الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

با سلام

این وب سایت با همکاری رضا غریبی الکران فرزند حاج قلیچ خان غریبی و
رحیم طالبی الکران فرزند حاج ابوطالب ایجاد شده است.
این پایگاه اطلاع رسانی جهت درج اطلاعات روستای الکران و معرفی شخصیت ها و اهالی روستا ایجاد شده است.
از بزرگواران تقاضا داریم جهت اداره بهتر این وب سایت ما را یاری فرمایند.


رحیم طالبی فرزند حاج ابوطالب باز نشسته
rahimtalebi44@yahoo.com




رضا غریبی فرزند حاج قلیچ خان غریبی
دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس
علم اطلاعات و دانش شناسی
نویسنده و شاعر
reza.gharibi272@gmail.com

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ دی ۹۹، ۱۸:۲۰ - یاسر صدری
    عالی

۱ مطلب با موضوع «تاریخچه الکران» ثبت شده است

۱۲
آذر

الکران نماد مقاومت.

روستای الکران(علیکران) در منطقه ارشق استان اردبیل و در شمال شهررضی واقع  گردیده و یکی از روستاهای مرزی همجوار با جمهوری  آذربایجان میباشد که در هزار متری نوار مرزی قرار دارد و در طول تاریخ دژ محکمی در برابر هجوم بیگانگان بوده است. روستای الکران با روستاهای پست کندی ، خلیفه لو، ججلی و تاقچه داش همسایه است. این روستا دارای اهمیت و از یک قدمت تاریخی برخوردار میباشد که در این رابطه میتوان به نوشته های محمد رضاخلیلی اشاره کردسرهنگ محمد رضا خلیلی عراقی در خاطرات سفر به آذربایجان مینویسد. رضی ده کوچکی است در هشتاد کیلومتری اردبیل و هشت کیلو متری علیکران. نوشتار حاضر به بررسی رشادتها و دلاوریهای مردم این خطه در خلال جنگهای سال1320و همچنین  حفظ و پاسداشت از مرزهای کشور در درگیری چند سال بعد از این تاریخ بین مردم الکران و نیروهای شوروی سابق خواهد پرداخت.باشد که این نوشتار برگ زرین دیگری از تاریخ این مرز و بوم را روشن نماید تا جوانان به خصوص جوانان منطقه ارشق و روستای الکران با تاریخ و رشادتهای پدران خود آشنایی بیشتری داشته باشند.

حمله نیروهای روس به الکران

                            

 

  درسوم شهریور 1320عملیات نظامی روسها علیه ایران به این ترتیب آغاز شد که نیروهای شوروی مرکب از دو تیپ پیاده نظام و موتوری تحت فرماندهی ژنرال نوویکوف در سه ستون وارد خاک ایران شدند. ستون اول از رود ارس گذشته و پس از تصرف ماکو و خوی تا ساحل دریاچه ارومیه پیشروی کرد و سپس متوجه رضائیه و تبریز شد و آن دو شهر را تسخیر نمود. ستون دوم از آستارا و کرانه دریای خزر به سوی اردبیل و بندرانزلی سرازیر شد.ستون سوم از طریق بندر ترکمن وارد خاک ایران شد.

روستای الکران که بین نوار مرزی آستارا و منطقه مغان(پارس آباد) قرار دارد نیز در این حمله مورد هجوم نیروهای روس واقع شده و خیل عظیمی از نیروهای روس از طریق مرز الکران وارد خاک ایران شد.با توجه به اینکه پاسگاه مرزی در این روستا واقع شده و در طول تاریخ یکی از پاسگاهای قوی به شمار میرفته، لذا تسخیر این پاسگاه و روستا برای نیروهای شوروی از اهمیت بالایی برخوردار بوده است.در خصوص اتفاق هایی که آن روزها در منطقه ارشق و الکران  رخ داده شده در هیچ منابعی ذکر نشده است ، مگر اینکه ما بخواهیم به صورتجلسات نیروهای شوروی دسترسی پیدا کنیم که کار بسیار دشواری است اما خوشبختانه  کسانی هستند که آن حوادث و اتفاقات را به چشم خود دیده و در حال حاضر در قید حیات هستند. حاج بیگلر دشتی ( این شاهد 87 ساله)  از اهالی روستای مرزی الکران جزء شاهدان عینی  حمله روس ها به این منطقه  می باشد.


  این تصویر نه فقط تصویر حاج آقا بَی لَر ، بلکه تصویر یکی از شناسنامه های روستای الکران میباشد .

 حاج بیگلر دشتی هم اکنون در شهر اردبیل روزگار خود را سپری می کند. ایشان در زمان حمله روسها به روستای الکران در همین روستا حضور داشته و همه حوادث  و اتفاقات  رخ داده شده را به چشم خود مشاهده کرده است. اتفاقات  آن روزها را به کمک پیشکسوتانی همچون  حاج بیگلر دشتی و سایر شاهدان عینی که از سرمایه ها و گنجینه های تاریخ روستای الکران می باشند، مرور می کنیم.حاج بیگلر دشتی ماجرا های آن روزگار را با صحبتهای دلنشین و شیوای خود چنین بیان می کند:

" آن روزها حدود 12 سال داشتم نزدیک اذان صبح بود که صدای شلیک و گلوله همه جا را فراگرفت و نیروهای شوروی به روستا وارد شده و روستا را محاصره می کنند. ماه مبارک رمضان بود و حسن خان یکی از اهالی روستا به قصد بیدار کردن مادرشان برای سحری به راه افتاده و در بین راه بود که توسط روس ها دستگیر شده و از وی می خواهند محل استقرار  پاسگاه روستا را به آنها نشان بدهد.حسن خان برای اینکه محل  پاسگاه را به نیروهای روس نشان ندهند  مجبور می شود به آنها دروغ بگویند. حسن خان قصد داشت نیروهای روس را دست به سر کند، گاه مسجد  روستا را به آنها نشان می دهد ، گاه ساختمان دیگری را ... خلاصه آنها  را با این ترفند گمراه می کند. روس ها از این عمل حسن خان عصبانی می شوند او را به باد کتک گرفته  و سر و صورتشان را زخمی می کنند.اما حسن خان که مرد با شهامت و قوی هیکل بود در برابر روس ها  مقاومت  نشان می دهد و دو نفر از روس ها را با دستان خود به هم کوبیده و به سمت دره  پرتاب می کند.  حسن خان  در اثر درگیری با روس ها  دچار تشنگی شدید  شده  و به سمت چشمه روستا  حرکت می کند . اما روس ها او را دستگیر کرده  و دوباره او را به باد کتک می گیرند و او همچنان محل پاسگاه را به آنها نشان نمی دهد .(لازم به ذکر است که پاسگاه آن موقع در داخل روستا بود ) وی بر اثر درگیری با روس ها زخمی شده بود به طرف خانه دختر عموی خود به نام سورای (ثریا)  به راه می افتد و با درب بسته رو به رو می شود. در این لحظه یک ارمنی از ارتش روس از پشت او را با گوله از پای در می آورد و به شهادت میرساند.

صحبت های حاج بیگلر دشتی توسط فرزند ایشان  مرشد دشتی  قطع می شود. مرشد نیز که در مصاحبه ما حضور داشت، برخلاف ایشان معتقد هستند که حسن خان محل استقرار  پاسگاه را نشان نمی دهند و دوباره آنها را دست به سر می کند  که این عامل باعث می شود که  وی را به قتل برسانند.اما حاج بیگلر سخنان فرزندش را قبول ندارد.جدا از اینکه اصل ماجرا چه باشد واقعیت این است که حسن خان این مرد باشهامت الکرانی به تنهایی قوای روس را دست انداخته  و در برابر آنها مقاومت نشان می دهد. دو نفر از نیروهای روس را به درک واصل می کند.و  در نهایت خودشان به شهادت می رسند.


                                 

      برگی از کتاب 400 صفحه ای که کشته شدگان و شهداء حملات روسها را منتشر نموده  و نسخه ای از آن در منزل فرزند حسن خان موجود میباشد .       

                                                             

   تصویر مدالی که توسط حکومت وقت بخاطر رشادتهای حسن خان به خانواده ایشان اعطاء گردیده .

حال ادامه صحبت های حاج بیگلر دشتی را  چنین دنبال می کنیم.

در حین درگیری  حسن خان  و به شهادت  رساندن  وی رئیس پاسگاه به نام خلیل وکیل به طرف قوای روس ها شلیک می کند روس ها با شنیدن صدای گلوله پاسگاه را به رگبار بسته و رئیس پاسگاه را به شهادت می رسانند.بقیه نیروهای پاسگاه که چهار نفر پیاده نظام و یک سواره بود ، خود را تسلیم نموده  و سلاح خود را تحویل آنها می دهند. و آنها را به عنوان اسیر با خود می برند.با شنیدن صدای این گلوله ها  و کشته شدن فاجعانه رئیس پاسگاه ، مردم وحشت زده به اطراف روستا پا به فرار می شوند. هر کسی هر جایی را که به ذهن خود می رسید پیدا کرده و در آنجا پنهان می شدند. بعد از این اتفاق سربازان ارتش روس همه مردم را پیدا کرده و در یک فضای باز جمع نمودند.یکی از فرماندهان روس با یک سرباز که آذری بود به مردم گفت که همسر رئیس پاسگاه را به آنها تحویل دهند.همسر رئیس پاسگاه را نیز زنان روستا لباس محلی به تن کرده و در بین خود پنهان کرده بودند تا شناسایی نشود.بالاخره کسی از مردم روستا حاضر نشد همسر رئیس پاسگاه را به آنها تحویل دهد.(در اینجا شجاعت زنان روستا نیز قابل تحسین است).فرمانده روسی که چیزی عایدش نشده بود در گوشی چیزی به سرباز آذربایجانی می گوید و خود به جمع ارتش خود بر می گردد.این سرباز که به زبان ترکی آذری  صحبت می کرد و مردم روستا  متوجه حرف های او می شدند و خود نیز مسلمان بود گفت:پسر رئیس را به ما تحویل دهید.مردم روستا گفتند که پسر رئیس را پدربزرگش با خودشان  به منزل خود برده است و در این روستا نیست.سرباز آذری گفت که من خودم مسلمانم و اهل قره باغ هستم و به دروغ های مسلمانان آگاهی دارم شما دروغ می گویید ما خودمان چند روزی هست که این روستا را زیر نظر داریم و پسر رئیس را دیروز همراه او دیده ایم. مردم روستا قسم خوردند که پسر رئیس در بین آنها نیست و پدر بزرگش او را با خود برده است.این سرباز آذری همچنین گفت ایران غیرتی از خود نشان نداد ایران اگر نیم ساعت مقاومت می کرد ما مسلمانان اهل آذربایجان حکم شورای شوروی در مورد جنگ با مسلمانان ایران را عوض می کردیم اگر فقط نیم ساعت مقاومت می کردند.مسلمان دینش قدرت دارد. این فرد آذری همچنین جریانی را تعریف نمودند که باور نکردنی بود او به ما گفت:روز اول که به ما دستور حمله به ایران را دادند ما به مرز آمدیم و دیدیم که ایران دریاست و نمیتوان وارد شد.به مقامات بالا خبر دادیم و دستور رسید که عقب نشینی کنید و آماده باش بمانید.بار دوم که به ما دستور حمله به ایران را دادند به مرز آمده و دیدیم که کل ایران آتش است و باز نتوانستیم وارد خاک ایران شویم.اما بار سوم که دستور عبور از مرز به ما رسید گفتند که وارد ایران شوید اما به کسی آزار نرسانید مگر اینکه مقاومت کند. به مرز که آمدیم دیدیم که شرایط عادی شده و ما وارد ایران شدیم.


                                           سه نسل از یک خانواده

 از راست ، آقای مرشد ( فرزند ارشد حاج آقا بی لر )  و در سمت چپ آقای امیر حسام دشتی ( نوه حاج آقا بی لر )

 بیگلر دشتی ادامه می دهد که این فرد آذربایجانی صحبت  زیادی کردند و بعد به جمع ارتش  روس ها پیوست . ما نیز آنجا بودیم با خیل عظیم سربازان روسی سواره و پیاده که ما را محاصره کرده بودند و روز نیز به پایان می رسید.اوضاع که آرام شد بخشی از ارتش روس برگشتند وتعدادی نیز در روستا  اتراق کردند.اهالی روستا را ترس و وحشت فرا گرفته بود که مبادا ما را به قتل برسانند  و شبانه همگی به طرف روستای هفت چشمه حرکت کردند، بعد از چند شب با آرام شدن شرایط دوباره به روستا برگشتند.تعدادی از سرگردها و سربازان روس تا پایان جنگ ایران و روس در پاسگاه روستا  مستقر شده بودند.

درپایان صحبت های بیگلر دشتی ، سئوالی در خصوص سرنوشت جنازه رئیس پاسگاه پرسیده شد. حاج بیگلر فرمودند جنازه او را به صورت امانت در پایین روستا و کنار چشمه خاک سپاری کردند و بعد از چند مدت ، اهالی روستا نبش قبر کرده و جنازه رئیس پاسگاه را به قبرستان روستا  انتقال دادند.

پس از چند سال درگیری الکرانیها با نیروهای مرزی شوروی:

قسمت دوم شجاعت و دلیری های مردم الکران در مقابل نیروهای شوروی پس از گذشت چند سال از حمله شوروی به ایران در سال 1320 اتفاق می افتد.در این خصوص نیز حاج بیگلر دشتی که خود شاهد همه ماجراها بوده است حرف های زیادی از مقاومت و شجاعت مردم این دیار برای گفتن دارد.جریان این مقاومت فصل درخشانی را در تاریخ مردم این دیار در مقابل یکی از ابرقدرتهای آن زمان به یادگار گذاشته است.در این خصوص نیز حاج بیگلردشتی باصحبت های شیرین خود واقعه را اینگونه بازگو می کند:

دقیقاً  به یاد ندارم اما فکر می کنم چهار یا پنج سال بعد از حمله روس در تاریخ 1320 بود که این درگیری اتفاق افتاد.رئیس پاسگاه وقت الکران فردی  بود به اسم نرمان وکیل که سربازان را به گشت مرزی فرستاده بود.در این گشت مرزی بین سربازان پاسگاه الکران و نیروهای شوروی تیر اندازی می شود.سربازان ایرانی که دیده بودند نیروهای شوروی در این طرف مرز قرار دارند به طرف آنها شلیک می کنند.رئیس پاسگاه نرمان وکیل، با شنیدن صدای گلوله به مردم روستا می گویند که هرکس می تواند اسلحه ای به دست گرفته و با من به طرف مرز بیاید.به من نیز که 16 یا 17 سال بیشتر نداشتم با دو نفر از هم سن و سالان خودم  جعبه تیر داده بودند تا آنها را به سمت مرز انتقال بدهیم. شخصی به نام زکی  که اهل روستای آق بلاغ بود و در آن روز الکران حضور داشتند با اسلحه شخصی خود که به همراه نوروز و خداشیرین  از اهالی روستا که برای هرکدام  یک اسلحه داده بودند شروع به تیراندازی به طرف قوای روس کردند و ما نیز تیرهای آنها را فراهم می کردیم. نوروزکه در تیراندازی مهارت خوبی داشت جلوتر از همه پشت  یک سنگ کوچک سنگر گرفته بود و به طرف آنها تیراندازی می کرد و پشت سر ایشان نرمان وکیل پشت یک سنگ  سنگر گرفت که بعدها به سنگر نرمان وکیل معروف شد به طرف آنها تیراندازی می کردند. با توجه به سنگرگیری خوبی که الکرانیها نسبت به نیروهای شوروی داشتند توانستند تعدادی از آنها را به هلاکت برسانند. نیروهای شوروی نارنجکی به طرف نوروز پرتاب کردند که زیرکی نوروز باعث شد صدمه ای به او نرسد (او پالتوی سیاه خود را روی سنگ انداخته بود و آنها فکر می کردند که آن سنگ از نیروهای  الکران است ).در این حین سرگرد قهرمان که مرزبان منطقه بود و در روستا حضور داشت مرتب به نرمان وکیل پیام می فرستاد که تو نمی توانی با شوروی در بیافتی و تنها با عطسه خود می تواند تو را نابود کندتیراندازی را متوقف کن و برگرد.نرمان وکیل هم نامه های او را دریافت می کرد و پاره می کرد. نرمان وکیل  می گفت که من به دفاع خود ادامه خواهم داد و تویک  معتاد تریاکی نمی توانید جلوی من را بگیرید. بعد از رد وبدل شدن نامه ها و پیام های متعدد و زیربار نرفتن نرمان وکیل سرگرد قهرمان خود  را به مرز می رساند و پرچم سفید را بالا می برد و تیراندازی متوقف می شود. نزدیک غروب خورشید بود، نیروهای شوروی به سمت خاک خود بازگشتند و نیروهای ما نیز که با شجاعت تمام با کمک اهالی روستا تعدادی از آنها را کشته بودند و هیچ کشته و حتی مصدومی هم نداده بودند       4 نفر انتخاب شدند  همانجا در دره ای بمانند  و نگهبانی دهند. ما نیز به منزل برگشتیم. فردای آن روز بود که از همه جا ریختند به الکران از تبریز،ازمرزبانی آستارا،از مرزبانی بیله سوار و حتی تهران و الکران پر شد از نیروهای نظامی و سیاسی که با بی سیم با تهران در ارتباط بودند و گزارش های خود را ارسال و دستورات لازم را می گرفتند. یکی از این سرگردها به اهالی روستا گفت که از شما کسی می داند که دقیقا مرز بین ایران و شوروی کجاست؟ شخصی به نام عارف گفتند که من می دانم و مناطقی را نام برد. سرگرد گفت مرد حسابی این مناطقی که تو نام بردی به زمان فتحعلی شاه قاجار برمی گردد.در این حین صمدخان گفتند که آقاخان(پدرخداشکر از اهالی معروف روستا) می تواند مرز دقیق را مشخص نماید.آقاخان نام دره ها و کوههایی که مرز بین ایران و روس را تشکیل می داد از آستارا تا نزدیک مغان را یک به یک نام برد و مشخص نمود. بعد از پایان صحبت های آقاخان سرگرد از او تشکر کرد و گفت که همون مناطقی را نام بردی که این نقشه به ما می گوید.

تمام این نیروها شب را در روستا سپری کردند و صبح همه آنها رفتند فقط تعدادی از سرگردها و نیروهای سیاسی ماندند تا با روس ها مذاکره کنند و قضیه را مشخص نمایند که چه اتفاقی افتاده و این درگیری برای چه بود؟سرگردی که از تهران آمده بود با شخصی به نام نادر افشار و یک سروان به همراه نوروز که لباس سربازی را به تن او کرده بودند و ما که دفترها و وسایل آنها را برداشته بودیم راهی مرز شدیم تا با هیئتی از روس که به مرز آمده بودند به مذاکره پرداختند. در بین راه به طرف مرز بود که پوکه ای متعلق به کشور شوروی در زمین به پای نادر افشار برخورد کرد و سرگرد را صدا زد که شاهد باشد که روس ها وارد خاک ایران شده بودند و الکرانیها به حق از خود دفاع کرده اند.سرگرد تهرانی که برای مشخص شدن موضوع از طرف دولت به الکران آمده بودبه پاسگاه شوروی ها رفت تا با آنها مذاکره ای را انجام دهد و صورتجلسه ای را تنظیم نمودند. شوروی ها محکوم شده بودند و ایران از آنها خسارت هنگفتی گرفت. نادر افشار که فرد باهوشی هم بود از سرگرد تهرانی درخواست نمود که رونوشتی از صورتجلسه را به الکرانیها بدهد تا به یادگار بماند.این صورتجلسه در نزد نوروز باقی ماند.و قائله پایان یافت.البته خود نادرافشار بعدها به نوروز گفت که این صورتجلسه را برای این  گرفتم که مبادا با گرفتن رشوه ای یا به دلایل سیاسی این سند را از بین ببرند.

حاج ابوطالب طالبی یکی دیگر شاهدان اهالی روستای الکران 


 

  حاج ابوطالب طالبی ، مردیکه خاطرات تلخ و شیرین  فراوانی  از روستای الکران و مردمان آن دارد                                      


  این شاهد 75 ساله می گوید روس ها چندین بار به روستای الکران حمله کردند که من همه آنها را بخاطر ندارم زیرا پنج یا شش ساله بودم، فقط بعضی از آن اتفاقات را بخاطر دارم و در تائید صحبت های حاج آقا بی لر عرض می کنم نرمان وکیل که یک فرمانده جسور و شجاع و میهن پرستی بود وقتی متوجه شد روس ها قصدنفوذ و تصرف  خاک ایران را دارند عازم نوار مرزی شد ، او پیش از رفتن به اتفاق همسرش که نام او حبیبه خانم بود به درب منزل ما آمده و خطاب به پدرم  که از افراد صاحب نام روستا بود  گفت ، مشهد خالقویردی، می بینی که اوضاع چگونه است ، روس ها می خواهند روستای شما را تصرف کنند ومن بعنوان فرمانده پاسگاه الکران، تازنده ام نخواهم گذاشت این اتفاق بیفتد ،بنابراین ، این زن را به امانت به شما می سپارم ، اگر برنگشتم او را به پدر و مادرش  تحویل دهید ! و در مقابل چشمان نگران همسرش حبیبه خانم، و به اتفاق یکی از سربازانش بنام آقا خان که او نیز در شجاعت و جسارت مثال زدنی بود عازم یحیی و خولون بلاغی ویا همان سنگر نرمان وکیل  ( از ارتفاعات روستای الکران و چسبیده به نوار مرزی ) شد و به مدت یازده روز در آنجا سنگر گرفته و مانع پیشروی روس ها شدند که این نامه ها و پیغام هائیکه حاج آقا بی لر اشاره نمودند در این یازده روز رد و بدل می شد که همکاران ترسو وبز دل نرمان برای او می فرستادند .

البته اهالی الکران نرمان وکیل را تنها نگذاشته بودند و کسانیکه اسلحه داشتند ( علاوه بر آقایانیکه حاج آقا بی لر نام بردند ) مثل مرحوم رحیم دل ، مرحوم اسدالله ، آقایان فیض الله ، ایستام ، او را پشتیبانی می کردند.


یکی دیگر از شاهدان عینی حمله روس ها آقای علی یار نوری از اهالی روستای طاقچه داش و همسر ایشان خانم ابر جهان طالبی فرزند دیگر مرحوم مشهد خالقوردی می  باشند. آقای علی یار نیز در تأئید صحبت های حاج بی لر می  گوید، خدا آن روزها را نیاورد،روزهای وحشتناکی بود، عده ای از روستا محافظت می کردند ، عده زیادی دست زن و بچه را گرفته و با حیوانات ( گاو و گوسفندان ) به هر سویی می رفتند   الکرانیها در راه رفتن به هفت چشمه از روستای طاقچه داش عبور می کردندو خیلی از آنها ترجیح می دادند در طاقچه داش بمانند ( از آنجا که مادر اینجانب الکرانی بود منزل ما را منزل خودشان می دانستند) خانه ها و ساختمان های ما پر از احشام اهالی الکران بود بطوریکه برای نگهداری احشام خود در مضیقه بودیم ، آقای علی یار همچنین از شجاعت و هیکل مثال زدنی حسن خان می گوید و معتقد است در الکران فرد دیگری همانند حسن خان وجود ندارد .


                                            آقای علی یار نوری  و همسر محترم ایشان

این زوج 81 ساله ( هر دو عزیز متولد 1313 هستند ) که اکنون در اردبیل ساکن میباشند ، دارای 9فرزند ، 30 نوه و 15 نتیجه هستند .

در ادامه صحبت هایمان خانم ابر جهان می گویدحمله 1320 روس ها را خوب بخاطر دارم ، صبح زود بود، مادر بزرگم ( تزه گل)رفته بود از چشمه آب بیاوردکه متوجه شده بود روستا پر از افراد بیگانه است ، آنها بیشتر سراغ پاسگاه را می گرفتند وقتی فرمانده وقت پاسگاه یعنی خلیل وکیل را با تیر زدند، او تا دو روز زنده بود و مدام آب تقاضا می کرد اما کسی جرأت نزدیک شدن به او را نداشت هر کس به او نزدیک می شد با عکس العمل شدید روس ها مواجه می شد، او را نزدیک چشمه زدندونهایتاً پس از رفتن روس ها ، پدرم(خالقوردی) او را در قبرستان روستا دفن کرد، پس از مرگ او خانواده او از پدرم خواستند آنها را تا منزلشان که در تبریز بود مشایعت نمایدو پدرم نیز همراه آنان رفت .

 دیگر شاهد عینی حمله روسها به روستای الکران حاج آزاد خان غریبی الکران هستند


این شاهد 77 ساله میگویند  در یکی از شبهای سال 1320 که مصادف با جنگ جهانی دوم بود ، مرحومه تزه گل ( مادر مرحوم مشهد خالقویردی طالبی ) صبح زود با سبویی در دست روانه چشمه بوده تا برای مشک ( نهره) آب بیاورد ، در آن زمان رسم بر این بوده که اگر در آوردن آب مشک با کسی رود  در رو نشوی ، مشک زودتر رسیده و بار بیشتری می دهد ، مشاهده می کند که روستا پر از نیروی نظامی شوروی شده است ، پنهانی به پاسگاه خبر می د هد ، در همان وقت مرحوم حسن خان با ارتش مهاجم رو در رو می شود ، از وی آدرس پاسگاه را جویا می شوند ، ایشان به جای پاسگاه مسجد روستا را به آنان نشان می د هد ، ارتش شوروی مسجد را به گلوله می بندد ، متوجه می شوند که فریب خورده اند کسی در آنجا نیست ، خشمگین شده و حسن خان اصلانی را به طرز فجیعی به شهادت می رسانند  ، ریس پاسگاه ( خلیل وکیل ) سر رسیده ودر تاریکی شب تیر اندازی می کند ، وی نیز توسط ارتش شوروی تیر باران می شود . این دو شهید وطن پرست به همراه یک سرباز در قبرستان روستای مرزی الکران دفن شده اند .


اقای حسن برزین( فرزند مرحوم محمد باقر) شعری را اخیراً به وبسایت ارسال نموده اند که بیتی از آن مرتبط با همین موضوع میباشد .

 الکرانون  دامدا  یونجا  تایه سی            آرخاسیندا دوروب  آرال  قایه سی

زینه بلاغ  نرمانـو ن  سنگری               دوشما نلارا  اوردا  وریب  خنـجری

میان دره  اریلیـنـون  چایلاری             سیراب ادیب  چـمنـلری  باغلاری

در این نوشتار و این دو رویداد تاریخی به خصوص اتفاقات جریان دوم و درگیری مرزی با روس ها دو نکته مهم قابل توجه می باشد.اولین نکته مقاومت،شجاعت و دلیری این خطه در مقابل یکی از ابرقدرت های دنیاست که از کوچک تا بزرگ و از زن و مرد نام درخشانی از خود به یادگار گذاشتند.دوم اینکه با وجود مقاومت و شجاعت مردم روستا و پاسداری ازمرزهای کشوربدون داشتن ترس از نام و آوازه شوروی حتی یک تشکر خشک و خالی هم از طرف حکومت وقت از اهالی روستا بعمل نیامد.

در پایان نوشتار تشکر میکنیم از عزیزانیکه که وقت خود را در اختیار ما گذاشتند تا گوشه ای از تاریخی را که ممکن بود به دلیل نانوشته بودن به فراموشی سپرده شود به رشته تحریر در آوریم تا برای جوانان این مرز وبوم به یادگار بماند.

توضیح : خوانند گان  محترم در این نوشتار دو نام مشترک وجود دارد 1- خلیل وکیل فرمانده پاسگاه سال 1320 بوده 2- نرمان وکیل فرمانده پاسگاه در حملات چند سال بعد روسها بوده .

 

و من الله توفیق

نویسند گان : امیرحسام دشتی و رحیم طالبی

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی