد شد

بس چه دلها اندر این زردی با سردی فسرد

این همه تصویر بی روح خزان

تا کجا؟

 تحمل من ندارم ای خدا

بار الهی سرزمین عشق را

اینچنین با دست باد

زرد و پوسیده مکن

سبزی عشق خدایی را چنین

در قلوب عاشقان بیقرار

زرد نقاشی مکن

مردمان سرزمین دوردست همتبار

جملگی دلداده اند.

عاشقانت ایخدا

سبزی عشق از تو می خواهند و بس

توکرامت داری افزون

هیچکس مثل تو نیست

عاشقانت را کرم بسیار فرما ایخدا

عشقشان را سبز سبز

روحشان را منجلی

آسمان زندگیشان صافتر

مشکلات راهشان هموارتر

از تو می خواهم خدا

من به لطفی که به آنان میکنی

دلخوشم ،

 وقتی آنان راحتند

من در آرامش پی خود میروم

از برای خود ولی

چیزی نمی خواهم خدا

شکر می گویم تورا

گاهی تبسم میکنم.

 

پاییز سال 1390

****************************

اکرام ایتام

 

مردم خوب خدا

شیعیان علوی

پس کجایید شما

غافل از جمله کسانید و به خود مشغولید؟

چشم دل باز کنید

روز اکرام یتیمان خدا

نه فقط امروز است

همه روز و همه شب

وقت اکرام  یتیمان خداست

ودر لطف الهی

همه وقت

 بی تامل باز است

همتی  ای همه مردان خدا

تا یتیمی دیگر

غم و اندوه وملالت نکشد

وعلی را دریاب

ناشناسی که به ایتام عرب

نیمه شب سر میزد

همتی کن بشتاب

که علی منتظر است

لیک فردا دیر است

شاید این سایه سرد

روزگاری به سر طفل تو هم خیمه زند.

شیعه ی منتظر خالص و ناب علوی

همتی کن امروز

که خدا منتظر است

مرگ را هم دریاب

که همانا این مرگ

از رگ گردن تو

 به تو نزدیکتر است

توشه ای برپاکن

 که سفر نزدیک است

ویتیمی ، به کنارگذر آخرت است

و چهارده معصوم

به میانجیگری عشق به صف ایستاده

تا تو در این سفر سخت و حزین

راه را گم نکنی  و به ملامت نروی.

 

24/12/1392
  • ۹۴/۰۶/۱۱
  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی

نظرات  (۳۱)

چوخ گوزل. تشکر از آقای غریبی بابت سرودن شعر برای الکران
  • بانوی الکرانی
  • برادر بزرگوار جناب آقای  غریبی شعرتان بسیار بسیار زیبا و دلنواز بود و احساس در هر بیت آن موج می زند..... ممنونیم از این حس زیبایتان به وطن
  • شاهی الکران جعفر
  • بسیار عالی افتخارمیکنیم به عزیزانی چون شما

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
  • پسر عموی عزیزم  شعرتان  بسیار زیباست 

    دستمریزاد

    قلمتان مانا

    بنویسید که این قلم  راه خودش را پیدا خواهد کرد
    موفق باشید
    از کلیه عزیزانی که  احساس زیبایشان را به اینجانب ارزانی می نمایند صمیمانه تقدیر و تشکر می نمایم و 
    سبزی عالم خلقت 
    یک دنیا مهر و محبت 
    عشق و امید و حلاوت
    تاابد لطف الهی 
    همه ارزانیتان باد.
    با تقدیم احترام   حسین غریبی
    سلام به پسرعمویم... حسین عزیز...                                                                        زرنگاشته ای  دلپذیر از شما خواندم                                                                          ثوابهایتان بسیار                                          
    سلام به پسرعمویم... حسین عزیز...                                                                        زرنگاشته ای  دلپذیر از شما خواندم                                                                          ثوابهایتان بسیار                                         
  • بیگ زاده شهردار رضی
  • با سلام به همه آنهایی که دلشان به یاد وطن می تپد بنده معمولا به همه روستاهای ارشق سر می زنم و بجای سبکی و خوشحالی بخاطر مشگلات بی حدش غمگین تر مشوم ولی وجب به وجب ارشق را دوست دارم اقای غریبی اشعار خوبی دارند آرزوی توفیق دارم و هم عرض ارادت به الیکرانیهای متولی این سایت و هم ابراز لطف آقای طالبی  لطفا به سایت شهرداری رضی هم سر بزنید و مارا از راهنماییهایتان بی نصیب نفرمایید  منتظر پیشنهادهای سازنده و انتقادهایتان هستم
    پاسخ:
    با سلام خدمت آقای مهندس بیک زاده
    به اطلاع الکرانیهای عزبزم میرسانم ، حوزه خدمات رسانی شهرداری هر شهری فقط در داخل شهر بوده و هیچ مسؤلیتی در خارج از شهر ندارد ،
    در طول یکسال گذشته ،شهردار محترم زضی، طی تماسهای مختلفی که باهم داشتیم ،همیشه جهت حل بعضی مشکلات اعلام آمادگی نموده بودند که با عدم آمادگی ما مواجه بودند . اما به محض اتمام عملیات پل ، طی یک هماهنگی با بخشدار محترم ، لودر شهرداری را روانه روستا نمودند و ضمن پر نمودن اطراف پل ، راه قبرستان را نیز که با دشواریهایی همراه بود ، برای اهالی هموار نمودند .
                  
              درود بر انسانهای شریف     درود بر انسانهای مسؤلیت پذیر

     ما این همدلی که بین شهردار محترم و بخشدار محترم پدبد آمده را به هر دو این عزیزان تبریک می گوییم .
  • ابراهیم اسلامی
  • با سلام خدمت همه هموطنان عزیز الکرانی

    آقای غریبی شعرتان بسیار دلنشین است.

  • حسین غریبی
  • جناب آقای مهندس بیگ زاده 
    سلام
    ارادت مارا پذیرا باشید 
    شایسته میدانم ابتدا از شما بزرگوار دلسوز و مردم دار در خصوص یاری رسانی به هموطنانم تشکر و قدردانی ویژه داشته باشم وسپس در خصوص اظهار نظر و لطفی که به بنده حقیر داشتید صمیمانه سپاسگذارم ، و خداوند را به خاطر این همه لطفی که به ارشقیها عنایت فرموده اند شکر میگذارم. خداوند به بهترینها، بهترینها را عنایت بفرمایند. با تقدیم احترام حسین غریبی
  • شاهی الکران جعفر
  • اقای غریبی .شعرتان امیدها را در دل زنده میکند .ولی اگه برات زحمتی نیست برسان سلام ما را به شکوفه ها و باران اخه بجز پاهامون دستامونم اینجا تو این دیار وحشت بستند 
  • حسین غریبی
  • همتبار جناب آقای جعفر شاهی
    سلام 
    بزرگوارانی چون شما دوست گرامی را من تاکنون از نزدیک زیارت نکرده ام خیلی دوست دارم شماو سایر عزیزانی را که در این وبلاگ تحت هر عنوانی مطلبی ارائه مینمایند ویا با اظهار نظرات ارزنده ای نامشان را می بینم  از نزدیک ملاقات نمایم  خداوند اگر فرصت دهد این امر را نیز میسر خواهم نمود ولی به دیده منت حتما این خواسته شما سرور عزیزم را استجابت می نمایم . 
    باتقدیم احترام حسین غریبی
    در میان مردمان سخت قلب و آهنی
    زندگی بیرحم وسخت است همتبار نازنین
    لیک در آن آسمان تارو بیرنگ و کبود 
    استواری کار سنگ است همتبار نازنین
    آن شمیم عطر گلهای وطن را گاه گاه
    یک نفر آماده کرده است همتبار نازنین
    قاصدش عشق است و همراهش دعای خیر یار
    از تو اما یک نشانی است همتبار نازنین؟






  • حسین غریبی
  • خدمت پسرعموی عزیز حاج اکبر 
    سلام 
    از لطفی که داشتید ممنونم 
    خداوند به شما عمر با عزت عنایت فرمایند.
  • حسین غریبی
  • جناب آقای ابراهیم اسلامی 
    سلام از شما بزرگوار نهایت تشکر را دارم.

  • حسین غریبی
  • سلام خسته نباشید ممنون از راهنماییهایتان ولی این اشعار مال گذشته است در اشعار جدید حتما این نکته را مد نظر قرار خواهم داد
  • شاهی الکران جعفر
  • با سلام :

    اقای غریبی شعرتان چه ام پی تری باشد یا نباشد مهم نیست ما نسل شصت  میخوانیم و لذت می بریم گاهی هم تامل .

  • حسین غریبی
  • سلام جناب آقای جعفر شاهی بزرگوار
    از تامل و حوصله جنابعالی نهایت تشکر را داشته امید وارم موجبات خستگی و آزردگی خاطر شما و خوانندگان را فراهم نکرده باشم ، 
  • شاهی الکران جعفر
  • سلام :

    پسر عموی عزیز نمیدانم چرا مریدان یا دوستاران مولا همیشه تو سختیند شاید که نه  حتما خاصیت عاشقی تو سختی بودن برای ارامش بندگان خداست

  • حسین غریبی
  • سرور بزرگوار جناب آقای دشتی برادر عزیزم
    سلام،
    شیعیان در تمام دوران در سختی بوده اند این نکته  را نمیتوان نادیده گرفت ولی سختی دنیوی از مشقت اخروی بهتر است وخدا آخرت تمام شیعیان را ختم به خیر گرداند درنهایت از او می خواهم شما بزرگواران را در دنیا و آخرت از همه  سختیها به دور وزندگیتان را از تمام بلایا ایمن گرداند . 
    عزت عالی مستدام
    پاسخ:
    جناب آقای حسین غریبی  سلام
     به نظرم شما میخواستید از آقای جعفر شاهی تشکر کنید ولی از آقای دشتی تشکر نمودید  ، هر دو عزیز الکرانی هستند ، جای دوری نمیره .
  • بانوی الکرانی
  • خسته نباشید برادر عنوان و متن شعرتان بسیار عالی است. 
    آیا اجازه کپی به اسم خودتان را داریم؟؟؟
  • حسین غریبی
  • با سلام
    بانوی محترم همتبار 
    امید وارم سلامت و همیشه موفق باشید.
    نیازی به کسب اجازه ندارد این نهایت بزرگواری و عزت نفس شما را می رساند.
  • حسین غریبی
  • سلام 
    خسته نباشید بزرگواران 
    ازاینکه پیغام آقای شاهی را به نام آقای دشتی ثبت نموده ام عذر مرا پذیرا باشید همچنین از هردوی عزیزانم تقاضا دارم این سهل انگاری  و کوتاهی را ببخشند ولی در هر حال از هردو بزرگوار بینهایت تشکر و قدردانی می نمایم .

  • شاهی الکران جعفر
  • یاشاسین تورک میلتی یاشاسین اذربایج...............ا ن 
  • حسین غریبی
  • سلام جناب آقای شاهی بزرگوار
    تشکر از لطفتان ، انشااله همیشه پایدار و سربلند باشید.
  • شاهی الکران جعفر
  • علکم السلام اقای غریبی عزیز :
    انشاالله همیشه سر فراز باشید .اقای غریبی من ناسیونالیست نیستم ولی گه گاهی مجبور میشوم از ملت خودم به ابزار قلم دفاع کنم چون بعضی از عزیزان فکر میکنند که ما مردم اذر بایجان تحت تاثیر حکومتهای ترک زبانمان ترکی شده است که این نظر قابل قبول نیست چون اگر این نظر درست باشد باید زبان تمامی مردم ایران که تحت حاکمیت ترکان بودند عوض می شد که اینچنین نیست .مردم ترک انقدر با فرهنگ بودند که به هر سرزمینی که  حکومت میکردند با زبان و دین ان مردم کاری نداشتند فقط حکومت می کردند       

  • حسین غریبی
  • (میشود برگردی)

    خاک سرد است اینجا

    آسمان هم کمی از واقعه دلگیرتر است

    وهوا سرد و خشن

    من دراندوه پریشانی غرق

    و به همراه غم اندر خم هر کوچه وباغ

    جستجو می کنم آرامش را

    از برای تو که در بستراین خاک حزین

    چشم را بر همه عالم بستی

    تو سفر کردی از این مئمن درد

    به تمنای وصال.

    آنچنان رفتن تو زود گذشت

    که من از قافله ات جا ماندم

    می شود برگردی ؟

    ترک عادت نتوانم

    من به دنبال تو با جمله توانم

    همچو آبی که روان است روانم

    طفل تو

     گرچه به لطف تو کمی مرد شده

    ولی اکنون دل او

    ازبرای ضربان دل پر عاطفه ات

    بی امان تنگ شده

    می شود برگردی ؟

  • حسین غریبی
  • سلام سروران گرامی 
    لطفا این شعررو نذارین توسایت فقط آقارضا زحمت بکشند یه نگاهی بهش بندازن 
  • حسین غریبی
  • سرور بزرگوار جناب آقای جعفر شاهی
    سلام
    به نظر حقیر مهم نیست آدمها از چه تیره ویا ن‍ژاد یا مسلک و آیینی هستند ساده تر اینکه اهم موضوع نکات مشترک زندگی آدمیست چون هرگاه این مقوله جای خود را با نکات غیر مشترک عوض کند موجبات بروز اختلافات شدت می یابد کشور هند را کشور هفتادو دوملت میخوانند جمعیتش هم چندین برابر کشور ماست  مشکلات آنچنانی ندارند هیچ، به راحتی هم در کنار هم زندگی می کنند ولی با این وجود مشکلات و نابسامانی هایی که در کشور ما هرازچندگاهی دانسته یا ندانسته از طریق تعداد قلیلی به وجود می آید نشانی از عدم فرهنگ سازی صحیح می باشد این نکته اگر رعایت نشود موجبات بروز اختلافات عمیق در جامعه  میگردد .در نهایت اینکه ما آذریها اسالتمان فراتر از این حرفهاست .
    الهی که سربلند و سرافراز باشید.
  • بانوی الکرانی
  • باسلام وخسته نباشید

    فرمایشات هردو بزرگوار صحیح و متین می باشد ولی این امرمهم بسیار وقت و بحث کردن نیاز داره که معمولا هم به نتیجه ای نمیرسه...

    من خودم از طرفداران زبان و اصالت ترکی هستم ولی به نظرم درشرایط کنونی بهترین چیزی که میشه گفت اینه یاشاسین آذربایجان ... یاشاسین ایران...

  • حسین غریبی
  • سلام 
    بانوی همتبار 
    این نکته درست است که بررسی این موضوع بسیار زمان بر است ولی دست اندرکاران فرهنگی جامعه این مقوله را باید جزو اولویتهای اولیه امورات خود قرار داده و در این خصوص چاره ای بیندیشند چه بسا این اتفاق های ضعیف موجبات بروز اختلافات قومی و قبیله ای را تشدید می نماید و در این برحه از زمان این اصلا به نفع جامعه ایران نیست.
  • حسین غریبی
  • در خیالم همه تو

    دور دستها

    شب دراز است

    روزهایش همه در تاب و تبند

    شور در خلوت شب می خوابد

    همه جا آرامش

    آسمان مهتابی است

    مرغ شب هم کمی آواز ملایم دارد

    ونسیم از همه جا بر رخ شب می تازد

    شب تاریک کمی هم سرد است

    وبلند است بسی

    و دراز است ومهیب

    نوعروس شب چله

    به آغوش زمان میغلطد

    زندگی خفته به خوابی است عمیق

    مویرگهای خیال

    محو پردازش تصویر زمان

    بر تن لخت خزان میلغزند

    چادر مشکی آن پیرزن تنها هم

    از طناب رختش

    همچوآبی به زمین می ریزد

    چشم من خواب ندارد اما

    پی آن رهگذر کوچه شب

    همچو طفی است به دنبال پدر

    که قدمهای پدر می چیند

    می نشینم لب آن پنجره تاریکی

    در خیالم همه تو

    تا که از گونه شب

    گل رخسار تورا

    بی امان برچینم    

    1394/09/06

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی