الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

با سلام

این وب سایت با همکاری رضا غریبی الکران فرزند حاج قلیچ خان غریبی و
رحیم طالبی الکران فرزند حاج ابوطالب ایجاد شده است.
این پایگاه اطلاع رسانی جهت درج اطلاعات روستای الکران و معرفی شخصیت ها و اهالی روستا ایجاد شده است.
از بزرگواران تقاضا داریم جهت اداره بهتر این وب سایت ما را یاری فرمایند.


رحیم طالبی فرزند حاج ابوطالب باز نشسته
rahimtalebi44@yahoo.com




رضا غریبی فرزند حاج قلیچ خان غریبی
دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس
علم اطلاعات و دانش شناسی
نویسنده و شاعر
reza.gharibi272@gmail.com

آخرین نظرات
  • ۳۰ دی ۹۹، ۱۸:۲۰ - یاسر صدری
    عالی
۲۶
دی

این روز ها مصادف است با بیست و هفتمین سالگرد عملیات کربلای 5 ، عملیاتیکه رزمندگان اسلام با دفاع جانانه خود ،دشمن را که قصد داشت مجددا خرمشهر را به اشغال خود در آورد به عقب رانده و مانع نفوذ آنان شدند ،یکی از این رزمندگان ، از روستای الکران بود ، شهید سعید طالبی الکران

 

 

 

او در سال 1346 در بیمارستان فیروزآبادی تهران دیده به جهان گشود و سومین فرزند پسر حاج ابوطالب بود ، تا سه سالگی در روستای الکران بزرگ شد ، پس از آن خانواده او برای همیشه به تهران مهاجرت نمودند ، در پنج سالگی مادر خود را از دست داد ، پس از فوت این مادر با فضیلت و اسوه اخلاق ، سعید با یکی دیگر از برادرانش نزد پدر بزرگ و مادر بزرگ مادری خود به روستای لنگه بیز رفتند  ، او تا پایان دوره ابتدائی در این روستا تحصیل نمود ، پس از آن پدر بزرگ و مادر بزرگ او به شهر گرمی مهاجرت نمودند ، او نیز به همراه آنان به این شهر رفت و تا پایان دوره راهنمائی در آنجا بود . او در کنا ر مادر بزرگ  خود ، توانست به فضائیل اخلاقی بیشتری دست یابد .
  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۲۱
دی

            

                    هـــــــــــنر نزد الکرانیان است و بـــــــــــــــــــــــــس

الکرانیهای عزیز ، اون از فرزندان دکتراتون ، اون ز فرزندان مهتدساتون ،اون از مدال آور المپیادیتون ، اون از فرزندان نویسنده هاتون ، اون از بانوانتون ، اون از نوازنده خردسالتون ، اون از شعراتون ، اون از نوحه خوان هاتون ، دیگر چه می خواهید ؟ پدران و مادران شما از یک روستای محروم و فاقد امکانات توانستند این همه فرزند شایسته تحویل جامعه دهند ، درود بر این پدران و مادران .

 واما  الکراندا هر ائوده بیر شاعر گیزدن میشمیش ، بیزیم خبریمیز یوخیمیش ! بوجور بوجور اولــــــــــــــما ز  ،  گرک بی دنه سایت جداگانه فقط شاعر لریمیزه اختصاص ورگ .

بعد از آقایان  حسین غریبی ،  حسن برزین و  رضا غریبی ، اکنون  چشم ما به جمال آقای علی پناه نوروزی هم روشن شد ، آقای علی پناه که هم نامش قشنگ است ، هم فامیلی ایشان که منو همیشه یاد نوروز گلی می اندازد ، قشنگ است ،  شعر ایشان نیز همانند آن دو قشنگ هست ، این شما و این هم شعری با نام    آنا یوردم    از آقای علی پناه . ابتدا نمایی از منزل عمو عبدالله را که نوه گرامی ایشان از ما درخواست نموده بودند را ببینید .

,

مین تهران اولا ارشدکی الکران اولماز...

گول زار اولا هر یر بیزیچون الکران اولماز..

.مهمان گله هر یردن اگر ساخلار اوزینده...

قالسا گجه مهمانه محبت گران اولماز...

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۸
دی

    

الکرانیهای عزیز ،باز هم این سی دی ها خبر ساز شدند ، آدم نمی دونه از دست این سایت الکران سرشو به کدوم دیوار بکوبه ؟!  ولی نه مثل اینکه این بار همه مشکلات حل شده و سی دی ها اکنون 20/10/94 در آدرسهای یاد شده جهت ارایه به شما عزیزان آماده میباشند .

الکرانیهای عزیز ، باز هم عجله کردیم و افسوس که خیلی از ریش سفیدان روستا مثل حاج شیخ یدالله ، حاج آقا خان میرزا ، حاج آابوطالب و...و همچنین الکرانیهای ساکن در آقبلاغ ، امیر کندی ، بلوطکندی و نیز افتخار آفرینان نسل جدید و شهداء در این سی دی نیستند ... افسوس  .

حقبر توصیه می نمایم  همه الکرانیها این سی دی را تهیه نمایند ،اصل سی دی را نیز تهیه نمایند ، چون قاب سی دی و همچنین تقدیر نامه ایکه تهیه کننده محترم در داخل هر سی دی قرار داده اند و نیز عکسهای آن  ارزشمند بوده وجنبه یادگاری دارد .( متن تقدیر نامه را مشاهده فرمائید )

 

سلام علیکم

 

سپاس وستایش خدای را جل وجلاله که آثار قدرت او برچهره روز روشن،تابان است وانوار حکمت او در دل شب تار درفشان آفریدگار که خویشتن را به ما شناساند. به لطف حق تعالی تابستان گرم را در سایه سخاوت دلهای مهربان بودیم و از دوستی ها و همدستی هایمان خاطره های شیرین ساختیم برای روزهای آینده. تجربه بودن با شما طراوت روحمان را افزود و شمیم شور و شعورتان فضای این گروه مستند را آکنده ساخت.وباز هم خدارو شکر میگوئیم که با اهالی آشنا شدیم که اتحاد در خون رگهای همه جریان دارد.خونی که کمتر میتوان در این دوره زمان پیدا کرد.ساخت مستند سنتی در روستای علیکران یکی از زیباترین مستندهای بود که طی این چندسال به لحاظ کیفیت توسط این گروه تولید شده است.وقتی اواسط مردادماه اینجانب کارگردان را در حضور رحیم آقای طالبی به روستای الکران آوردم کارگردان فیلم محو تماشای روستا شد بخاطر اینکه علیکران از معدود روستاهای بود که هنوز بعد از چندصد سال توانسته است بافت قدیمی روستا را حفظ نماید و امیدواریم اهالی روستا اتحاد خود را بیش از پیش حفظ نمایند در اینجا لازم میدانم از تمامی اهالی خونگرم روستای الکران بخصوص آقای رحیم طالبی و خانواده محترم الله قلی شکری که طی تابستان 94زحمت فراوانی در راستای تولید مستند عروسی سنتی کشیدن تشکر نمائیم.

 

علیکران-بافرزندان تلاشگر ومردم خوب وجوانان برومندش برای همیشه در پهنه گیتی در تاریخ منطقه زنده خواهد ماند

 

شاد شاد شاد باشید

 

علی فولادی

 

تهیه کننده مستند سازان آزاد ساوالان

 

 

                                                                   

 محلهای توزیع سی دی

1- کیان شهر ،خ ابراهیمی بین چهار راه رجب زاده و قربان زاده پلاک 362  کامپیو تر وحید . مسؤل فروشگاه آقای وحید شکری

2-کیان شهر ،خ ابراهیمی ،پاساژ کوثر پلاک 26   آقای محمود نوری

3- فلکه چهارم تهران پارس ، سه راه  استخر ، ابتدای بلوار پروین ، پائین تر از بستنی نعمت

 پلاک  458 پرو تئـین  مفید ا ن ، آقایان همرنگ و قاسمی

اردبیل :چهار راه امام خمینی روبروی بازار صدف ، دکه مطبوعاتی سه برادر

کرج :

ضمناً  آن دسته از عزیزانیکه در شهرستان پارس آباد و یا در سایر شهر ها تشریف دارند ، میتوانند جهت ابتیاع با شماره تلفن تهیه کننده محترم  09144555902 تماس بگیرند .

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۴
دی
    
                                                 من یار   مهربانم            دانا و خوش بیانم 
                                               گویم سخن فراوان           با آنکه بی زبانم   
حضرت علی علیه السلام اولین امام شیعیان درباره کتاب می فرمایند: "کسی که با کتاب ها آرامش می یابد هرگز آسایش از او سلب نمی شود."
مقام معظم رهبری  نیز در خصوص اهمیت کتاب می فرمایند: جاى کتاب را هیچ چیزى نمی گیرد.
آیا بوجود آمدن ابزارهای نوظهور از اهمیت کتاب کاسته می شود؟

این که تصور کنیم با پدید آمدن وسایل ارتباط جمعی جدید و نوظهور ، کتاب منزوی خواهد شد، خطاست. کتاب روز به روز در جامعه بشری اهمیت بیشتری پیدا می کند. ابزارهای نوظهور مهمترین هنرشان این است که مضمون و محتوای کتاب ها را راحت و آسان منتقل کنند و جای کتاب را نمی گیرند.

 

حاج آقا بی لر ( بیگلر ) را همه می شنا سند ، یکی از ریش سفیدان و پیشکسوتان روستا ی الکران هستند ، ولی آیا همه فرزندان ایشان را هم ، همه الکرانیها می شناسند ؟ یا فقط آقایان مرشد  و میخوش را میشناسید ؟

 دنیای ماشینی از یکسو و مهاجرت از روستا از سوی دیگر سبب شده اند تا ما اهالی خون گرم و صمیمی روستای الکران از همدیگر بی خبر باشیم، نداشتن تجمعات و  عدم حضور در یک مکان حد اقل سالی یک بار نیز مزید بر علت است .

مؤلف کتابهای زیر فرزندان  حاج آقا بی لر هستند که خیلی از ماها ممکن است این عزیزان را تا کنون ندیده باشیم .

 

 کتاب حقوق اقلیتهای قومی  نوشته ی آقای دکتر تقی دشتی ( سومین فرزند پسر حاج آقا بی لر ) میباشد .  توسط انتشارات  بوستان کتاب  که دفتر مرکزی آن در قم می باشد انتشار یافته و در تهران نیز توسط فروشگاه یکتا واقع در اتقلاب ، بین ابوریحان و فلسطین بن بست سروش پلاک 4 قابل ابتیاع می باشد .

تلفن تهران     66973203  و تلفن قم 37743426

               www.bustanketab.com

آقای دکتر تقی دشتی الکران ، دراین کتاب 431 صفحه ای ، حقوق اقلیتهای قومی را از منظر اسلام و حقوق بشر جهانی مورد بررسی قرار داده اند ،  مطالعه این کتاب را به علاقمندان به این بحث بویژه اشخاصی که بصورت تخصصی موضوع را پیگیری مینمایند توصیه میشود . اما الکرانیهای عزیز ، راستش من از این کتاب زیاد خوشم نیامد ! زیرا دراین کتاب هیچ اشاره ای به حقوق الکرانیها نشده !! ، ممکن است این موضوع به کم سوادی من مربوط باشد ، شما آن رابه دقت مطالعه فرمائید شاید بطور غیر مستقیم و یا بصورت کلی اشاره ای شده باشد . کتاب دیگری که از همین نویسنده ( آقای دکتر تقی دشتی ) ملاحظه می فرمائید عنوانش هست حقوق بشر  در ترازو .

 نویسنده در این کتاب به مقایسه حقوق بشر در قانون اساسی جمهوری اسلامی و حقوق بشر جهانی پرداخته است . کار بران محترم و همشهریان عزیز ، این کتابها ، کتایهای قصه و داستان نیستند ، نوشتن چنین کتابهایی مستلزم مطالعه فراوان و مراجعه به منابع و اسناد معتبر داخلی و خارجی میباشد .که بدینوسیله به هم ولایتی خود خسته نباشید و تبریک می گوئیم .

 

                           

و اما الکرانیهای محترم میدانم از دست وبسایت بخاطر عدم توضیع بموقع سی دی عروسی سنتی عصبانی هستید و احتمالاً این عصبانیت در این روزها به اوج خود رسیده و حتی ممکن است دچار استرس و اضطراب شده باشید ، خوب هر دردون بی درمانیدا وار !  درسته که طبیبان سنتی روستا ( مرحومین لاله خانم و تزه گل خانم ) در میان ما نیستند ، اما نسل جدید هم بیکار ننشسته اند ، درمان استرس و اضطراب و عصبایت را نزد آقای نقی دشتی ( چهارمین فرزند حاج آقا بی لر ) جستجو کنید . این فرزند روستای الکران مؤلف کتابی تحت عنوان بهداشت روانی می باشند .

 

  شما با مطالعه این کتاب ضمن آشنایی با یکی دیگر از فرزندان افتخار آفرین خود ، برعصبانیت خود غلبه نموده و با آرامش روحی ، روانی ، به امور شخصی خود بپردازید . مطالعه این کتاب جذاب و شیرین، امروزه بر همه ما بعنوان یک نیاز ضروری لازم است . آقای نـقی دشتی در این کتاب کوشیده است انواع استرسها ،اضطرابها ، بیماریهای روانی ، بهداشت روان ، مبتلا به اعتیاد ، حتی اعتیاد به اینترنت  و راههای مقابله با آنها را مورد بررسی قراردهد . علاقمندان به این کتاب میتوانند آن را از طریق انتشارات محقق اردبیلی ، به نشانی : اردبیل سه راه دانش ،بازار معطر،طبقه فوقانی پلاک 8 تلفن 2240081 تهیه نمایند .

                              

                           

 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۳
دی

الکرانیهای عزیز عکس زیر را بخاطر دارید که


اگر خاطر گرامی شما مانده باشد ،ایشان همان آقای دکتر محمد اسلامی ( فرزند آقای ایمانقلی ) هستند که طی یک مسابقه ای به حضور شما معرفی شدند که آقای سجاد شاهی برنده مسابقه شدند . آقا سجاد  پس از ماهها ناز کردن و تحویل نگرفتن ما ، سر انجام دو هفته پیش به دفتر وبسایت روستای الکران تشریف آورده و جایزه خود را گرفتند . آقا سجاد عنوان می نمودند  نظامی هستند و درگیر مسائل کاری هستند ، مثلاً 40 روز فقط ماموریت داشتند بمناسبت اربعین حسینی در مرز مهران انجام خدمت کنند ،  و به همین سبب دیر آمدند .



  برای آقا سجاد وهمه جوانان روستای الکران آرزوی موفقیت داریم.


  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۳
دی
 
 از قدیم گفته اند پشت سرهر مرد موفقی یک زن موفق و استوار ایستاده است ، با نوان روستای الکران که مادران ما محسوب می شوند  کمتر از پدران ما زحمت نکشیده اند ، زندگی کردن در یک روستای فاقد امکانات اگر برای یک مرد دشوار است ، برای بانوان دشوارتر است .
 
کدام الکرانی است که لاله خانم و تزه گل خانم را بخاطر نداشته باشد ، مرحومین  مشهد خور ، میناور ، ناز خانم ، خانم ناز ،ایپک ،شیرین ، فاطمه ، سرینگل ، بستی ،حلیمه ، مرجان ، زهرا ، سریه ، یاخچی خانم ، گلناز ، جواهر ، راضیه ،خوش آواز ،مریم ،نرگس، شا بگیم  ، بگیم جهان و....  اینها بانوان شریف و سختی کشیده روستای الکران بودند که اکنون در مبان ما نیستند ، آنان رنج وسختی دیروز روستا را با جان و دل خریدند تا ما فرزندان و نوادگان امروز طعم شیرین زندگی را بچشیم ، آنان با فداکاری واز خود گذشتگی با سختی ها و کمبود های زندگی مدارا نموده و اکنون فرزندان و نوادگان  با کفایت وبا لیاقت تحویل جامعه نموده اند .
                                        
 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۲۰
آذر

کلیپ  تصاویر  و موسیقی  الکران          ////       نوازنده : دختر نوجوان  الکرانی 

 

الکرانیهای عزیز ، تا توزیع سی دی ها فعلاً یک کلیب از فرزندان خردسال روستای الکران که در حال نواختن پیانو می باشد  را ببینید تا انشاا... سی دی ها نیز آماده شوند .
  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۸
آذر

اگر روزی روستای الکران به تنها فرد با سوادش در میان روستا های اطراف ( مرحوم فیروز سلطانی که  کد خدای روستا نیز بود ) افتخار میکرد  واگر روزی  به ریش سفیدان کار بلد و کار راه انداز خود  که مرجع حل اختلافات منطقه بودند ، افتخار میکرد ،و همچنین به پزشکان داروهای سنتی ( مرحومین لاله خانم و تزه گل ) که بیماران از راههای دور  می آمدند ، امروز نیز روستای الکران بر زنان و مردان  تحصیلکرده خود افتخار می کند .

پس از آقایان دکتر اباذر شاهی الکران ، دکتر محمد اسلامی الکران ، دکتر تقی دشتی الکران ، دکتر نقی دشتی الکران و خانم دکتر صولتی الکران ، حالا نوبت آقایان مهندس است .

 

                                     آقای مهندس در کنار پرفسور بهزاد

           جناب پرفسور بهزاد یکی از دانشمندان حال حاضر ریاضی در کشور و جهان می باشند

کوچه پس کوچه های روستای الکران پر از مهندس است ، من مانده ام از کدام کوچه و محله شروع کنم ؟ اوتاید ن ؟ بوتاید ن ؟ آشاقا باشدان ؟ یوخاری باشدان ؟ کند و ن یوخار باشینا گد ه بیلمیم چون آتاشد یلار دان  گورخیم ! آشاقا باشا گله بیـلمیـم چو ن اخیراً لوطیـدان ، زاتان  تاپـیـلـیـب اوردا ،  پس مجبورم  بین  شمال و جنوب روستا ،  یک  کوچه ای را انتخاب کنم .

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۲
آذر

الکران نماد مقاومت.

روستای الکران(علیکران) در منطقه ارشق استان اردبیل و در شمال شهررضی واقع  گردیده و یکی از روستاهای مرزی همجوار با جمهوری  آذربایجان میباشد که در هزار متری نوار مرزی قرار دارد و در طول تاریخ دژ محکمی در برابر هجوم بیگانگان بوده است. روستای الکران با روستاهای پست کندی ، خلیفه لو، ججلی و تاقچه داش همسایه است. این روستا دارای اهمیت و از یک قدمت تاریخی برخوردار میباشد که در این رابطه میتوان به نوشته های محمد رضاخلیلی اشاره کردسرهنگ محمد رضا خلیلی عراقی در خاطرات سفر به آذربایجان مینویسد. رضی ده کوچکی است در هشتاد کیلومتری اردبیل و هشت کیلو متری علیکران. نوشتار حاضر به بررسی رشادتها و دلاوریهای مردم این خطه در خلال جنگهای سال1320و همچنین  حفظ و پاسداشت از مرزهای کشور در درگیری چند سال بعد از این تاریخ بین مردم الکران و نیروهای شوروی سابق خواهد پرداخت.باشد که این نوشتار برگ زرین دیگری از تاریخ این مرز و بوم را روشن نماید تا جوانان به خصوص جوانان منطقه ارشق و روستای الکران با تاریخ و رشادتهای پدران خود آشنایی بیشتری داشته باشند.

حمله نیروهای روس به الکران

                            

 

  درسوم شهریور 1320عملیات نظامی روسها علیه ایران به این ترتیب آغاز شد که نیروهای شوروی مرکب از دو تیپ پیاده نظام و موتوری تحت فرماندهی ژنرال نوویکوف در سه ستون وارد خاک ایران شدند. ستون اول از رود ارس گذشته و پس از تصرف ماکو و خوی تا ساحل دریاچه ارومیه پیشروی کرد و سپس متوجه رضائیه و تبریز شد و آن دو شهر را تسخیر نمود. ستون دوم از آستارا و کرانه دریای خزر به سوی اردبیل و بندرانزلی سرازیر شد.ستون سوم از طریق بندر ترکمن وارد خاک ایران شد.

روستای الکران که بین نوار مرزی آستارا و منطقه مغان(پارس آباد) قرار دارد نیز در این حمله مورد هجوم نیروهای روس واقع شده و خیل عظیمی از نیروهای روس از طریق مرز الکران وارد خاک ایران شد.با توجه به اینکه پاسگاه مرزی در این روستا واقع شده و در طول تاریخ یکی از پاسگاهای قوی به شمار میرفته، لذا تسخیر این پاسگاه و روستا برای نیروهای شوروی از اهمیت بالایی برخوردار بوده است.در خصوص اتفاق هایی که آن روزها در منطقه ارشق و الکران  رخ داده شده در هیچ منابعی ذکر نشده است ، مگر اینکه ما بخواهیم به صورتجلسات نیروهای شوروی دسترسی پیدا کنیم که کار بسیار دشواری است اما خوشبختانه  کسانی هستند که آن حوادث و اتفاقات را به چشم خود دیده و در حال حاضر در قید حیات هستند. حاج بیگلر دشتی ( این شاهد 87 ساله)  از اهالی روستای مرزی الکران جزء شاهدان عینی  حمله روس ها به این منطقه  می باشد.


  این تصویر نه فقط تصویر حاج آقا بَی لَر ، بلکه تصویر یکی از شناسنامه های روستای الکران میباشد .

 حاج بیگلر دشتی هم اکنون در شهر اردبیل روزگار خود را سپری می کند. ایشان در زمان حمله روسها به روستای الکران در همین روستا حضور داشته و همه حوادث  و اتفاقات  رخ داده شده را به چشم خود مشاهده کرده است. اتفاقات  آن روزها را به کمک پیشکسوتانی همچون  حاج بیگلر دشتی و سایر شاهدان عینی که از سرمایه ها و گنجینه های تاریخ روستای الکران می باشند، مرور می کنیم.حاج بیگلر دشتی ماجرا های آن روزگار را با صحبتهای دلنشین و شیوای خود چنین بیان می کند:

" آن روزها حدود 12 سال داشتم نزدیک اذان صبح بود که صدای شلیک و گلوله همه جا را فراگرفت و نیروهای شوروی به روستا وارد شده و روستا را محاصره می کنند. ماه مبارک رمضان بود و حسن خان یکی از اهالی روستا به قصد بیدار کردن مادرشان برای سحری به راه افتاده و در بین راه بود که توسط روس ها دستگیر شده و از وی می خواهند محل استقرار  پاسگاه روستا را به آنها نشان بدهد.حسن خان برای اینکه محل  پاسگاه را به نیروهای روس نشان ندهند  مجبور می شود به آنها دروغ بگویند. حسن خان قصد داشت نیروهای روس را دست به سر کند، گاه مسجد  روستا را به آنها نشان می دهد ، گاه ساختمان دیگری را ... خلاصه آنها  را با این ترفند گمراه می کند. روس ها از این عمل حسن خان عصبانی می شوند او را به باد کتک گرفته  و سر و صورتشان را زخمی می کنند.اما حسن خان که مرد با شهامت و قوی هیکل بود در برابر روس ها  مقاومت  نشان می دهد و دو نفر از روس ها را با دستان خود به هم کوبیده و به سمت دره  پرتاب می کند.  حسن خان  در اثر درگیری با روس ها  دچار تشنگی شدید  شده  و به سمت چشمه روستا  حرکت می کند . اما روس ها او را دستگیر کرده  و دوباره او را به باد کتک می گیرند و او همچنان محل پاسگاه را به آنها نشان نمی دهد .(لازم به ذکر است که پاسگاه آن موقع در داخل روستا بود ) وی بر اثر درگیری با روس ها زخمی شده بود به طرف خانه دختر عموی خود به نام سورای (ثریا)  به راه می افتد و با درب بسته رو به رو می شود. در این لحظه یک ارمنی از ارتش روس از پشت او را با گوله از پای در می آورد و به شهادت میرساند.

صحبت های حاج بیگلر دشتی توسط فرزند ایشان  مرشد دشتی  قطع می شود. مرشد نیز که در مصاحبه ما حضور داشت، برخلاف ایشان معتقد هستند که حسن خان محل استقرار  پاسگاه را نشان نمی دهند و دوباره آنها را دست به سر می کند  که این عامل باعث می شود که  وی را به قتل برسانند.اما حاج بیگلر سخنان فرزندش را قبول ندارد.جدا از اینکه اصل ماجرا چه باشد واقعیت این است که حسن خان این مرد باشهامت الکرانی به تنهایی قوای روس را دست انداخته  و در برابر آنها مقاومت نشان می دهد. دو نفر از نیروهای روس را به درک واصل می کند.و  در نهایت خودشان به شهادت می رسند.


                                 

      برگی از کتاب 400 صفحه ای که کشته شدگان و شهداء حملات روسها را منتشر نموده  و نسخه ای از آن در منزل فرزند حسن خان موجود میباشد .       

                                                             

   تصویر مدالی که توسط حکومت وقت بخاطر رشادتهای حسن خان به خانواده ایشان اعطاء گردیده .

حال ادامه صحبت های حاج بیگلر دشتی را  چنین دنبال می کنیم.

در حین درگیری  حسن خان  و به شهادت  رساندن  وی رئیس پاسگاه به نام خلیل وکیل به طرف قوای روس ها شلیک می کند روس ها با شنیدن صدای گلوله پاسگاه را به رگبار بسته و رئیس پاسگاه را به شهادت می رسانند.بقیه نیروهای پاسگاه که چهار نفر پیاده نظام و یک سواره بود ، خود را تسلیم نموده  و سلاح خود را تحویل آنها می دهند. و آنها را به عنوان اسیر با خود می برند.با شنیدن صدای این گلوله ها  و کشته شدن فاجعانه رئیس پاسگاه ، مردم وحشت زده به اطراف روستا پا به فرار می شوند. هر کسی هر جایی را که به ذهن خود می رسید پیدا کرده و در آنجا پنهان می شدند. بعد از این اتفاق سربازان ارتش روس همه مردم را پیدا کرده و در یک فضای باز جمع نمودند.یکی از فرماندهان روس با یک سرباز که آذری بود به مردم گفت که همسر رئیس پاسگاه را به آنها تحویل دهند.همسر رئیس پاسگاه را نیز زنان روستا لباس محلی به تن کرده و در بین خود پنهان کرده بودند تا شناسایی نشود.بالاخره کسی از مردم روستا حاضر نشد همسر رئیس پاسگاه را به آنها تحویل دهد.(در اینجا شجاعت زنان روستا نیز قابل تحسین است).فرمانده روسی که چیزی عایدش نشده بود در گوشی چیزی به سرباز آذربایجانی می گوید و خود به جمع ارتش خود بر می گردد.این سرباز که به زبان ترکی آذری  صحبت می کرد و مردم روستا  متوجه حرف های او می شدند و خود نیز مسلمان بود گفت:پسر رئیس را به ما تحویل دهید.مردم روستا گفتند که پسر رئیس را پدربزرگش با خودشان  به منزل خود برده است و در این روستا نیست.سرباز آذری گفت که من خودم مسلمانم و اهل قره باغ هستم و به دروغ های مسلمانان آگاهی دارم شما دروغ می گویید ما خودمان چند روزی هست که این روستا را زیر نظر داریم و پسر رئیس را دیروز همراه او دیده ایم. مردم روستا قسم خوردند که پسر رئیس در بین آنها نیست و پدر بزرگش او را با خود برده است.این سرباز آذری همچنین گفت ایران غیرتی از خود نشان نداد ایران اگر نیم ساعت مقاومت می کرد ما مسلمانان اهل آذربایجان حکم شورای شوروی در مورد جنگ با مسلمانان ایران را عوض می کردیم اگر فقط نیم ساعت مقاومت می کردند.مسلمان دینش قدرت دارد. این فرد آذری همچنین جریانی را تعریف نمودند که باور نکردنی بود او به ما گفت:روز اول که به ما دستور حمله به ایران را دادند ما به مرز آمدیم و دیدیم که ایران دریاست و نمیتوان وارد شد.به مقامات بالا خبر دادیم و دستور رسید که عقب نشینی کنید و آماده باش بمانید.بار دوم که به ما دستور حمله به ایران را دادند به مرز آمده و دیدیم که کل ایران آتش است و باز نتوانستیم وارد خاک ایران شویم.اما بار سوم که دستور عبور از مرز به ما رسید گفتند که وارد ایران شوید اما به کسی آزار نرسانید مگر اینکه مقاومت کند. به مرز که آمدیم دیدیم که شرایط عادی شده و ما وارد ایران شدیم.


                                           سه نسل از یک خانواده

 از راست ، آقای مرشد ( فرزند ارشد حاج آقا بی لر )  و در سمت چپ آقای امیر حسام دشتی ( نوه حاج آقا بی لر )

 بیگلر دشتی ادامه می دهد که این فرد آذربایجانی صحبت  زیادی کردند و بعد به جمع ارتش  روس ها پیوست . ما نیز آنجا بودیم با خیل عظیم سربازان روسی سواره و پیاده که ما را محاصره کرده بودند و روز نیز به پایان می رسید.اوضاع که آرام شد بخشی از ارتش روس برگشتند وتعدادی نیز در روستا  اتراق کردند.اهالی روستا را ترس و وحشت فرا گرفته بود که مبادا ما را به قتل برسانند  و شبانه همگی به طرف روستای هفت چشمه حرکت کردند، بعد از چند شب با آرام شدن شرایط دوباره به روستا برگشتند.تعدادی از سرگردها و سربازان روس تا پایان جنگ ایران و روس در پاسگاه روستا  مستقر شده بودند.

درپایان صحبت های بیگلر دشتی ، سئوالی در خصوص سرنوشت جنازه رئیس پاسگاه پرسیده شد. حاج بیگلر فرمودند جنازه او را به صورت امانت در پایین روستا و کنار چشمه خاک سپاری کردند و بعد از چند مدت ، اهالی روستا نبش قبر کرده و جنازه رئیس پاسگاه را به قبرستان روستا  انتقال دادند.

پس از چند سال درگیری الکرانیها با نیروهای مرزی شوروی:

قسمت دوم شجاعت و دلیری های مردم الکران در مقابل نیروهای شوروی پس از گذشت چند سال از حمله شوروی به ایران در سال 1320 اتفاق می افتد.در این خصوص نیز حاج بیگلر دشتی که خود شاهد همه ماجراها بوده است حرف های زیادی از مقاومت و شجاعت مردم این دیار برای گفتن دارد.جریان این مقاومت فصل درخشانی را در تاریخ مردم این دیار در مقابل یکی از ابرقدرتهای آن زمان به یادگار گذاشته است.در این خصوص نیز حاج بیگلردشتی باصحبت های شیرین خود واقعه را اینگونه بازگو می کند:

دقیقاً  به یاد ندارم اما فکر می کنم چهار یا پنج سال بعد از حمله روس در تاریخ 1320 بود که این درگیری اتفاق افتاد.رئیس پاسگاه وقت الکران فردی  بود به اسم نرمان وکیل که سربازان را به گشت مرزی فرستاده بود.در این گشت مرزی بین سربازان پاسگاه الکران و نیروهای شوروی تیر اندازی می شود.سربازان ایرانی که دیده بودند نیروهای شوروی در این طرف مرز قرار دارند به طرف آنها شلیک می کنند.رئیس پاسگاه نرمان وکیل، با شنیدن صدای گلوله به مردم روستا می گویند که هرکس می تواند اسلحه ای به دست گرفته و با من به طرف مرز بیاید.به من نیز که 16 یا 17 سال بیشتر نداشتم با دو نفر از هم سن و سالان خودم  جعبه تیر داده بودند تا آنها را به سمت مرز انتقال بدهیم. شخصی به نام زکی  که اهل روستای آق بلاغ بود و در آن روز الکران حضور داشتند با اسلحه شخصی خود که به همراه نوروز و خداشیرین  از اهالی روستا که برای هرکدام  یک اسلحه داده بودند شروع به تیراندازی به طرف قوای روس کردند و ما نیز تیرهای آنها را فراهم می کردیم. نوروزکه در تیراندازی مهارت خوبی داشت جلوتر از همه پشت  یک سنگ کوچک سنگر گرفته بود و به طرف آنها تیراندازی می کرد و پشت سر ایشان نرمان وکیل پشت یک سنگ  سنگر گرفت که بعدها به سنگر نرمان وکیل معروف شد به طرف آنها تیراندازی می کردند. با توجه به سنگرگیری خوبی که الکرانیها نسبت به نیروهای شوروی داشتند توانستند تعدادی از آنها را به هلاکت برسانند. نیروهای شوروی نارنجکی به طرف نوروز پرتاب کردند که زیرکی نوروز باعث شد صدمه ای به او نرسد (او پالتوی سیاه خود را روی سنگ انداخته بود و آنها فکر می کردند که آن سنگ از نیروهای  الکران است ).در این حین سرگرد قهرمان که مرزبان منطقه بود و در روستا حضور داشت مرتب به نرمان وکیل پیام می فرستاد که تو نمی توانی با شوروی در بیافتی و تنها با عطسه خود می تواند تو را نابود کندتیراندازی را متوقف کن و برگرد.نرمان وکیل هم نامه های او را دریافت می کرد و پاره می کرد. نرمان وکیل  می گفت که من به دفاع خود ادامه خواهم داد و تویک  معتاد تریاکی نمی توانید جلوی من را بگیرید. بعد از رد وبدل شدن نامه ها و پیام های متعدد و زیربار نرفتن نرمان وکیل سرگرد قهرمان خود  را به مرز می رساند و پرچم سفید را بالا می برد و تیراندازی متوقف می شود. نزدیک غروب خورشید بود، نیروهای شوروی به سمت خاک خود بازگشتند و نیروهای ما نیز که با شجاعت تمام با کمک اهالی روستا تعدادی از آنها را کشته بودند و هیچ کشته و حتی مصدومی هم نداده بودند       4 نفر انتخاب شدند  همانجا در دره ای بمانند  و نگهبانی دهند. ما نیز به منزل برگشتیم. فردای آن روز بود که از همه جا ریختند به الکران از تبریز،ازمرزبانی آستارا،از مرزبانی بیله سوار و حتی تهران و الکران پر شد از نیروهای نظامی و سیاسی که با بی سیم با تهران در ارتباط بودند و گزارش های خود را ارسال و دستورات لازم را می گرفتند. یکی از این سرگردها به اهالی روستا گفت که از شما کسی می داند که دقیقا مرز بین ایران و شوروی کجاست؟ شخصی به نام عارف گفتند که من می دانم و مناطقی را نام برد. سرگرد گفت مرد حسابی این مناطقی که تو نام بردی به زمان فتحعلی شاه قاجار برمی گردد.در این حین صمدخان گفتند که آقاخان(پدرخداشکر از اهالی معروف روستا) می تواند مرز دقیق را مشخص نماید.آقاخان نام دره ها و کوههایی که مرز بین ایران و روس را تشکیل می داد از آستارا تا نزدیک مغان را یک به یک نام برد و مشخص نمود. بعد از پایان صحبت های آقاخان سرگرد از او تشکر کرد و گفت که همون مناطقی را نام بردی که این نقشه به ما می گوید.

تمام این نیروها شب را در روستا سپری کردند و صبح همه آنها رفتند فقط تعدادی از سرگردها و نیروهای سیاسی ماندند تا با روس ها مذاکره کنند و قضیه را مشخص نمایند که چه اتفاقی افتاده و این درگیری برای چه بود؟سرگردی که از تهران آمده بود با شخصی به نام نادر افشار و یک سروان به همراه نوروز که لباس سربازی را به تن او کرده بودند و ما که دفترها و وسایل آنها را برداشته بودیم راهی مرز شدیم تا با هیئتی از روس که به مرز آمده بودند به مذاکره پرداختند. در بین راه به طرف مرز بود که پوکه ای متعلق به کشور شوروی در زمین به پای نادر افشار برخورد کرد و سرگرد را صدا زد که شاهد باشد که روس ها وارد خاک ایران شده بودند و الکرانیها به حق از خود دفاع کرده اند.سرگرد تهرانی که برای مشخص شدن موضوع از طرف دولت به الکران آمده بودبه پاسگاه شوروی ها رفت تا با آنها مذاکره ای را انجام دهد و صورتجلسه ای را تنظیم نمودند. شوروی ها محکوم شده بودند و ایران از آنها خسارت هنگفتی گرفت. نادر افشار که فرد باهوشی هم بود از سرگرد تهرانی درخواست نمود که رونوشتی از صورتجلسه را به الکرانیها بدهد تا به یادگار بماند.این صورتجلسه در نزد نوروز باقی ماند.و قائله پایان یافت.البته خود نادرافشار بعدها به نوروز گفت که این صورتجلسه را برای این  گرفتم که مبادا با گرفتن رشوه ای یا به دلایل سیاسی این سند را از بین ببرند.

حاج ابوطالب طالبی یکی دیگر شاهدان اهالی روستای الکران 


 

  حاج ابوطالب طالبی ، مردیکه خاطرات تلخ و شیرین  فراوانی  از روستای الکران و مردمان آن دارد                                      


  این شاهد 75 ساله می گوید روس ها چندین بار به روستای الکران حمله کردند که من همه آنها را بخاطر ندارم زیرا پنج یا شش ساله بودم، فقط بعضی از آن اتفاقات را بخاطر دارم و در تائید صحبت های حاج آقا بی لر عرض می کنم نرمان وکیل که یک فرمانده جسور و شجاع و میهن پرستی بود وقتی متوجه شد روس ها قصدنفوذ و تصرف  خاک ایران را دارند عازم نوار مرزی شد ، او پیش از رفتن به اتفاق همسرش که نام او حبیبه خانم بود به درب منزل ما آمده و خطاب به پدرم  که از افراد صاحب نام روستا بود  گفت ، مشهد خالقویردی، می بینی که اوضاع چگونه است ، روس ها می خواهند روستای شما را تصرف کنند ومن بعنوان فرمانده پاسگاه الکران، تازنده ام نخواهم گذاشت این اتفاق بیفتد ،بنابراین ، این زن را به امانت به شما می سپارم ، اگر برنگشتم او را به پدر و مادرش  تحویل دهید ! و در مقابل چشمان نگران همسرش حبیبه خانم، و به اتفاق یکی از سربازانش بنام آقا خان که او نیز در شجاعت و جسارت مثال زدنی بود عازم یحیی و خولون بلاغی ویا همان سنگر نرمان وکیل  ( از ارتفاعات روستای الکران و چسبیده به نوار مرزی ) شد و به مدت یازده روز در آنجا سنگر گرفته و مانع پیشروی روس ها شدند که این نامه ها و پیغام هائیکه حاج آقا بی لر اشاره نمودند در این یازده روز رد و بدل می شد که همکاران ترسو وبز دل نرمان برای او می فرستادند .

البته اهالی الکران نرمان وکیل را تنها نگذاشته بودند و کسانیکه اسلحه داشتند ( علاوه بر آقایانیکه حاج آقا بی لر نام بردند ) مثل مرحوم رحیم دل ، مرحوم اسدالله ، آقایان فیض الله ، ایستام ، او را پشتیبانی می کردند.


یکی دیگر از شاهدان عینی حمله روس ها آقای علی یار نوری از اهالی روستای طاقچه داش و همسر ایشان خانم ابر جهان طالبی فرزند دیگر مرحوم مشهد خالقوردی می  باشند. آقای علی یار نیز در تأئید صحبت های حاج بی لر می  گوید، خدا آن روزها را نیاورد،روزهای وحشتناکی بود، عده ای از روستا محافظت می کردند ، عده زیادی دست زن و بچه را گرفته و با حیوانات ( گاو و گوسفندان ) به هر سویی می رفتند   الکرانیها در راه رفتن به هفت چشمه از روستای طاقچه داش عبور می کردندو خیلی از آنها ترجیح می دادند در طاقچه داش بمانند ( از آنجا که مادر اینجانب الکرانی بود منزل ما را منزل خودشان می دانستند) خانه ها و ساختمان های ما پر از احشام اهالی الکران بود بطوریکه برای نگهداری احشام خود در مضیقه بودیم ، آقای علی یار همچنین از شجاعت و هیکل مثال زدنی حسن خان می گوید و معتقد است در الکران فرد دیگری همانند حسن خان وجود ندارد .


                                            آقای علی یار نوری  و همسر محترم ایشان

این زوج 81 ساله ( هر دو عزیز متولد 1313 هستند ) که اکنون در اردبیل ساکن میباشند ، دارای 9فرزند ، 30 نوه و 15 نتیجه هستند .

در ادامه صحبت هایمان خانم ابر جهان می گویدحمله 1320 روس ها را خوب بخاطر دارم ، صبح زود بود، مادر بزرگم ( تزه گل)رفته بود از چشمه آب بیاوردکه متوجه شده بود روستا پر از افراد بیگانه است ، آنها بیشتر سراغ پاسگاه را می گرفتند وقتی فرمانده وقت پاسگاه یعنی خلیل وکیل را با تیر زدند، او تا دو روز زنده بود و مدام آب تقاضا می کرد اما کسی جرأت نزدیک شدن به او را نداشت هر کس به او نزدیک می شد با عکس العمل شدید روس ها مواجه می شد، او را نزدیک چشمه زدندونهایتاً پس از رفتن روس ها ، پدرم(خالقوردی) او را در قبرستان روستا دفن کرد، پس از مرگ او خانواده او از پدرم خواستند آنها را تا منزلشان که در تبریز بود مشایعت نمایدو پدرم نیز همراه آنان رفت .

 دیگر شاهد عینی حمله روسها به روستای الکران حاج آزاد خان غریبی الکران هستند


این شاهد 77 ساله میگویند  در یکی از شبهای سال 1320 که مصادف با جنگ جهانی دوم بود ، مرحومه تزه گل ( مادر مرحوم مشهد خالقویردی طالبی ) صبح زود با سبویی در دست روانه چشمه بوده تا برای مشک ( نهره) آب بیاورد ، در آن زمان رسم بر این بوده که اگر در آوردن آب مشک با کسی رود  در رو نشوی ، مشک زودتر رسیده و بار بیشتری می دهد ، مشاهده می کند که روستا پر از نیروی نظامی شوروی شده است ، پنهانی به پاسگاه خبر می د هد ، در همان وقت مرحوم حسن خان با ارتش مهاجم رو در رو می شود ، از وی آدرس پاسگاه را جویا می شوند ، ایشان به جای پاسگاه مسجد روستا را به آنان نشان می د هد ، ارتش شوروی مسجد را به گلوله می بندد ، متوجه می شوند که فریب خورده اند کسی در آنجا نیست ، خشمگین شده و حسن خان اصلانی را به طرز فجیعی به شهادت می رسانند  ، ریس پاسگاه ( خلیل وکیل ) سر رسیده ودر تاریکی شب تیر اندازی می کند ، وی نیز توسط ارتش شوروی تیر باران می شود . این دو شهید وطن پرست به همراه یک سرباز در قبرستان روستای مرزی الکران دفن شده اند .


اقای حسن برزین( فرزند مرحوم محمد باقر) شعری را اخیراً به وبسایت ارسال نموده اند که بیتی از آن مرتبط با همین موضوع میباشد .

 الکرانون  دامدا  یونجا  تایه سی            آرخاسیندا دوروب  آرال  قایه سی

زینه بلاغ  نرمانـو ن  سنگری               دوشما نلارا  اوردا  وریب  خنـجری

میان دره  اریلیـنـون  چایلاری             سیراب ادیب  چـمنـلری  باغلاری

در این نوشتار و این دو رویداد تاریخی به خصوص اتفاقات جریان دوم و درگیری مرزی با روس ها دو نکته مهم قابل توجه می باشد.اولین نکته مقاومت،شجاعت و دلیری این خطه در مقابل یکی از ابرقدرت های دنیاست که از کوچک تا بزرگ و از زن و مرد نام درخشانی از خود به یادگار گذاشتند.دوم اینکه با وجود مقاومت و شجاعت مردم روستا و پاسداری ازمرزهای کشوربدون داشتن ترس از نام و آوازه شوروی حتی یک تشکر خشک و خالی هم از طرف حکومت وقت از اهالی روستا بعمل نیامد.

در پایان نوشتار تشکر میکنیم از عزیزانیکه که وقت خود را در اختیار ما گذاشتند تا گوشه ای از تاریخی را که ممکن بود به دلیل نانوشته بودن به فراموشی سپرده شود به رشته تحریر در آوریم تا برای جوانان این مرز وبوم به یادگار بماند.

توضیح : خوانند گان  محترم در این نوشتار دو نام مشترک وجود دارد 1- خلیل وکیل فرمانده پاسگاه سال 1320 بوده 2- نرمان وکیل فرمانده پاسگاه در حملات چند سال بعد روسها بوده .

 

و من الله توفیق

نویسند گان : امیرحسام دشتی و رحیم طالبی

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۲
آذر

 

انا للة  و انا الیه راجعون 

condolence message1 پیام تسلیت و آگهی ترحیم

 

 

 

با کمال تاسف و تأثر با خبر شدیم (حاج نادر  بدری )  و ( محمد  باقر زاده  فرزند  محمود ) دار فانی را وداع گفته اند، این مصیبت وارده را به خانواده های آن مرحومین  تسلیت عرض نموده  و از خداوند متعال برای آن مرحومین  علو درجات وبرای بازماندگان صبر و شکیبایی مسئلت داریم.

 

خانواده های محترم بدری و باقرزاده  تسلیت واژه کوچکی است در مقابل  غم عظمای در گذشت  حاج نادر بدری و محمد باقرزاده  (ما ) تمامی الکرانی های سراسر کشور و خارج از کشور علی الخصوص  طایفه  طالبی  و غریبی را در غم خود شریک بدانید.  باشد که آن مرحومین  روزی خوار ارباب شان  سیدالشهدا(ع) باشند . خوشا بحال شان که درگذشت شان مصادف با اربعین ارباب شان اباعبدالله الحسین(ع) است.

  

همشهریان عزیز و محترم

حاج آقا غریبی بی همتا ، حاج نادر دوست داشتنی و محمد جوان نیز از میان ما رفتند ،سیل جمعیتی که در مجالس این عزیزان چه در اردبیل و تهران و چه در کرج در مجالس این مرحومین حاضر بودند از ابعاد مختلف پیامهایی را برای ما داشت ، من قصد پرداختن به نحوه زندگی شخصی این عزیزان در این دنیا که این همه جمعیت را به مجالسشان کشاند را ندارم ، زیرا قلم من عاجز از پرداختن به شخصیت این بزرگواران میباشد . اما در ابعاد اجتماعی این سؤال در ذهن من پدید آمد که چرا از پتانسیل این جمعیت فداکار ، استفاده بهینه نمیگردد ؟ چرا ما در جمع آوری و تجمع آراء عاجزیم ؟ تا کی میخواهیم مصلحت عمومی را قربانی سلیقه های شخصی نمائیم ؟ چه اشکالی دارد امروز من به سلیقه شما احترام گذاشته و خود را متقاعد به همراهی با شما بنمایم فردا نیز شما همینطور ،عزیزی در مجلس مرحوم محمد باقرزاده میگفت ما مردمان  سختی هستیم ، چرا باید آدمهای سختی باشیم ، از این سخت بودن چه سودی نصیب ما شده است ؟  ما اکنون حسینیه متمرکز نداریم ، صندوق قرض الجسنه نداریم و . . .

من مثل آقا رضا غریبی و حسن آقای برزین و... شاعر نیستم ، ولی یک بیت شعر بلدم .

 قطره دریاست اگر با دریاست          ورنه او قطره و ، دریا دریاست

         

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۴
آذر

  السلام و علیک با ابا عبدالله الحسین


 

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست .


به اطلاع مبرسانیم تعدادی از جوانان روستای الکران و روستای طاقچه داش  جهت خدمت به زائران ابا عبدالله الحسین در مرز مهران و تعدادی نیز در کربلای معلی هستند ، برای این عزیزان و سایر زائرین آن حضرت آرزوی سلامتی داریم .

اسامی برخی از جوانان که در این سفر معنوی شرکت دارند عبارتند از آقایان  سجاد شاهی ، سهند و سهیل همرنگ ، سلیمان نوری ،سلمان قاسمی ،مرتضی برزین و .....

 

به اطلاع همشهریان محترم میرسانیم طراحی و سایر اقدامات لازم جهت عرضه سی دی
موضوعات  مربوط به روستا به پایان رسیده و سی دی تقریباً آماده ارایه به شما عزیزان میباشد .

این سی دی حاوی مطالب ارزنده و متنوع بعنوان یادگاری مناسبی برای شما الکرانیهای عزیز و حل بعضی از مشکلات روستا میتواند باشد . خیلی از افراد در این سی دی نیستند ، خیلی از افراد هم هستند ، نواقص و کاستی ها را به بزرگی خودتان ببخشید ، در روستای الکران از قدیم و جدید  اشخاص بزرگوار کم نیستند ، اما این ضعف ما بود که نتوانستیم همه این عزیزان را در روستا جمع کنیم ، اگر عمری بود در آینده انشاالله به یاری شما عزیزان  کارهای بهتر از این انجام خواهیم داد .

الکرانیهای عزیز و سایر متقاضیان محترم سی دی ، به اطلاع شما میرسانیم فرزندان شما از روستای الکران زحمت کشیده و گزارشی را از حمله چند باره روسها به روستای الکران تهیه نموده اند و حیفمان آمد این گزارش در این سی دی نباشد ،  لذا تصمیم به قرار دادن این مطلب در داخل همین سئ دی گرفتیم تا جوانان عزیز ما در جریان رشادتها و از خود گشتگی ساکنین این روستا قرار بگیرند . با چند روز تأخیر آن را خدمت شما خواهیم رساند .





  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۲
آذر

سلام

چطوری لوطی  ؟ ! ( متن بعد از مسابقه )

الکرانیهای عزیز همانگونه که بعضی از شما ها بدرستی تشخیص دادید این عکس متعلق است به آقای حسن برزین فرزند مرحوم محمد باقر .ایشان برخلاف تصور ما که از روی عکس قضاوت داشتیم ،انسانی نازک دل و با روحیه ای لطیف هستند ، و اگر خاطر مبارکتان باشد در شانزدهم شهریور ماه شعری را از ایشان در سایت قرار داده بودیم که خیلی از شما ها فرمودید ، شعر حسن آقا اشگ ما را در آورد . حسن آقا کارمند ایران خودرو هستند و متاهل و دارای دوفرزند دختر  میباشند ، برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی داریم .

ضمناً به قید قرعه آقای علی صولتی برنده این مسابقه شدند که جایزه ایشان نیم کیلو فارچ از ارتفاعات الکران است که آقای حسن برزین که به گفته همه اهالی تبحر در چیدن آن دارد ، به ایشان تقدیم خواهند نمو

میران وبسایت از همه عزیزانیکه زحمت کشیدند ، حوصله به خرج دادند و اظهار نظر نمودند ، مخصوصا از خود حسن آقا که عشق و علاقه به روستا در او موج می زند ، تشکر می نمایند .

 

 

من حسنم، تا جانیم وار دیرم       جانیم وطن،قانیم وطن، الکرانی سویه رم
 

( متن قبل از مسابقه )

الکرانیهای عزیز ،این عکس یک قاتل و از اهالی الکران میباشد ، اخیراً نیز اشک خیلی ها را در آورده ، بیائیم با شناسایی او نگذاریم یک نفر حق همه ما را بخورد !

الکرانیهای محترم ، شده تابحال بخاطر نیم کیلو قارچ ، این خوراکی خوشمزه ، چند صد کیلومتر راه رفته و کلی نبز هزینه نموده تا به روستا برسید و سپس به آرالاقایاسی رفته تا قارچ بچینید . اما در کمال ناباوری متوجه می شوید فردی یک یا دو روز قبل از شما قارچها را چیده و چیزی برای شما نمانده .

 

خو

              قارچ هایکه از کیف همین آقا بدست آمده

 

خود من بارها برای برای همبن منظور با صرف کلی وقت و هزیته ، خودم را در فصل قارچ به روستا رسانده ام، اما همینکه خواستم وارد روستا شوم، آقا همت  گفته اگر برای چیدن قارچ آمده ای ، زحمت نکش  ، دیروز آقای .... اینجا بود و همه قارچ ها را چید و برد !  پس قاتل قارچ های روستای الکران همین آقاست . بیائیم با شناسایی او ، اینکه نام او چیست و فرزند کیست  ، نگداریم یک نفر حق همه ما را بخورد .

 

 

 واما او چگونه اشک خیلی ها را در آورذه ؟ باور بفرمائید حقبقت دارد ، همین چند وقت پیش بود که عدهء زیادی از شماها با وبسایت تماس گرفتید و اظهار داشتید فلانی اشک ما را در آورد ، سند این اشک در آوردن هم مثل همین فارچ در وبسایت موجود می باشد به وقتش ملاحظه خواهید نمود . فعلاً فقط او را شناسا یی کنید .

 

 یک راهنمایی : منزل ایشان در جنوب روستا قرار دارد .

 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۲۶
آبان
( انا لله و انا الیه راجعون ))

باکمال تأسف باخبرشدیم عالم ربانی(حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدغریبی) دار فانی را وداع گفت این مصیبت را به خانواده محترمشان تسلیت عرض        می نماییم و  از خداوند متعال  برای    متوفی طلب مغفرت و برای خانواده محترمشان صبر جمیل مسئلت می نماییم.  


مراسم ختم آن مرحوم در تهران:
روز  جمعه    مورخ  1394/8/29
ساعت:  14  الی  16
نشانی : کیانشهر  کوی  آزادی  مسجد امام حسن مجتبی (ع)
  منعقد خواهد شد.

 


  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۲۲
آبان


 این نقشه توسط آقای محمود نوری نوه حاج آقامیرزا و فرزند آقا وردی برای وبسایت ارسال گردیده . با تشکر از این عزیز .

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۸
آبان
بعداز تولید فیلم مستند عروسی سنتی آذری در روستای علیکران واستقبال شرکت تولید گننده این فیلم در جدیدترین مورد نیز مستند محرومیت های علیکران به تصویر کشیده شده است این مستند که در قالب"مشگین شهر نگین آذربایجان"تصویربرداری شده است.در این مستند که به تهیه کننده گی تیم مستند سازان آزاد ساوالان تهیه شده است مصاحبه های با مسئولین شهرستانی-بخش و خود اهالی روستا علیکران با محوریت محرومیت این روستای مرزی تهیه شده است فولادی مسئول این تیم افزود ضمن تقدیر تشکر از همکاری های اداره ارشاد اسلامی شهرستان مشگین شهر و اداره نظارت براماکن عمومی نیروی انتظامی شهرستان مشگین شهر آقای حاج رحیم طالبی و اهالی خونگرم وباصفای روستای علیکران که در تهیه این مستند همکاری نمودن ابراز امیدوار کرد با پخش این مستند گوشه کوچکی از مشکلات روستای علیکران به گوش مسئولین امر برسد. ضمناً باطلاع میرساند در مورخه 19 / 8 / 94 تهیه کنندهء محترم فیلم عروسی سنتی آذری جهت برطرف نمودن پاره ای از مشکلات باقیمانده به تهران تشریف آوردند و ناهار را مهمان آقای الله قلی شکری بودیم که بدینوسیله از خانواده محترم ایشان نیز تشکر مینمائیم .




فیلم این صحنه ها و صحنه های جذاب و دیدنی ، در حال تدوین میباشد که به محض آماده شدن در اختیار شما عزیزان قرار خواهد گرفت .





 




فیلم این صحنه ها و صحنه های جذاب و دیدنی ، در حال تدوین میباشد که به محض آماده شدن در اختیار شما عزیزان قرار خواهد گرفت .

 
  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۴
آبان

الکرانیهای عزیز ،

 
  جهت تنوع و یاد خاطرات گذشته شما و انتقال آن به نسل آینده و همچنین آشنایی نسل جدید با قدیمیها ،  و بسا یت روستا تصمیم به ایجاد صفحه ای با عنوان عکسهای قدیمی نموده است ،  لذا یرای اینکه شما نیز در این صفحه سهمی داشته باشید اقدام به ارسال عکس و خاطره نمائید .

 

خیلی دلم می خواست اولین عکس ، عکس فدیمی پدر خودم باشد ، اما تا بیام بجنبم اولاً آقازاده آقا مرشد آن عکس جذاب و خاطره انگیز  آقا مرشد را فرستاد که منجر به مسابقه شد ، الان نیز تا بیام دست به کار شوم ، آقا وحید فرزند آقای احمد شکری این عکسها را فرستادند و ما نیز جهت رعایت عدالت از همین جا شروع نمودیم .

 

جهت مشاهده بهتر روی عکسها کلیک نمائید .

 

 این عکس 45 سال پیش در روستای آقبلاغ گرفته شده . فرستنده عکس خانم ایلیا عبادی هستند

 

 

 

   اینجا اروپا نیست و این آقا نیز از اهالی اروپا نیست ، اینجا ایران و ایشان از اهالی الکران هستند ، اگر ایشان را بجا آوردید در قسمت نظر ها اعلام نمائید تا ما نیز بشناسیم .

   در سمت چپ نفر اول مرحوم حمزه شاهی و بقیه نیز از اهالی پست کندی هستند .

 

 

 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۲
آبان

به اطلاع میرساند اهالی محترم روستای لنگه بیز در کرج حسینیه ای دارند بنام حسینیه پنج تن آل عبا که همه ساله اهالی کوچ کرده از این روستا در این حسینه به عزاداری پرداخته و در طول سال نیز از این حسینبه جهت سایر مراسمات استفاده می کنند ، و از آنجا که مادر فقید بنده و مادر گرامی آقا رضا غریبی از این روستا بوده اند، اهالی لنگه بیز ما را از فرزندان خود دانسته و همواره به ما لطف دارند . یکی از اهالی محترم لنگه بیز بنام آقای جلال ایمانی زحمت کشیده و تصاویری از عزاداری اهالی این روستا در مسجد روستا و کرج را برای وبسایت الکران ارسال نموده اند ، از ایشان تشکر نموده و برای اهالی دوست داشتنی این روستا که با همت بلند خود ، حسینیه را در کرج تاسیس نموده اند ، آرزوی موفقیت داریم .

 

 

 بقیه تصاویر زیبا را لطفاً در ادامه مطلب ببینید .

 


  آقای حسین ایمانی یکی از اهالی روستا و مداح اهل بیت ، در حال مداحی در کرج

 

  اهالی روستا در حسینه کرچ

 

 

 اهالی روستای لنگه بیز در مسجد روستا

 
 

 نمایی از داخل مسجد روستا

 
 

 

 آقای اکبر همتی این بسیجی و انقلابی مرز نشین در حال مداحی در مسجد روستا

 
  نمایی از داخل مسجد در روستا

 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۳۰
مهر

 ضمن تسلیت ایام سوگواری ابا عبدالله الحسین ( ع ) و یاران با وفایش و به یاد در گذشتگان از این روستا که در سالهای دور در مکان این مسجد به عزاداری پرداخته اند ،



 

 تصاویر  مربوط به عزاداری اهالی روستای الکران است در تهران و روستا  ( با تشکر از آقایان سجاد  و  هادی  شاهی  و سجاد محمدی ) بچه های  گل روستای الکران .




 

 بقیه تصاویر را در انتهاء و در ادامه مطلب می توانید مشاهده نمائید .


 به اطلاع شما عزیزان میرساند

 در تابستان 94 اینجانب به چندین روستای اطراف روستای خودمان سفر کردم و به مساجد این روستاها نیز سر زدم  ، اما مسجد روستای الکران الحق در بین این مساجد نمونه است ، هم از نظر تزئینات داخلی ، هم از تظر مصالح بکار رفته در داخل مسجد ، هم از نظر معماری داخل مسجد و مهم تر از اینها از نظر بهداشت و تمیزی در وضعیت عالی میباشد .

  چقدر خوب می شد همه بر میگشتیم روستا ومشکلات را با همدلی یکی یکی حل می کردیم ، گاز هم که در حال آمدن است انشاالله ودر زیر این آسمان صاف زندگی کرده و هر روز در این مسجد نماز جماعت برگزار میکردیم ، به در آمد کم قانع میشدیم در عوض با صفا و بدون استرس زندگی میکردیم .

روستاهایی را دیدم که مساجد شان علیرغم کمکهای دولتی ، سالهاست همچنان نیمه کاره به حال خود رها شده است . پس بیائیم از کسانیکه در ساختن مسجد  روستا نقش داشتند قدر دانی نمائیم . این مسجد با صرف هزینه یکصدو پنج میلیون تومان  به همت شما اهالی زحمتکش روستای مرزی و محروم الکران و به کمک خیرین دست به جیب این روستا و بدون دریافت هیچگونه کمک دولتی ،  در کمتر از شش ماه مسجد قدیمی تخریب و سپس مسجد جدید احداث و به بهره برداری رسید که به نقش آفرینان در این پروژه باید دست مریزاد گفت . من اگر بخواهم از افرادیکه در این کار خداپسندانه زحمت کشیدند نام ببرم ، باید از تک تک اهالی روستا  نام ببرم ، ولی فقط از چند جوان این گروه به  جای تک تک  شما ها نام می برم . آقای حسام دشتی فرزند گرامی آقا مرشد و نوه حاج بی لر ( بیگلر)
 

  از راست ، استا علی ( فرزند مرحوم حسینقلی) آقای حسام دشتی ( فرزند آقا مرشد ) و عمو عباسعلی یکی از افراد ثابت و وفادار نسبت به روستا که عطای شهر را به لقایش بخشیده .

این جوان تحصیلکرده که مسؤلیت تربیت فرزندان من و شما را در آموزش و پرورش بر عهده دارد ،وقتی متوجه می شود پدرش جهت کار در مسجد روستا به الکران میرود ، او نیز به همراه پدر در ساختن مسجد روستا مشارکت نموده وبعنوان کارگر در کنار سایر اهالی انجام وظیفه می نماید .  جا دارد  به آقا مرشد وهمسر محترم ایشان بخاطر تربیت چنین فرزندان شایسته ای تبریک گفت .
از جوانان ساکن در روستا نیز آقایان بابک و حسین نوروزی ( فرزندان آقای خداشکر ) ومحمد و حمزه فروزان ( فرزندان کربلایی افسر ) آقا مصطفی ( فرزند عمو عباسعلی ) و آقا یحیی محمدیان و علی برزین نیز سنگ تمام گذاشتند .
و اما پل ورودی روستا
  
در احداث این پل نیز باید از از خیرین دست به جیب روستا تقدیر و تشکر نمود ، همانگونه که مستحضرید جهت احداث این پل ، مبلغ هیجده  میلیون تومان هزیته گردید که بخشداری مبلغ دوازده  مبلبون تومان آن را تقبل نمودند و الباقی آن را یعنی شش مبلبون تومان  را تاکنون  فقط سه نفر از اهالی ، آقایان حاج عارف  ، حاج احد ، و حاج فریدون پرداخت نمودند . لذا سزاوار نیست هزیته پل بر دوش فقط این سه عزیز باشد ، شایسته است دیگران نیز پیشقدم شده و به هر میزان که مایل باشند کمک نمایند ، ناگفته نماند آقایان حاج فریدون و حاج عارف و این بنده حقیر مبالقی نیز برای سایر امور هزینه نموده ایم که صرفاً جهت اطلاع میباشد . یکی دیگر از اقدامات مفید حاج فریدون تهیه ی  تابلوی دعای زیارت اهل قبور میباشد که در محل ورود به قبرستان زحمت نصب آن را نیز آقای الله قلی شکری ( فرزند مرحوم زیاد خان ) کشیده اند . جهت شادی روح اموات خود بخصوص مرحوم شیرین دل ( پدر حاج فریدون ) فاتحه ای قرائت کنیم .

 به قبرستان این روستا که نظر می افکنی ،وسعت قبرستان نشان از قدمت این روستا دارد ، این قبرستان در واقع شناسنامه ما الکرانیهاست ، جوانان عزیز در این قبرستان مردان و زنان بزرگی آرمیده اند ، مردانی همچون علم ، خداشیرین ، فیروز ، محمد ، اسدخان ،  آتاش ، سعدالله ، حکیمعلی ،  صمیدخان ، عظیم خان ، غریب خان ، بالاخان (پدر مرحوم صفرخان) صفرخان  و در رأس  آنها صمّت  ، ملک ، آقامحمد ، اروج  و دیگر  بزرگان و پیشکسوتان  الکران ... و زنانی همچون حلیمه (مادر مرحوم فیروز )، مرجان ( مادر حاج مصمت ) ،سریه ( مادر حاج ایمان ، همسر مرحوم خداشیرین ) ، لاله ( مادر الله شکر ) و  زهرا  ( همسر مرحوح صفرخان) و تزه گل ( مادربزرگ حاج ابوطالب ) که پزشک سنتی روستا بود و آثار اقدامات پزشکی او را در بدن آقایان حاج فریدون و حاج ایاز شکری می توان مشاهده کرد .
 بیائیم مشکلات را با مشارکت و هم دلی  حل کنیم ، بیائیم با همدلی و وحدت روستای آبا و اجدادی خود را نگذاریم از بین برود .
  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۴
مهر

الکرانیهای محترم ، به تصاویر زیر خوب نگاه کنید  ،  این اشیاء عتیقه نبوده و توسط نیروی انتظامی نیز   کشف نشده خیالتون راحت  باشه ،  این تصاویر مربوط به چه زمانی است ؟ هیچ می دانید این ابزارها  بارها از بغل گوش شما  رد  شده اند  ؟ با توجه به قدیمی  و محکم بودن این ابزارها که بعضی از آنها به قمه بیشتر شبیه است  ،  بروید  خدا را شکر کنید که گوش شما هنوز سر جا ش هست !   ، با دیدن این تصاویر ، شما  بیاد چه کسی می افتید ؟ آیا خاطره ای از ایشان دارید ؟   تصویر این شخص در زیر همین تصایر میباشد .

 

 




 


 



 


 آقای اسلام اسلامی قدیمی ترین آرایشگر روستا که بی شک خیلی از شماها خاطرات فراوانی از ایشان دارید ( با تشکر از جناب سروان  ابراهیم اسلامی برادر زاده آقا اسلام که زحمت کشیده و با وبسایت همکاری صمیمانه دارند )


همانگونه که ملاحظه می فرمائید  این تصویر مربوط است به آقای اسلام اسلامی و یا در گویش مجلی همان آقا ایستام خودمان که بار ها کلهء من وشما را کچل کرده و فقط چند تا مو در قسمت جلوی سرمان تحت عنوان تل نگه میداشت ، تازه اون هم با کلی منت که دارم سر شما را با مدل میزنم ( چون ما بچه ها اغلب از رفتن به سلمونی در می رفتیم ) .

یکی از هم  دوره ای های ایشان گفتند ،،  ایستام دمه ، دنــن  اللهون بلاسی ،، و  خاطره ای از ایشان نقل نمودند . ایشان گفتند من جوانی 18 ساله و تازه ازدواج کرده بودم ، جوانان در آن زمان توانایی و درخشش خود را با کا ر و تلاش نشان میدادند ، من نیز چند بسته علوفه زیر بغلم زده و راهی چشمه بودم تا آنها را خیس کرده و برای خوراک احشام آماده نمایم ، همینکه به سرازیری چشمه رسیدم ، پاهام پیچ خورد و خوردم زمین و علوفه ها نیز از دستم افتادند ، مشغول جمع آوری آنها بودم که آقا ایستام هم داشت از جلوی مسجد عبور میکرد که با دیدن این صحنه مسیرش را تغییر داده و به سمت من آمد ، من نیز خوشحال شدم و فکر کردم او به قصد کمک بطرف من می آید ، وقتی به من رسید چی گفته باشه خوبه ؟ !  ایشان به من گفت  کسی ندید من هم به کسی نمیگم نگران نباش ، این را گفت و رفت ، ذرست فردای آن روز مرحوم حاج رحیم دل که اتفا قاً در عروسی ساقدوش من بود ، مرا دید و گفت  هــــــــا میشنوم پاهات پیچ میخوره و میخوری زمین ! ( اشیدیم بودوریسن ) ،  تو دلم گفتم ای ایستام دیرم سنه .

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۶
مهر

 

                     از قدیم گفته اند عقد پسر عمو با دختر عمو در آسمانها بسته شده .

روز یازدهم اردیبهشت  مصادف با میلاد حضرت علی ( ع)  جشن ازدواج دو الکرانی ، آقای سهند همرنگ فرزند حاج رستم و سر کار خانم همرنگ فرزند حاج عارف در یکی از تالار های تهران برگزار گردید .

 

   این جشن عروسی از چند جهت متفاوت از سایر جشنها بود . اولاً نه از صداهای نا هنجار و گوشخراش تحت عنوان آواز و موسیقی خبری بود ( هر صدایی هم بود صدای بهنجار بود ) و دوماً نه از حرکات و رفتار چندش آور تحت عنوان رقص خبری بود ، اگر این جشن تا صبح هم ادامه پیدا مینمود ، مطمعناً هیچکس خسته نمی شد ، این را از زمزمه مدعوین در هنگام ترک سالن متوجه شدم .و مطمیناً مدعوین به این جشن ، شبی خاطره انگیز و بیاد ماندنی را در دفتر خاطرات خود ثبت خواهند نمود .

 مدیران وبسایت

 به آقای داماد که با سلیقه و تفکر عامه پسند و وزین این جشن را مدیریت نمودند از صمیم قلب تبریک عرض نموده و برای این زوج جوان ا لکرانی خوشبختی و سعادت را آرزومندیم . و امیدواریم این سلیقه و تفکر آقا سهند و همسر محترم ایشان ، الگویی برای سایر جوانان باشد.  به لحاظ مشکلات فنی و تراکم کار پوزش مدیران وبسایت را در تاخیر انتشار بپذیرید .

                                     

  معرفی 1   از راست حاج رستم ( پدر داماد) اقا سهند (داماد) و حاج عارف عموی گرامی داماد                  معرفی 2   حاج رستم ، آقای داماد ، و حاج عارف با حفظ سمت قبلی  پدر عروس خانم نیز هستند .       معرفی های دیگری نیز وجود داشت که فعلاً به دلیل ذیق وقت صرف نظر می شود !                                                                          

 

                                                                         

   آفا محبوب ، با وبسایت ارتباطت ضعیف که هست ، خودت هم که نیم رخ نشون میدی ، اینجوری که نمیشه ، یه فکری بکن . 


                                

 
      داداش ما مخلصتیم .                                                            

                                                عکس 01

 

 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۳۰
شهریور

 

 

سالها بود که  منتظر فرصتی بودم تا بتوانم در روستا مدت زمان بیشتری بوده باشم تا مشکلات روستا را از نزدیک لمس نموده وهم یاد خاطرات دوران کودکیم را مرور نمایم . خوشبختانه در تابستان 94 این فرصت پیش آمد و تقریباً حدود سه ماه در منطقه بودم که در این مدت کارهای خوبی  و اتفا قات خوش آیندی افتاد .اولین اتفاق خوش آیند احداث پل ورودی روستا بود که توسط آقای بخشدار و همت اهالی ،پس از حد اقل یک قرن ، حالا دیگر همه می توانند براحتی وارد روستا شوند

 

 

دومین اتفاق خوش آیند فیلم برداری از عروسی سنتی آذری بود که پس از مذاکره و گفتگوهایی ، سر انجام روستای ما بعنوان لوکیشن  این فیلم برداری انتخاب گردید ، هر چند بعضی از اهالی به زحمت افتادند  اما اتفاق خوش آیندی بود ، بهانه ای شد تا عده زیادی در روستا حاضر گردیده و همدیگر را پس از سالها ( حتی پس از چهل سال ) از نزدیک ببینند

  

 

در مدت اقامتم در منطقه به بعضی از نقاط ارشق که تابحال نرفته بودم ، رفتم ، از جمله در مسیر اردبیل به مشگین شهر، تابلویی  نظر مسافران و گردشگران را جلب مینماید.

 

 

از این مکان تاریخی نیز بازدید نمودیم ،

 

 در آن روز گردشگرانی از کشور اتریش و آلمان نیز از آنجا بازدید می کردند ، شنیدن ودیدن نحوه زندگی کسانیکه در اینجا  می زیسته اند ، همچنین قد و قواره آنان قابل توجه بود . عکسهایی از آنجا .

 

 

 

دروازه ورود به معبد

 

 

 

 اگر در تصاوبر دقت شود ، آنان هرگز دست به شمشیر نیستند ،

 

 

  گوریکه از آن جهت دفن مردگان استفاده می نمودند . آقای رسولی کارمند میراث فرهنگی و راهنمای ما میگفتند  آثار بجای مانده حکایت از قد بلند آنان ( بیش از 2.5 متر ) دارد و اندازه قبر نیز مو ید همین مطلب میباشد .

 

  داخل غار که گفته میشود محل عبادگاه آنان بوده است .


 

دهانه ورودی غار . آقایان رحیم طالبی و حمید ربیع نیا ، فرزند حجتالاسلام حاج آقا ربیع نیا ، اهل شمال ، ساکن قم ، که اخیراً داماد یکی از اهالی روستای خلیفه لو شده .
 

  

  آقای رسولیان کارشناس میراث فرهنگی در حال توضیح دادن . او کمی هم زبان انگلیسی میداند ، و به گردشگران خارجی با ترکیبی از ترکی و فارسی و انگلیسی توضیحاتی میداد که من فقط قسمت ترکی آن را متوجه می شدم .

 

 

گلزار شهداء شهر لاهرود ، شهری کوچک در دل طبیعت بکر .

و پس از اینجا به مشگین شهر یا همان خیا و رفتیم و پل معلق را که قبلا ً درجراید عکس آن را دیده بودیم از نزدیک دیدیم  ،


خوب است دستشان درد نکند ، اینجور طرحها برای جذب گردش گر مؤثر خواهد بود . .بلیط آن برای هر نفر ده هزار تومان است ، آیا این رغم منصفانه است ؟ به نظر کمی تند است  .

و اما قسمت پایانی سفرمان صعود به قله سبلان بود ،

 

 نمایی از تأسیسات پناهگاه که از ارتفاع بالاتر نشان داده میشود ، ساختمانهایکه بام آنها نقره ای است بعد از انقلاب احداث شده است و ساختمانیکه بام آن منحنی است قبل از انقلاب و توسط امریکایها احداث شده است .ضمناً گلدسته ها نیز اخیرا احداث شده اند . یک هتل نیز در نزدیکی پناهگاه در حال احداث بود .

اکرانیهای عزیز آیا تابحال به یکباره خرسی را در چند قدمی خود دیده اید ؟  اونم نه  یه  دونه نه دوتا بلکه چندتا ! مرگ چطور ؟ آیا شده تا بحال مرگ را در چند قدمی خود ببینبد ؟ من در تابستان 94 هر دو این عزیزان را با چشم خود دیدم ! اتفاقاً هیچکدام بد نبودند ، کافی است ما کمی جانب احتیاط را نگه داریم .  شبی را که در پناهگاه بیتوته کرده بودیم تا فردا صعود را شروع نمائبم، در اواخر شب بود که قصد رفتن به سرویس بهداشتی را داشتم ، کسانیکه به آنجا رفته باشند واقفند که سرویسهای بهداشتی کمی دورتر از ساختمان پناهگاه و در یک پرتگاه قرار دارد . در حال ورود به سرویس بهداشتی بودم که ناگهان خرسی را مقابل خود دیدم ، او به من خیره شده بود و من به او ، فقط تفاوت من با او در این بود که من زیر لب شها د تین خود را می خواندم ولی او آرام بود، ناگهان صدایی آمد ، کمی آنطرف تر یکی از بچه خرسها در باکس زباله افتاده بود و سر و صدا می نمود، خرس مادر نیز بی خیال من شده و به طرف بچه اش رفت ، یا شاید هم متوجه شد من الکرانی هستم وبا الکرانیها نمیشه در افتاد ! من نیز از این فرصت استفاده نموده و آرام آرام از آنجا دور شده و سریعاً خود را به چادر رسانده و دوربین خود را برداشتم ، پسرم را نیز بیدارنموده ویک مغازه ای هم آنجا هست ، او نیز بیدار بود ، او را هم صدا زدم و جای شما خالی چندین عکس یادگاری از خرسها گرفتیم .

( عکس خرسها )

 

 

 


   خرسها آمده بودند تا از این سطل زباله آذوقه برای خودشان ببرند .

مطلب


مطلب

 

 عکس چوب بدستیکه ملاحظه می فرمائید ، عکس یکی از چو پانهای قدیمی روستا ی الکران نیست ، هر چند مهاجرت از روستا چنان از ما افراد ضعیف و نا کار آمد ساخته که اهالی روستای الکران ما را به چو پانی نیز قبول نخواهند کرد . رحیم طالبی در کنار فرزندش سینا طالبی در محوطه پناهگاه سبلان .

 
  آقای سینا طالبی در قله سبلان .

این بود انشاء من از موضوع ( تابستان خود را چگونه گذراندید ). حالا باید منتظربمانیم ، ببینیم آقای حسام معلم سختگیر ، چه نمره ای میدهد ؟ ویا جعفر آقای شاهی  چگونه موضوع را می پی چاند تا من که با هزار سلام و صلوات از چنگ خرسها رهایی پیدا کردم دوباره بیندازد تو دهن خرس ! به پایان آمد این دفتر ، حکایت همچنان باقیست .

 

 

 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۷
شهریور

 

سلام
سر انجام دل مسؤلین به حال مرزنشینان سوخت و پس از ۱۲ سال اولین اقدام عملی خود را نشان دادند. ما اهالی روستای الکران این اقدام را به فال نیک گرفته و چشم انتظار اقدامات بعدی نیز هستیم .
بدینوسیله مراتب قدر دانی خود را از فرماندار محترم و بخشدار محبوب و مردمی ارشق جناب آقای نوری ، این مرد بی ریا و زحمتکش اعلام نموده و برای آنان آرزوی موفقیت داریم .
فرماندار محترم، نماینده محترم مشگین شهر ،احداث این پل مرحم بسیار کوچکی است بر دلهای سالها رنج کشیده اهالی این روستا ، مرحم بسیار کوچکی است بر دل جوانان تحصیل کرده و مدال آور این روستا برای مملکت اعم از چندین دکتر خانم و آقا و چندین مهتدس و کار آفرین که به لحاظ عدم امکانات در روستا، همگی آنجا را ترک نموده اند ، اما دلهای همه آنان برای زادگاه خود می تپد.

با مراجعه به وبسایت این روستا، احساسات اهالی این روستا رادرقالب اشعاری که توسط جوانان همبن روستا سروده شده، قابل درک است .

جناب آقای بخشدار که زحمت کشیده و در روز تعطیل اداری ، جهت بازدید از فیلم برداری عروسی سنتی به روستا تشریف آورده بودند، جمعیت حاضر در روستا را به چشم خود دیدند، اینها تنها بخش کوچکی از جمعیت کوچ کرده روستا بودند . جناب آقای فرماندار ، نماینده محترم مجلس ،مشکلات این روستای کهن ، فقط دلسوزی و همت شما ها را می طلبد . با تشکر از همه شماها .

 امروز 19/6/94 جناب آقای بخشدار جهت افتتاح پل و بررسی برخی مشکلات دیگر به روستا تشریف آوردند ، به ایشان و همکاران محترم ایشان در بخشداری که آنان نیز چند نوبت تشریف آورده بودند خسته نباشید عرض میکنیم .

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۶
شهریور

مرحوم  محمد باقر   و  شعر پسرشان


27 مرداد مصادف بود با سومین سالگرد مرحوم محمد باقر برزین ،فرزند ایشان آقای حسن برزین برای من تعریف می کرد ، شش ماه پس از رحلت پدرم که به روستا رفتم ، متاسفانه آن روز نه مادرم ونه هیچکس در خانه نبودند و من با درب بسته مواجه شدم . غم و اندوه وجودم را فرا گرفت و در حیاط خانه مان نشستم و بیاد پدرم که تازه جای خالی او را احساس نموده بودم اشعار زیر را سروده و بعدها نیز تکمیل نمودم .  ( با تشکر از آقا رضا غریبی که زحمت کشیده و شعر را باز نویسی نمودند . )


 دولانب باشیمه دگدی اله بیل داغلاریمیز

وقتی گوردوم قاپیسی باغلی قالوب داملاریمز


اوزدیاریم منه از بس کی غریب گلدی بوگون

دئدیم ایندی سیخا جاق قلبیمی اوز داملاریمز


بیر سکوت حاکیمیدی کنده کی توصیفی چتین

چهره سین غم بورویوپ مهکیمی او داغلاریمز


تا گلدی سسی بوردا آتامون هم آنامون

گولریدی ائوزی چوخ داملاریمز داشلاریمز


نچه ایللر بو حیاط سسیلن دولیدی

سن گدوبسن (اتاجان) نجه ساکیت اولوپ او داملاریمز


یاخچی گونلر واریمزدی بو کیچیک کده بیزیم

اونو چوخ یاخچی بیلر سینسی سبز داغلاریمز


کاش منه مانع اولیدی بیری گویمیدی گدم

گورم بو حالت اغماده قالوپ داملاریمز


آتامون گلی گدیشلی قاپوسی باغلی قالوپ

آتا سیز قالماقی بیلدیردی منه داملاریمز


در و دیواره کی باخدوم آتامی یادمه سالدی

قلبیمین دردینی دشدی بو آچوق داملاریمز


ساری بولبول یرینه بیر گوجا بایقوش اوخویور

سارالوپ رنگی مریض تک نجه گور داغلاریمز


قوتاروم من سوزی بوردا سیزه مندن وصیت

یری واردور گوزون اوسته آتانون گربیله قارداشلاریمز



شاعر:  حسن برزین


 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۱
شهریور

این پست  اختصاص دارد به  حسین غریبی

فرزند حجت الاسلام والمسلمین حاج میرزا محمد غریبی

تمامی مطالب ، اشعار و تصاویر ایشان در این پست گذاشته می شود. (ادامه مطلب)

********************************************

 

شعر زیراز سروده های  پسر عموی عزیزمان  جناب آقای حسین غریبی فرزند حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا میرزا محمد غریبی


 

 

 

گوش کن

 نکته آغاز همین جاست عزیز

 فرصتی گر یابی

 به افق خیره بمان

 پلک مزن

 خلوتی می بینی

 به چمنزار وجود

 که در آن باد ، غزل می خواند

 سایه ساری به تمنای تو من ساخته ام

منتظر، تا تو بیایی

و من از همهمه دغدغه ها

 شاید آندم ، با تو

 نفسی آسودم. 

**************************************

)عشق را زمزمه کن(

 

هردم از غصه ایام دلت لبریز است

عشق را زمزمه کن

وکنار تک درخت

سایه سار قلبت

 

که به من جا دادی

 

 

 

 اندکی خیره بمان

 

وببین من آنجا

 

آنچنان آسوده

 

به درخت دل تو تکیه زدم

 

 

 

کز دوعالم خبری نیست مرا

 

 

 

این همان خلوت رویای من است

 

 

 

قلب تو جای من است

 

 

 

سالها بود که من

 

 

 

با تمنا و شکیب

 

 

 

در پی این مامن

 

 

 

 گاه دوان گاه خزان

 

 

 

فرصتی می گشتم

 

 

 

 وفقط یک خواهش

 

 

 

عشق را زمزمه کن

 

 

 

که من آسوده بخوابم آنجا

 

 

 

 


 

 

ارسالی و سروده ی حسین غریبی

******************************************************

 

 

 

حسنا  غریبی  فرزند حسین غریبی و نوه گرامی حجت الاسلام والمسلمین میرزا محمد غریبی

**************************************************************

(الکران)

 

روزگاریست غریب

 

و من افتاده ام ازخانه و کاشانه به دور

 

گشته ام بس که در این وادی کور

 

سرد  و بی روح وملول

 

شده ام مات و کبود

 

هی نگو حوصله کن باش صبور

 

قوت قلب من از من دور است

 

یا من افتاده ام از ایل به دور

 

ناله ها دارم ازاین تنهایی

 

گوییا اینکه فریبنده سرابی است جهان

 

وفقط میدانم

 

چشمه ساریست بهشتی به سرایی سرسبز

 

وتباریست درخشان چون در

 

مردمانش همه از جنس  وفا

مردمانش همه از مهرو صفا

 زندگی دردل کوه و سنگش

 

چه صفا یی دارد

 

صد می ارزد به تجمل به غرور

 

نام آن نام من است

 

 الکران مال من است

 

وقتی آنجا هستم

 

گوییا سر مستم

 

 زندگی مال من است

 

الکران نام  علی (ع)

 

الکران یاد  علی (ع)

الکران  دارد به نامش چون علی (ع)

 

الکران روشنی قبله عشق من و توست

 

الکران منبع تسکین وجود من و توست

 

الکران آنجایی است 

 

که بزادم مادر

 

من به قربان وطن

 

من فدای مادر

 

 تقدیم به کلیه الکرانی تبارها ،

سلامتی و موفقیت الکرانی تبارهای کلیه نقاط ایران و جهان را آرزومندم (با تقدیم احترام حسین غریبی)

 

جهت مطالعه  اشعار این شاعر  روی  ادامه مطلب کلیک کنید.

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۲۳
مرداد

تصویر برداری  مستند عروسی آذری (قدیمی)  در روستای  الکران

 

 

تهیه کننده این مستند در گفتگوی خود دلیل انتخاب این روستا را حفظ بافت قدیمی روستا و همچنین خونگرم بودن اهالی این روستا اعلام نمود و در ادامه افزود به زودی مجوز تصویربرداری این مستند صادر و عوامل فنی وبهمراه بازیگران در این روستا مستقر خواهند شد و از خود اهالی نیز بعنوان بازیگر استفاده خواهدشد. فیلم عروسی آذری(قدیمی)گوشه ای کوچک از آن زیبائیهای مردمان خطه ی سرسبز سبلان و خاک زرخیز بخش ارشق است که تا به حال نیز سعی در نگهداری آن را دارند،ولی افسوس که تمدن اگر یک چیز میدهد دهها چیز دیگر از ما می گیرد. با عنایت خداوند و همکاری دوستان خودمان را جهت تولید مجموعه مستند زوایای زندگی اهالی بخش ارشق آماده می کنیم تا شاید با این طریق بتوانیم برای آیندگان یادگاری که رفته رفته به دست فراموشی سپرده میشودثبت و ضبط کنیم .

 

عزیزان  الکرانی  اگر هنرمند و یا دوست دارند در این فیلم مستند ایفای نقش کنند،  که الویت بازیگری با اهالی روستای  الکران است به روستای الکران مراجعه کنند.

 

اگر از عزیزان الکرانی  کسی حاضر به ایفای نقش در این فیلم  نباشند.  کارگردان از بازیگران دیگر استفاده خواهد کرد. چه بهتر که از اهالی روستا باشند.

مقدمات و آماده سازی روستا برای فیلم مستند عروسی آذری(قدیمی) از دو روز پیش شروع شده و  بازی های نهایی و اصل فیلم روز های  پنجشنبه و جمعه هفته آینده یعنی  29 و  30 مرداد خواهد بود.

 

از الکرانی های هنرمند  جهت بازی در این فیلم دعوت به همکاری می نماید.

الکرانیهای عزیز دست همتون درد نکنه که علیرغم دوری راه و سختی راه تشریف آورده بودید ، چون پایگاه خبری ارشق نیوز  گزارش مفصلی از برگزاری عروسی و تصاویر مربوطه در سایت خود قرار داده ، لذا عزیزان برای دیدن این تصاویر به ارشق نیوز مراجعه نمایند . ,وبسایت روستا نیز غکسهای جالب و جذابی را تهیه نموده که در آینده در وبسایت خواهید دید .

 

  آقای قلعلی ، دوربین اینور ، لطفاً اینورو نگاه کن .

 

 

 روستای الکران و این همه ماشین  ؟!

 

 

 

خانواده آقای داماد در حال بردن آینه شمعدان و خونچا جهت آوردن عروس خانم .
 

 

 

عروس خانم در حال خروج از منزل پدرش .

 

  آقای داماد در حال تمرین برای پرتاب سیب .

 

 

حاج ایاز شکری در حال نواختن نی

بشنو از نی چون حکایت میکند        از جدایی ها  شکایت میکند

 

بنز مشهور حاج ابوطالب طالبی و فرزند و نوه غیر مشهور ایشان . ( رحیم طالبی و فرزندش آقا سینا . )

 

این جوان رعنا و با آتیه  که فرزند یکی از جوانان برومند الکرانی میباشد  را خوب بخاطر بسپارید ، بعدها راجع به او زیاد خواهید شنید .

 

 

  زورنا  قاوال  کت کوشندن  گلردی            قیز  گلینلر  اویناردی  گولر دی

 

م

آتاش دیلاردان آدام  گورخی معمولاً .  ولی بیلمیم نیه حاج عارفدن آدام گورخمی . خنده بر خیلی از دردها درمان است از جمله نترسیدن .

 

 آقای شاهی در حال خوش آمد گویی به آقای بخشدار .

 

 تعدادی از بانوان روستا و آقا سیفالله همرنگ .

 خانم کارگردان در حال توجیه آقای عاشق .

 

 استا یحیی و عباسعلی عمو  که عباسعلی عمو  انتقاد زیادی از خیلی ها  که در گذشته می توانستند برای روستا کاری انجام بدهند ، ولی انجام ندادند دارد .

 

 

حیاط مرحوم محمد باقر و مهمان نوازی فرزندان و همسر محترم ایشان .

 

 

 همه چیز گویاست و آقای محمد رضا محبوب بعنوان پدر عروس خانم در حال بدرقه .

 

 آقا همت و هنرنمایی او همه را به وجد آورده بود .

 

  آقای داماد در حال پرتاب آن سیب معروف .

 

 

کشتیگیری اهالی در حضور عروس خانم و آقای داماد .   آقا مرشد (با پیراهن آبی ) فعلاً در حال ارزیابی حریف است                

  آقا مرشد در حال اجرای فن فی تو  . حیف که از بلند کردن و به خاک کردن حریف توسط آقا مرشد که صحنه زیبا و تماشایی بود تصویری نداریم  انشاالله در فیلم خواهید دید .

 

  وبالاخره نگاه ما به جمال آقای داماد روشن شد ، یه کم گرفته به نظر میرسد ، ظاهراً هنوز اجازه ورود به محوطه خانه عروس خانم را پیدا نکرده .

 

 

تعدادی از نسل جدید و نسل قدیم ، آقا مرشد خاطره ای از قدیم تعریف نمودند که از خنده غش رفتیم .

 

تعدادی از بانوان خانواده عروس خانم در حال مشورت  جهت خوش آمد گویی به خانواده آقای داماد .

 

تعدادی از بانوان  خانواده عروس که جهت خوش آمد گویی به استقبال خانواده آقای داماد می روند .

 

آقای کربلایی افسر همانند بازرس ویژه ریاست جمهوری هر روز به نحوه اجرای پل سرکشی نموده و کمک مینمایند کمی آنطرف تر هم سمت چپ آقا حسام (  فرزند آقا مرشد ) از شوق اجرای پل عروسی را رها کرده و او نیز به اجرای پل نگاه میکند .

 

در حیاط مرحوم  محمد باقر ، خدا بیامرزد ، همیشه درب خانه اش به روی همه باز بود ، اکنون نیز فرزندان و همسر محترمشان پذیرای مهمانان هستند .

گشاده باد به دولت درب این درگاه     بحق اشهد ان لا الله اللاه

 

پشت سر خانم کارگردان و این حفاظ چوبی چه کسانی هستند ؟ اینها کسی نیستند جز تعدادی از دختران محجوب و با حیای روستای الکران .

 

تعدادی از مردان روستا به رسم ادب آماده خوش آمد گویی به خانواده داماد .

 

تعدادی از بانوان خانواده عروس جهت خوش آمد گویی به استقبال خانواده داماد می روند .

 

جناب آقای بخشدار و تعدادی از اهالی

 

هنر نمایی آقا همت که همه را غافل گیر نمود . هرچه میگفتند آقا همت بس است دیگر ، مگه خسته میشد ، میگفت بعد از سالیان سال فرصتی نصیبم شده میخوام دق دلمو خالی کنم .

 

تعدادی از بانوان خانواده داماد و خود آقای داماد که پشت تیر برق غایم شده  با رسم خاصی (خو نچا ) جهت بردن عروس خانم تشریف می آورند .

 

اتعدادی از اهالی کوچ کرده روستا ، که امروز برای شرکت در مراسم عروسی به روستا آمده اند .فقط نفر اول که دختر عمه ام معصومه خانم (همسر آقای علی قاسمی )  را میشناسم . سایر حاضرین محترم در عکس چنانچه تمایل داشته باشند ، میتوانند با وبسایت تماس گرفته و نسبت به مغرفی خود و خانواده خود اقدام نمایند .

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۵
مرداد

 

 

 

 

 

عکسی را که ملاحظه می فرمائید ، عکس چنگیزخان مغول نیست بلکه عکس یکی از فرزندان تقریباً قدیمی ( دهه 1330) روستای الکران می باشد . ( البته چنگیزخان مغول ابداً نمیتواند از نظر اخلاقی و زیبایی مثل این عزیز الکرانی باشد ، من فقط از حیث سبیل مقایسه نمودم ).

ایشان یکی از چهره های دوست داشتنی روستا هستند ، در معرفی بیشتر این چهره ، فعلا همینقدر بگویم که ایشان در کار خود استاد بوده واز هر انگشتشان یک هنر می ریزد که همه ما به هنر ایشان نیاز داریم .

لذا هر کدام از الکرانیهای محترم که بتواند این چهره را شناسایی نماید ، بنا به درخواست و خواهش وبسایت ، ایشان در ارایهء تخصص و تکنیک خود تخفیف ویژه ای خواهد داد . ضمناً ایشان در حین خدمت سربازی بنا به دلایلی که بعداً معلوم خواهد شد ، از پادگان فرار نموده است، با این حساب اداره نظام وظیفه نیز احتمالاً جایزه ای به شخصیکه ایشان را شناسایی و معرفی نماید خواهد داد، زیرا کسیکه این همه هنر دارد او را در صد سالگی هم که شده باید سرباز برد تا از مهارت او برای وطن استفاده نمود .

 

 

 

یک راهنمایی : از آنجا که ایشان فردی محافظه کار هستند در نتیجه منزل ایشان نه در جنوب روستا ونه در شمال روستا قرار دارد ، بلکه در مرکز روستا قرار دارد. 

نتیجه .

با تشکر از کلیه شرکت کننده گان محترم ، آقای علی صولتی فرزند حاجی صابر برنده این مسابقه شدند ، به علی آقای صولتی تبریک گفته ایشان برای استفاده از تخصص استاد مرشد هرچه زودتر برای ساخت یک خانه در روستا شروع نموده تا ازتجربه و تخصص آقا مرشد بهره ببرند ، ضمنا وبسایت تشکر ویژه خود را از آقای جعفر شاهی بخاطر وقت و حوصله ای که صرف اظهار نظر های متنوع نمودند ابراز داشته و برای ایشان و همه جوانان الکران آرزوی موفقیت مینماید .و اکنون به معرفی کامل آقا مرشد دشتی میپردازیم .

          

 

 

مرشد دشتی فرزند بیگلر متولد سال 1337

 

بیگلر

بیگلر پدر بزرگوار  مرشد دشتی
 

تا دوران سربازی در روستا زندگی کرده است.دوران سربازی اش مصادف بود با هیاهوی انقلاب. بعد از اینکه یک سال در مشهد خدمت کرد انقلاب پیروز شد و از طرف امام خمینی عفو خوردند و فقط یکسال خدمت نمودند.  داستان فرار از پادگان ایشان اینچنین بود ، مگر نه آقا مرشد او فرار از خدمت !! ،آقا مرشد تا خدمت را خسته نکند به خانه بر نمی گردد ( منظورم خدمت پسر مرحوم رحیم دل نیست آ )  بعد از برگشت به روستا پدرش را مجاب کرد که برای پیشرفت باید به شهر بروند.بعد از مهاجرت به شهر کارهای ساختمانی را در پیش گرفت و اوستا شدند.خانه های زیادی در محله ایی که زندگی میکند و همچنین سایر نقاط استان توسط او ساخته شده اند.درآجرچینی،کاشکاری،سقف،بتن ریزی و گچکاری اوستا هستند و بیش از 35 سال تجربه و سابقه دارند.اما حدود 15 سال است که فقط گچکاری را پیشه خودساخته و از دیگر کارها اجتناب نمودند.او در کارشان ماهر و متخصص می باشند ، عکسهایکه  مشاهده مینمائید مربوط است به هنر آقا مرشد .

 

او همچنین مانند پدر بزرگوارشان صدای خوشی دارند.البته میتوان گفت که داشتند.چون دیگر نمیخوانند.فقط در ماههای محرم دسته باشی دسته عزاداری مسجد محله خودشان را به عهده دارند.موسیقی های آذربایجانی را خوب میخواند و اذان هم به سبک موذن زاده میخوانند.او دو دختر و دو پسر دارد دختر کوچکشان مسئول امور بانوان یکی از نهادها می باشند و پسر بزرگش بنام عسگر کارمند آموزش و پرورش و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه علوم تحقیقات تهران  و پسر کوچکشان سجاد دانشجوی کارشناسی رشته روانشناسی در دانشگاه روزانه (دانشگاه محقق ) اردبیل می باشد. ( چنانچه وبسایت الکران روانتان را بهم ریخت ، پیش روان شناس غریبه نروید دکتر از خودمان است ) .

کمتر الکرانی هست که ایشان را نشناسد ایشان هم بیشتر مردم الکران و حتی منطقه ارشق را میشناسند او هم مانند پدرشان خاطرات زیادی از الکران و جوانیهای خود و روزگاری که در آن دیار گذرانده اند دارند که باید بنشینی و به حرفهایش گوش دهید.ایشان هر سال همراه با خانواده شان به روستا برای تفریح و تجدید خاطرات و همچنین جمع کردن داروهای گیاهی سر میزند و فاتحه و یاسین به اهل قبرستان و بستگان خود می خوانند. ( جهت شادی روح مادر مرحومه آقا مرشد فاتحه ای بخوانیم )

 


آثار هنری  مرشد دشتی

ایشان با توجه به اینکه مدرسه ومکتب نرفته بودند ولی از همان کودکی قرآن ر اخوب می خواندند خودش می گوید قرآن خواندن را از عمویش مرحوم میرزا علی دشتی یاد گرفته است  مرحوم میرزاعلی شاگردان زیادی داشته اند که  یا مرحوم شدند و یا الان در تهران زندگی می کنند ( جهت شادی روح مرحوم میرزا علی که حقی بر گردن جوانان قرآن خوان آن زمان دارند فاتحه ای بخوانیم ).البته ایشان سواد خواندن ونوشتن را بعدا کسب نموده و نسبت به سوادشان اطلاعات زیادی دارند. ضمنا ً خیلی از کارهای عمرانی مسجد روستا بخصوص سفید کاری  آن توسط این استاد بحق روستا انجام گرفته که وبسایت روستا از طرف اهالی از ایشان تقدیر و تشکر نموده وبرای این عزیز و خانواده محترم ایشان آرزوی سلامتی مینماید . فراموش  نکنیم برادر کوچکتر ایشان آقای می خوش نیز در کار خود استاد بوده و انشا الله در آینده از استادی ایشان نیز خواهیم نوشت .

 

 

 

 

 

او تمام مردم الکران را دوست داشته و از همه آنها التماس دعا دارند.

وبسایت از فرزند گرامی آقا مرشد که همکاری صمیمانه ای با وبسایت دارند تشکر و قدر دانی مینماید .

 

 

 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۸
تیر

                       

                                                    آقای  دکتر محمد اسلامی فرزند آقای ایمانقلی

 

حدس بزنید                 جایزه بگیرید

الکرانیهای محترم،فرزندان شایسته و با کفایت شما در شهر های مختلف سال به سال افتخارات جدیدی بر افتخارات این روستا می افزایند تا جایکه اینجانب یررسی نموده ام بیش از5 نفر در مقطع دکترا فارغ التحصیل و بیش از 8 نفر مهندسی خود را اخذ نموده اند ، کثیری نیز از همین روستا درحال تحصیل در بهترین دانشگاه ها مشغول تحصیل هستند . اکنون قصد معرفی یکی از این افتخار آفرینان این روستا را دارم که علاقمندم جهت آشنایی بیشتر نسل حاضر با اهالی روستا ، در قالب مسابقه معرفی نمایم . 

اآ

ایشان متولد 1363 میباشد ، در بهمن1384 در رشته شیمی کاربردی از دانشگاه محقق اردبیلی قبول شده و در بهمن 1388 مقطع کارشناسی را با موفقیت به پایان میرسانند .  

برخی از عناوینی که در این مقطع کسب نموده اند بشرح زیر میباشد.

1- دانش آموخته ممتاز دوره کارشناسی رشته شیمی کاربردی ورودی 84

 2- دانشجوی استعداد درخشان دوره کارشناسی از بهمن85 تا مهر 88 

3- مشاور دانشجویی ریس دانشکده علوم پایه از مهر 87 تا مهر 88 . 

 در مهر 1389 بعد از اتمام دوره کارشناسی در دوره ارشد شیمی گرایش آلی از دانشگاه علم وصنعت تهران پذیرفته می شوند ودر مهر  ماه 1391 از این دانشگاه فارغالتحصیل می شوند .

برخی از عناوین این عزیز افتخار آفرین در این مقطع به شرح زیر می باشد . 

 1 دانشجوی ممتاز دانشکده شیمی دانشگاه علم وصنعت درسال 1390  

2-دانش آموخته ممتاز دوره ارشد رشته شیمی دانشگاه علم وصنعت ورودی 1389  

3- چاپ دو مقاله بین المللی در زمینه روشهای سنتز مواد دارویی در ژورنالهای

 1-     tetrahedron 2-greenchemistry                     

که هر دو جزوء ده ژورنال بر تر در رشته شیمی آلی در رنکینک جهانی می باشند . ایشان درسال 1392 در کنکور سراسری شرکت نموده و نفر سوم کشوری کنکور دکتری رشته شیمی آلی می شوند ، که با توجه به علاقه خود به دانشگاه صنعتی شریف ، جهت ادامه تحصیل در دوره دکتری ، این دانشگاه را انتخاب نموده و در حال حاضر دانشجوی دکترای این دانشگاه هستند.

  

                                                          اقای دکتر در جلوگیرون بلاغی

ایشان دارای مقالات علمی  و کنفرانسهای داخلی و بین المللی هستند که بعد از مسابقه  آنها را اعلام خواهیم کرد .

 

هر کدام از شما الکرانیهای عزیز که بتوانید نام آقای دکتر و نام پدر و مادر گرامی ایشان را بفر مائید ، به قید قرعه جایزه ای از طرف وبسایت روستا دریافت خواهید نمود .  

یک راهنمائی: از آنجا می گویند جنوب شهری ها افراد با مرام و با معرفتی هستند ، منزل پدری ایشان نیز تقریبا در جنوب روستای الکران قرار دارد. 

توجه   نتیجه مسابقه

ایشان آقای دکتر محمد اسلامی فرزند آقای ایمانقلی هستند ، برای این عزیز و سایر جوانان روستای الکران آرزوی موفقیت داریم . کاملترین پاسخ را فرزندان محترم حاج صابر داده بودند ، کسیکه زودتر از همه پاسخ صحیح دادند آقای جعفر شاهی بودند .  قرعه کشی در مورخه 6/5/94 انجام و آقای سجاد شاهی.فرزند.عباسعلی برنده مسابقه شدند ، از آقا سجاد خوش شانس دعوت بعمل می آید  با هماهنگی با شماره 44693472 به دفتر وبسایت تشریف آورده و جایزه ایشان را تقدیم نماییم . از همه شرکت کننده های محترم که پاسخ نظر آنان را همراه با طنز میدادیم ، چنانچه از ما آزرده خاطر شده باشند ، آز انان پوزش خواسته و احترام ما را نسبت به خودشان پذیرا باشند .

عکسیکه ملاحظه میکنید  فوتبالیست یا والیبالیست  نیست که بخواد برای چاپ بر روی جلد مجلات و برای میلونر شدن عکس بگیرید . هر چند یه تار موی ایشان را من با اونا عوض نمیکنم، ایشان آقای سجاد شاهی خوش شانس و برنده مسابقه هستند و اینجا نیز الکران است ، آین آقا سجاد ما بقدری الکران را دوست دارد که حتی حاضر نشد برای وبسایت عکس پرسنلی بفرستد و معتقد بود  عکس باید از طبیعت الکران باشد . 

 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۱۲
تیر

 

 این  عکسها را آقای سجاد شاهی الکران ارسال نمودند . آقا سجاد از شما ممنونیم ، اتفاقاً تعدادی از الکرانی های دور از الکران با وبسایت تماس گرفته ومتقاضی عکس آرالاقایاسی بودند. ضمن تشکر مجدد از آقا سجاد ، به اطلاع میرساند وبسایت تصمیم دارد بوسیله عکاس حرفه ای و با دوربینهای صنعتی ااز قسمتهای مختلف روستا عکس تهیه نموده ودر معرض دید هم روستائیان قرار دهد .

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۹
تیر

 

 عکس متعلق است به مرحوم علی بنده یکی از دکان داران روستای الکران ، مردی با حوصله که با بچه ها با مدارا رفتار می نمود. روحش شاد .

 

از سمت راست آقای مجتبی سلطانی فرزند مرحوم نوروز 2- ایپک خانم  همسر مرحوم علی بنده 3-آقای امین صولتی فرزند مرحوم علی بنده 4 - مرحوم عبدالرحمان صولتی ( امی لر ) فرزند مرحوم علی بنده که روشن دل نیز بود. قصهء نابینا شدن ایشان دل هر انسانی را به درد می آورد که چگونه بخاطر عدم امکانات و بی تفاوتی و بی کفایتی دولت وقت در درمان و بهداشت روستا ها ، نو جوان با استعداد و با هوشی مثل امی لر در اثر مبتلا به بیماری سرخک به همین راحتی بینایی خود را از دست میدهد و تا آخر عمر از نعمت دیدن محروم ماند .بعد ها به موسیقی رو آورد و نی را خوب میزد. روحش شاد که در زمان خود جماعتی را شاد می کرد .

 

 

تعدادی از جوانان دهه 30 روستا

از چپ بچه ای که سرک می کشد که اکنون برای خود جوانی رعنا شده است آقای علی النقی فرزند ادریس 2- آقای شیخوردی ( احمد )شکری که ایشان یکی از فعالان اجتماعی بوده و چندین دوره عضو شورا یاری محله کیانشهر را در کارنامه خود داشته و اکنون نیز مشکلات روستا را بطور جدی پیگیری مینمایند 3-آقای علی برزین فرزند مرحوم محمد باقر 4- آقای فرامرز صولتی ملقب به فری چشم قشنگ .


و این هم دو برادر دوست داشتنی ،از راست حاج صابر و ادریس صولتی فرزندان مرحوم علی بنده، هر کدام از الکرانیها که گذرشان به میدان هفت تیر تهران افتاد، پیش حاج صابر این مرد با معرفت نیز بروند.

برای همه آنها آرزوی سلامتی داریم.

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۷
تیر

خلاصه ای از زندگی نامه رضا غریبی

 

 


رضا غریبی  فرزند حاج قلیچ خان غریبی در سال ۱۳۵۰ هـ. ش در یک خانواده مذهبی و در روستای زرگر شهرستان گرمی  استان اردبیل متولد شد.  زادگاه پدرشان  روستای مرزی  الکران  و زادگاه  مادرشان  روستای  لنگه بیز  می باشد. وی پس از آنکه تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاه خود به پایان رساند، تحصیلات متوسطه را در تهران ادامه داد .

 در دوران متوسطه شروع به گفتن شعر های موزون ازجمله رباعی ، دوبیتی، غزل و مثنوی پرداخت و در همان دبیرستان با استاد ادبیات و زبان فارسی به نام استاد وثوق آشنا شد. و شعر های خود را برای نقد به استاد می داد، که این استاد یکی از مشوق های اصلی در شروع به شاعریش بود. در مجله داخلی دبیرستان نام شاعران و نویسندگان همان دبیرستان ذکر می شد که یکی از آنها رضا غریبی بود ، و امروزه با فعالیت های شعری  موزون از جمله غزل ، غزل مثنوی ، مثنوی ، رباعی ، دوبیتی و چهار پاره و به قالب های شعری نو ، سپید، نیمایی ، موج نو ، طرح و... آشنایی کامل دارند و در همه قالب ها شعر سرایی می کند.

 

مجموعه اشعار  ایشان با عنوان (( چشم های خیس باران )) به زودی به چاپ خواهد رسید.

 

عکس رضا غریبی به همراه دکتر مهدیه الهی قمشه ای در جشنواره  شعر بشنو از نی

 

در سال ۱۳۷۳ در دانشکده علوم انسانی  دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال در رشته کارشناسی علوم کتابداری و اطلاع رسانی پذیرفته شدو از سال دوم دانشگاه به تحقیق و پژوهش روی آورد. در دوران دانشجویی مقالاتی را تالیف و در فصلنامه پیام کتابخانه ( نشریه دبیرخانه انجمن کتابخانه های عمومی کشور) به چاپ رساند. از جمله مقالاتی که در فصلنامه  فوق الذکر به چاپ رسید عبارتند از :

1. (( نقش کتاب و کتابخانه در آموزش و پرورش))

2.(( نقش کتابخانه ها در سواد آموزی بزرگسالان ))

3. (( اولین کتابخانه عمومی در ایران)) 

4. (( اولین ها در کتابخانه و کتابداری))  در نشریه پیام مشارکت

5. میزان رضایتمندی کاربران نابینا و کم بینا از کتابخانه های عمومی شهر تهران در نشریه الکترونیکی  نشر کتابدار

6. بررسی وضعیت منابع و خدمات کتابخانه های عمومی شهر تهران از دیدگاه کاربران نابینا و کم بینا در نشریه دانش شناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال

7. اخلاق حرفه ای کتابداران کتابخانه های عمومی  در نشریه الکترونیکی انجمن ها و مشارکت ها

8. مشخصات و ویژگیهای کتاب های کودکان در سایت نهاد کتابخانه های عمومی کشور

9. چاپ و نشر بیش از  40 عنوان مقاله کوتاه و شعر در نشریات مختلف  و کتاب ها

کتاب ها

1 (( آشنایی با کتابخانه های روستایی))  ( هنوز به چاپ نرسیده است). 

2. تدوین مجموعه مقالات  اعتیاد با عنوان ( اعتیاد  فقط یک پک)

3. روانشناختی واقعه کربلا ( نا تمام)

4. مجموعه اشعار ( آماده چاپ)

5. الفبای  علم اطلاعات و دانش شناسی  ( در حال تایپ)

6. تدوین فرهنگ فاف ( فرهنگ اختصارات فارسی ) ( در حال تایپ)

7. پایان نامه کارشناسی ارشد با عنوان ( بررسی وضعیت منابع و خدمات کتابخانه های عمومی شهر تهران از دیدگاه کاربران نابینا و کم بینا)

  وی در دوران دانشجویی و در سال ۱۳۷۶  سردبیری ماهنامه ثارا... را به عهده گرفته بود و به دلیل اعزام به خدمت مقدس سربازی نتوانست همکاری خود را با ماهنامه ثارا... ادامه دهد. در دوران خدمت سربازی فعالیت هایی از قبیل تهیه کتابشناسی امنیت ملی و مقالاتی در خصوص امنیت خلیج فارس و ادبیات کودکان تالیف و در نشریه تخصصی دانشکده علوم و فنون فارابی وابسته به ستاد مشترک ارتش جهموری اسلامی ایران به چاپ رساند.

در سال ۱۳۷۹ به استخدام  اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران درآمد و در سال ۱۳۸۱ به عنوان کتابدار نمونه انتخاب  و تقدیر شد، و در همان سال از طرف دبیرخانه هیات امنای کتابخانه های عمومی کشور  به کتابخانه های عمومی کیش  اعزام به ماموریت شد. در سال های بعد نیز  چندین بار کتابدار نمونه شهرستان و استان تهران و نفر دوم کشوری  انتخاب شد.

 

 

وی چندین بار به عنوان پژوهشگر نمونه در استان تهران و شهرستان های رباط کریم و بهارستان انتخاب و تقدیر  شده است.

ایشان در سال ۱۳۸۲ با آقای علیرضا حامی (شاعر) در تاسیس انجمن ادبی حافظ نسیم شهر همکاری داشتند و بعد از استعفای ایشان عضو هیات موسس انجمن و دبیر آن شدند. مجوز فعالیت انجمن ادبی حافظ را با همکاری سرکار خانم فاطمه قاسمی اخذ نمود تا انجمن منحل نشود و به فعالیت خود ادامه دهد. و در همان انجمن گاهنامه ای را به چاپ رساند که اشعار شعرای  شهرستان رباط کریم و انجمن ادبی حافظ را به چاپ رساند.

شعر های ایشان در نشریات مختلف به چاپ رسیده است و کتابی با نام (( همنفس نسیم و باران)) ( گزیده اشعار شعرای رباط کریم) توسط یکی از اعضای انجمن جمع آوری و به چاپ رسید. و در تدوین اشعار همکاری نزدیکی با ایشان داشتند.  و در مسابقات موضوعی شعر  مقام  دوم را کسب نمودند. در مراسم های شب شعر و عصر شعر شعر خوانی  و تقدیر شدند. ایشان صدای خوشی هم دارد و در مراسمات مختلف قرآن قرائت می کند.

ایشان مقالات متعددی دارد که بعضی از آنها هنوز به چاپ نرسیده است. یک جلد مجموعه مقالات  در مورد اعتیاد و مواد مخدر جمع آوری و با عنوان (( اعتیاد فقط یک پک )) تهیه و در اختیار کتابخانه های عمومی شهرستان جهت استفاده اعضای کتابخانه ها  قرار داده است.

در حال حاضر چند کتاب نا تمام  دارند که از جمله آنها تدوین فرهنگ فاف  و روانشناختی واقعه کربلا و ... می باشد.

از سال ۱۳۸۵  با همکاری آقای علی محسنی فصلنامه شناسه، نشریه داخلی انجمن کتابخانه های عمومی شهرستان رباط کریم را تاسیس و تا سال ۱۳۸۸ به چاپ می رساندند. در این نشریه  سردبیری و مدیر اجرایی  نشریه را به عهده داشتند.

سابقه مدیریت اجرایی ایشان:

در سال ۱۳۸۰ مسئول کتابخانه شهید بهشتی و از سال ۱۳۸۱ الی ۱۳۸۵ مسئول کتابخانه شهید باهنر و از سال ۱۳۸۵ الی ۱۳۸۷ مسئول کتابخانه خاتم الانبیاء  و از سال ۱۳۸۷  ریاست اداره کتابخانه های عمومی شهرستان های رباط کریم و بهارستان و نیز مسئول کتابخانه مرکزی شهرستان رباط کریم ( کاظم اخوان ۱۳۹۰ - ۱۳۸۸ ) و از سال ۱۳۸۸  تا کنون معاون اداره کتابخانه های عمومی شهرستان های رباط کریم و بهارستان از سال ۱۳۹۰ تاکنون مسئول کتابخانه مرکزی شهرستان (خاتم الانبیا،) از سال ۱۳۸۳ تا کنون  امین اموال کتابخانه های عمومی شهرستان های رباط کریم و بهارستان است .

 

در سال های مختلف و از سال ۱۳۸۱ الی ۱۳۹۰ مدیر اجرایی و مسئول نمایشگاههای  کتاب بودند. در انتخابات ریاست جمهوری ، نماینده مجلس و شورای اسلامی  و شوراهای شهرستان ها ، سمت های  نماینده فرماندار ، بازرس ، ناظر و رئیس صندوق  شعبه اخذ رای  شدند. از طرف استاندار تهران ، مدیر کل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان تهران ، مدیر کل کتابخانه های عمومی استان تهران ، رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان و فرماندار شهرستان و نیز تقدیر نامه هایی از ادارات مختلف دریافت نموده است. 

 وی برای رفاه حال اقوام و خویشاوندان  خود و با همکاری برادرانش در سال  ۱۳۸۶ اقدام به تاسیس صندوق قرض الحسنه کریم اهل بیت (ع) ( صندوق اقوام )نمود. و اساسنامه صندوق تدوین و در حضور  اعضا ثابت صندوق ، قرائت و به امضاء  رسید. ایشان به عنوان  هیات رئیسه صندوق قرض الحسنه مشغول به فعالیت می باشند.

 رضا غریبی دوره های تخصصی فراوانی را پشت سر گذاشته است . از جمله آنها تایپ و مهارت های هفتگانه ICDL و دیگر مهارت ها  که مربوط به تخصص و شغل ایشان است  گواهینامه آنها را  دریافت نموده است.

 

 

ایشان در سال ۱۳۹۰ از دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال در مقطع  کارشناسی ارشد پذیرفته شد و آخر شهریور ۱۳۹۲ از پایان نامه خود با عنوان (( بررسی وضعیت  منابع و خدمات کتابخانه های عمومی شهر تهران از دید گاه کاربران نابینا و کم بینا )) دفاع کرد و مدرک کارشناسی ارشد را اخذ نمود.

 

 

برای اطلاعات بیشتر  به وبلاگ رضا غریبی مراجعه فرمائید.

  Rezagharibi272.blogfa.com      و یا  روی    رضا غریبی    کلیک  کنید عکس ، تصاویر ، اشعار و فهرست مقالات  و ... در وبلاگ ذکر شده موجود است.

در حال حاضر  بیش از   10 وبلاگ و وب سایت را پشتیبانی می کند.

 

 

 

 

 

 

 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۷
تیر

به استحضار الکرانیهای محترم میرساند جناب آقای ابراهیم اسلامی ( برنده مسابقه ) که جهت شرکت در مراسم عروسی یکی از بستگان خود به تهران دعوت شده بودند ، به دفتر وبسایت نیز دعوت شده و جایزه ایشان تقدیم وی گردید. 

 

وقتی نام روستای الکران برده میشود ، ابتدا نام و شکل افراد قدیمی روستا در ذهن آدمی ظاهر میگردد. نمیدانم چرا ذهن ما با نسل جدید بی مهری میکند. الکرانیهای عزیز آیا میدانید در روستای شما چه تعداد نسل جدید وجود دارد ؟ آیا میدانید در میان فرزندان شما جوانانی با کفایت،شایسته ،ودر خور تحسین کم نیستند ؟ آیا میدانستید مدیر کل آموزش و پژوهش وزارت ارتباطات تهران یک الکرانی است ؟ آیا میدانستید از روستای الکران استاد دانشگاه وجود دارد ؟ آیا میدانستید چندین الکرانی در مقطع دکترا در حال تحصیل هستند، آنهم در بهترین دانشگاههای سراسری تهران ؟ آیا میدانستید یک الکرانی دارنده سه مدال المپیاد جهانی است؟ آیا میدانستید یک الکرانی وکیل پایه یک دادگستری است ؟ آیا می دانستید یکی از مهندسین کشت و صنعت مغان الکرانی است ؟ در کنار اینها فراموش نکنید آقایان محبوب بلوری،میکائیل پناهی ،اباذر شاهی ،رضا غریبی ،برادران دشتی و چندین مهندس و کار آفرین مثل برادران همرنگ ، برادران محمدی ،برادران نیکپور،حاج فریدون ، حاج احد ،و حاجی صابر ... اینها همه فرزندان الکران محروم هستند.

 

  جناب سروان ابراهیم اسلامی فرزند ایمانقلی یکی از این فرزندان در خور تحسین و شایسته روستای الکران میباشد . من اولین بار بود که ایشان را مبدیدم ونمیدانستم درجه نظامی ایشان چیست، با اکراه عنوان نمودند. زیرا ایشان انسانی هستند متواضع و فروتن. از دیدن و صحبت با ایشان لذت بردم ، دوست نداشتم با ایشان خدا حافظی کنم .

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۷
تیر

ازقدیم گفته اند همسایهٌ خوب از برادر آدم به آدم نزدیکتر است،شخصیتی که قصد معرفی آن را دارم الکرانی نیست ولی همسایه الکرانیهاست، مردم استان اردبیل نام روستای مرزی پست کندی را شاید تا همین زمستان گذشته که برف راه آنجا را به مدت 5 روز بسته بود کمتر شنیده بودند، اما به لطف بارش رحمت الهی و خبر رسانی خبر گذاری ارشق نیوز ،نام این روستا بر سر زبانها افتاد.این روستا انسانهای شریفی را در گذشته نه چندان دور در خودش پرورانده از آن جمله آقای سید طاهر موسوی پست کندی فرزند میر کاظم.

 

سید طاهر موسوی  

 آقای  سید طاهر موسوی پست کندی

ایشان در سال 1317 در روستای پست کندی دیده به جهان گشود،در سن 5 سالگی به فاصله 20 روز پدر و مادر خود را از دست میدهد وپس از آن جهت ادامه تحصیل نزد تنها برادر خود به شهر گرمی میرود،دوره ابتدایی را در آن شهر و ششم قدیم را در اردبیل بپایان میرساند.

 

سمت چپ آقای سید طاهر

سپس وارد قسمت فنی مهندسی ارتش میشود ودر شهر مهاباد مشغول خدمت شده و با تحصیل شبانه دیپلم طبیعی خود را در مهاباد اخذ مینماید. چون در آن زمان اجرای پروژه های سخت را به ارتش واگذار مینودند، احداث راه ارتباطی بین شهرهای بانه و مریوان  به ارتش واگذار میشود، که آقای سید طاهر موسوی در آن پروژه ایفای نقش مینماید،پس از ایفای نقش موفق در آن پروژه و پس از اخذ لیسانس زبان انگلیسی به قسمت هوانیروز ارتش انتقال یافته ودر شهر اصفهان دوره های خلبانی را با موفقیت یکی پس از دیگری بپایان میرساند.

  

آقای موسوی پست کندی در کنار هیلیکوپترش

سپس همراه عده ای ازهمرزمان خود جهت گذراندن دوره های تکمیلی خلبانی در سال 1338 به کشور امریکا اعزام میشود.

 

آقای سید طاهر موسوی پست کندی داخل کابین هیلیکوپتر

این دوره را نیز با موفقیت به پایان رسانده وبه میهن باز میگردد ، اما تعدادی از هم دوره ای های ایشان تخطی نموده وبه ایران باز نمیگردند. مدتی پس از بازگشت از امریکا ، گروه اعزامی همگی ترفیع درجه میگیرند ولی اقای موسوی ترفیع درجه نمیگیرد ! علت را جویا میشود به ایشان گفته میشود ساواک مانع ترفیع درجه شما میباشد، پس از زحمات فراوان به اداره ساواک مراجعه نموده و پاسخ میشنود چون پدر شما از مهاجرین روسیه هستند، درجه شما ارتغاء نمیابد.

 

آقای سید طاهر نفر دوم از راست

اینجاست که شوک بزرگی به این جوان با استعداد و با ایمان میهن پرست وارد میشود. پس از شنیدن این جمله دیگر ادامه خدمت را در ارتش به صلاح خود نمی بیند،استعفاء نامه خود را نوشته وتقدیم میدارد. با استعفاء نیز موافقت نمیشود! از یک طرف شایستگی،استعداد و ایمان این جوان اهل روستای پست کندی قرار دارد و از طرفی مسـأله مهاجر بودن پدر.

 

خلبان موسوی پست کندی در حال تیک آف

سر انجام پس از 3 سال تلاش و دوندگی و نامه نگاری به مسؤلین با استعفاء وی موافقت میشود ( چون در این مدت نظر ساواک نیز برگشته بوده و کتباً به وی اعلام میشود هیچ مانعی برسر راه ترفیع درجه شما وجود ندارد ) ولی این سید اولاد پیغمبر تصمیم خود را با قاطعیت گرفته بوده، بدین ترتیب پس از 14 سال خدمت در ارتش ، از ارتش خداحافظی نموده ومجدداً در سال 1350 عازم کشور امریکا نزد دوستانیکه درآنجا مانده بودند می رود .

  

ساختمان سازمان ملل در نیویورک و پرچم پر افتخار کشورمان

رفتی و ز دلم حسرت روی تو نرفت 

                         در این خانه به امید تو باز است هنوز

پس از 3 سال کار در ایالت نیویورک و نیوجرسی مجدداً به ایران باز میگردد ! از ایشان پرسیدم چرا و به چه دلیل برگشتی ؟ پاسخ دادند با اینکه کارم را خیلی دوست داشتم و روزی چند مرتبه از پله های مهمترین ساختمان دنیا ( ساختمان سازمان ملل ) بالا و پائین میرفتم ولی نه تنها این ساختمان بلکه همه این شهر نیز نمی توانستند جای خالی ارشق ،پست کندی، و بستگانم  در ایران را پر کنند، بنا بر این تصمیم گرفتم به همه این زرق و برقها پشت پا زده وبه کشورم باز گردم.

 

آقای موسوی پست کندی سمت راست

 

اینجا به یاد صحبتهای حاج امن الله نوری این چتر باز الکرانی افتادم ، وقتی از ایشان پرسیدم در مدت 25 ماه دوری از خانواده را در شهر شیراز چگونه تحمل مینمودی ؟ گفتند هر وقت دلم می گرفت میرفتم روی پله های حافظیه می نشستم و برای خانواده ام نامه مینوشتم ، عـجـبــا !! پله های حافظیه توانستند به حاج امن الله روحیه داده تا ایشان دوری از خانواده و الکران را تحمل نماید ولی پله های سازمان ملل نتوانستند جای خالی پست کندی را در دل آقای سید طاهر با وفا ، پر کنند.

ایشان بلا فاصله پس از بازگشت از امریکا در کارخانجات گروه صنعتی ملی ( کفش ملی )بعنوان مدیر صادرات و واردات مشغول بکار میشوند . پشتکار و پاک دستی او از وی چهره ای محبوب و دوست داشتنی در گروه صنعتی ملی میسازد. این سید جلیل القدر پس از 31 سال خدمت صادقانه، 31 سال جنگ با نفس اماره (بخاطر امکانات مالی که در اختیار ایشان بوده ) در سال 1382 باز نشسته شده اند. 

                    

آقای سید طاهر این مرد با محبت خاطرات زیادی از اهالی روستای الکران دارند ایشان می گویند عزاداری مردم الکران را در ماه محرم که به روستای پست کندی می آمدند را هنوز فراموش نکرده ام، ایشان میگویند در میان روستا های مرزی نام روستای الکران بخاطر وجود روحانی برجسته ای بنام میرزا محمد غریبی الکرانی و افراد تاثیر گذاری مثل خداشیرین ، علم ،مشهدخالقویردی،همیشه مطرح بود.   .

آقای سید طاهر موسوی ، این سید نیک سرشت و پاک نیت فضائیل   اخلاقی بیشماری دارند که بیان همه آنها از قلم من ناتوان دشوار است . از خلوص و نیت پاکش بگویم یا از بزگواری شخصیت اش ،یا از جبهه رفتنش در دوران هشت سال دفاع مقدس ؟و یا در کنار پدرم بودنش همانند یک برادر حقیقی و دلسوز پس از فوت مادرم (1352)،همیشه پدرم را قارداش خطاب میکند هیچ وقت اسم او را نمی گوید . در یک کلام ایشان تندیس شرافت و انسانیت هستند ( لقبی که برادر بزرگترش آقای میر صمد به وی داده است ) من نیز که سالهاست با این مرد با محبت و با وفا رفت و آمد دارم ، میگویم

کتاب فضل تو را آب بحرکافی نیست  

                           که تر کنم سر انگشت وصفحه بشمارم.  

 

  

       عکس جدید از سید طاهر موسوی پست کندی سمت راست  و رحیم طالبی سمت چپ

این انسان دوست داشتنی در کنار فضائیل اخلاقی که بر شمردم،ورزش کار نیز بوده ودر رشته والیبال،والیبالیست خوبی هستند و سالها تیم والیبال گروه صنعتی ملی را هدایت نموده است. 

ایشان دارای دو فرزند پسر و یک دختر میباشند که اکنون در یکی از محلات غرب تهران ساکن هستند ، برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی داریم.                 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۷
تیر

 

سلام، بدینوسیله از یکا یک شرکت کنندگان و همچنین بازدید کنندگان از وبسایت تشکر نموده و از بابت پاسخهای طنز گونه چنانچه کسی را رنجانده ام، پوزش و حلالیت میخواهم،خدا رحمت کند حاج رحیم دل را، کلامش همراه با طنز بود. از او توفیق خدمت خواستم ، وی گفت چه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانی. از حاج امن که خواهش حقیر را پذیرفتند و خود و آقا زاده ایشان متحمل زحماتی شدند متشکرم. قدر دانی مینمایم از مشهدی حبیب، این مرد دوست داشتنی از روستای طاقچه داش که به مسابقه ما رونق دادند. 

هم روستائیان عزیز همانگونه که خودتان ملاحظه میفرمائید از بین نظرات رسیده12 نظر با یک درجه ارفاق(حذف نام شناسنامه ای) به مرحله قرعه کشی راه پیدا نمودند که قرعه کشی در محل شرکت فراوردهای گوشتی مفیدان و با همکاری آقایان رضا غریبی،رحیم طالبی وحاج عارف همرنگ انجام وآقای ابراهیم اسلامی فرزند مشهد ایمانقلی ساکن شهر گرمی برنده مسابقه شدند که از طرف شرکت فراوردهای گوشتی مفیدان یک  قطعه سکه ربع بهار آزادی.به ایشان تقدیم می گردد. وبسایت روستای مرزی الکران ضمن تقدیر و تشکر از شرکت مفیدان ، به الکرانیهای عزیز توصیه مینماید اولأ سوسیس و کالباس نخورند!! ولی چنانچه به هر دلیلی خواستند بخورند حتما از محصولات شرکت مفیدان میل نمایند، زیرا این شرکت مجهز به پیشرفته ترین دستگاهای تولیدی وبهداشتی روز میباشد.

____________________________________________________

خوب الکرانیهای عزیز مسابقه تمام شد و آقای  ابراهیم اسلامی خوش شانس برنده مسابقه شدند.ولی آیا کسی به فکر دل گرفته آرالاقایسی هست ؟ بنابر این از آقای ابراهیم اسلامی تقاضا مینمائیم به درد دل آرالا قایاسی رسیدگی نموده و پس از کسب رضایت ایشان جهت گرفتن جایزه خود در ساعات اداری با تلفن 02144693472 تماس بگیرند . از همه شما متشکرم .  

  

ابراهیم اسلامی به همراه فرزندش .  برنده مسابقه

_________________________________________________________ 

  

اسلام اسلامی اولین آرایشگر  الکران

___________________________________________________ 

  

ایمانقلی اسلامی 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۷
تیر

مقدمه ای بر وبسایت الکـــران ( علیکران) 

 

 

سلام و عرض ادب دارم خدمت همه الکرانی های خوب ، با صفا در هر کجای ایران عزیز. 

یکی از اهداف ما در ایجاد این وبلاگ پیدا کردن و شناساندن الکرانی های دور افتاده از هم ، به همدیگر(بخصوص نسل قدیم به نسل جدید ) و ایجاد ارتباط بین آنها از طریق دنیای مجازی است .  

حقیر هر چه فکر کردم که این شناسایی را از کدام عزیز الکرانی شروع کنم تا کسی از دستم نرنجد ،به رسم ادب و به رسم جوان مردی ، سراغ جوان مرد روستا یعنی حسن خان و نسل او رفتم.سراغ تنها فرزند او آقای اصلان اصلانی رفتم. آقای اصلان که روسها پدر او را به طرز فجیعی در واقع به شهادت رسانده و این تنها خواهر وبرادر  (اصلان وخواهر مرحوم او  بگیم جهان ) را یتیم گذاشته اند. 

  

 از  راست: رحیم طالبی ، وسط  اصلان اصلانی و همسر محترم آقای اصلان

راغ خانه آقا اصلان را گرفتم اما کسی بلد نبود باهمکاری حاج آقا عارف همرنگ (فرزند مرحوم حاج خیرالله ) ایشان را پیدا کردم ،قرار ملاقات را تنظیم کردیم ، آپارتمانی پر از صفا ومهربانی در کرج. پاکیزگی و نظافت از در و دیوار این خانه پیدا بود.خاطراتـی که همـسر محتـرم آقا اصـلان از مـادر مرحـوم من (رحیـم طالبـــی ) بیان نمودند ونیز صحبتهای آقای اصلان گرمی بخش محفل ماشد.  


انشا الله در آینده بقیه اعضای خانواده آقا اصلان را که همانا ادامه نسل حسن خان میباشد را معرفی خواهیم نمود. ضمنا هم ولایتی های عزیزم می توانند با ارسال عکس خود و پدرانشان ما را یاری نمایند.

خانواده اصلان اصلانی

  در خاتمه بر خود لازم میدانم ازآقای رضا غریبی الکران (برادر زاده حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا میرزا محمد غریبی )که همه زحمات وب را ایشان کشیده اند قدردانی نمائیم.  

با تشکر  رحیم طالبــــــــی 

 

 عکس از : رحیم طالبی ، برگرفته از کتاب شهداء حمله روس ها به ایران  

                        

مدال فوق به جناب آقای اصلان اصلانی  به خاطر شهادت پدر گرامیشان  اعطاء شده است  

 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۷
تیر

ای دگر گون کننده زمانهاوگردشهاحال مرابه بهترین حال تغییر فرما   

 

بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک 

شاخه های شسته باران ، خورده پاک 

نرم نرمک می رسد اینک بهار 

خوش به حال روزگار  

بدینوسیله فرا رسیدن سال 1394 را به هم روستائیان خود تبریک عرض نموده وبرای همه آنها در سال جدید سلامتی و تندرستی آرزومندم.  

لازم است الکرانیهای محترم اطلاع داشته باشند در مدت کمتر از2 ماه که از تاسیس وبسایت میگذرد حدودا2050نفر از وبسایت بازدید نموده اند و از طرفی طبق آمار خبر گزاری ارشق نیوز که مهمترین خبرگزاری ارشق میباشد فقط از نگارش وجه تسمیه روستای الکران بیش از 6340 نفر تا این لحظه (عصر 27 اسفند 93) بازدید نموده اند و اکنون روستای شما در صدر آمار ارشق نیوز قرار دارد (میتوانید ببینید ) که این مهم در سایه توجه ،و ساعتها مطالعه و نگارش جناب آقای رضا غریبی بدست آمده است،جهت اداره وبسایت با مشکلاتی مواجه هستیم که با همکاری معنوی شما اهالی روستا قابل حل هستند.در اینجا بر خود لازم میدانم ضمن تقدیر وتشکر از آقا ی رضا غریبی از دو نفر از اهالی روستا آقایان حاج امن نوری  و حاج عارف همرنگ که مشوق من بوده اند تشکر و قدر دانی نمایم.عزت و سربلندی شما آرزوی من است . 

 رحیم طالبی

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۷
تیر

جغرافیای انسانی  الـکـــران ( علیکران)

جمعیت الکران:

طبق آمار ثبت شده در فرهنگ جغرافیایی و لغت نامه دهخدا این روستا 150 نفر جمعیت داشته و به مرور زمان بر تعداد جمعیت آن افزوده شد، و این روستا به مرور زمان و به دلیل مهاجرت به کلان شهرها از جمعیت آن کاسته شد. و در حال حاضر  جمعیت آن در فصول مختلف و به دلیل باز گشت به روستا جهت انجام کارهای زراعی ،متغیر است.

نژاد الکران:

 چنانچه از تاریخ باستانی ایران بر می آید قبایلی از قوم ماد که شاخه ای از نژاد اقوام آریایی بودند ، پس از مهاجرت به ایران به تدریج در بخش های شمال غربی ایران یعنی  سرزمین آذربایجان  سکونت گزیدند. پس از تاسیس دولت ماد ناحیه ی  آذربایجان به نام ماد کوچک معروف شد. اهالی روستای الکران نیز از نژاد آریایی محسوب می شوند.

زبان و گویش  الکران:

گروهی از محققان بر این باورند که زبان مردم آذربایجان در اصل از گروه زبانهای آریائی بوده و بعدها این زبان با ورود سلجوقیان و حتی به نظر برخی از آنان از زمان صفویه و با آمدن ایلات ترک قزلباش به زبان ترکی تغییر یافته است. در نتیجه زبان اهالی روستای الکران از این قاعده مستثنا نبوده و آنها به زبان ترکی آذری تکلم می کنند.

همه مورخان پیش و پس از اسلام و تاریخ نویسان معاصر گویش آذری را زبان مردم آذربایجان دانسته اند. به عقیده زبان شناسان زبان فارسی دو گویش دارد. یکی دری و دیگری پهلوی . گویش دری زبان کتابت و خواندن و نوشتن و آموزش است. اما گویش پهلوی بر زبان های محلی اطلاق می شودکه معمولا در زبان محاوره بکار می آید و در هر محلی با کمی اختلاف با آن تکلم می کنند. پهلوی را در جمع فهلویات می گویند.

در لغت نامه دهخدا آمده است: (( آذری منسوب به آذر و آذربایجان ، زبان آذری  لهجه ای از فارسی قدیم است که در آذر بایجان متداول بوده و اکنون نیز در بعضی روستاهای این استان و بعضی نواحی قفقاز بدان تکلم می کنند.))

در دایره المعارف بزرگ اسلامی نیز آمده است:  (( آذری نام زبان پیشین آذربایجان که شا خه ای از زبان های ایرانی است. و کلمه آذری  منسوب به آذربایجان است. این زبان یا لهجه که طبعا در مناطق مختلف آذربایجان گویش های مختلف داشت پس از اسلام تا حدود قرن 11 هجری در آذربایجان رایج بوده و هنوز بقایایی از آن با نام تاتی در برخی از روستاها : کرینگان از دهات ورزقان اهر ، کلاسو و خوینه رود از دهات کلیبر ، گلین قیه از دهات مرند ، عنبران از بخشهای اردبیل ، تعدادی از روستاهای طارم علیا ، دهات بخش شاهرود و خلخال ، روستاهای رامند ، تالش از الله بخش محل شاندرمن در جنوب تا تالش شوروی ( دانشنامه ایران و اسلام)

دکتر منوچهر مرتضوی در کتاب چهره آذربادگان در آینه تاریخ ایران می نویسد(( تحقیق در زمینه زبان دیرین آذربایجان یعنی زبان آذری ، ضمن آنکه فواید ادبی و زبان شناسی دارد از وظایف ملی محققان به شمار می رود، چون اکثر مواد لفظی و معنوی در قالب ترکی فعلی از مواد ایرانی یعنی آذری پهلوی ، فارسی دری ، عربی مستعمل در فارسی تشکیل یافته و ترکی آن بیش از 30 درصد مجموع مواد زبان را شامل نیست ، بنا براین زبان فعلی آذربایجان با زبان ترکی واقعی اختلافات فراوان دارد تا جائی که برای ترکان کاملا نامفهوم است)).

مذهب الکران:

اهالی روستای الکران  مسلمان بوده و پیرو مذهب شیعه اثنی عشری هستند.

منابع اقتصادی الکران:

از نظر وضعیت  اقتصادی الکران با توجه به وجود بازدهی کشاورزی و دامداری  ، می توان گفت این روستا از امکانات قابل توجه اقتصادی  مانند  زنبورداری  و فرش بافی  و ... بر خوردار است.، البته به مرور زمان  این صنایع رو به افول رفته و از صنعت  روستای الکران  کاسته شده است.

الکران همچنین ظرفیت باغداری نیز دارد . در روستای الکران وجه قالب با بخش کشاورزی  و دامداری است ، زنبور داری و باغداری پس از آن قرار دارد. در مجموع بخش کشاورزی و دامداری  عمده ترین بخش های اقتصادی  الکران را تشکیل می دهد.  

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۷
تیر

موقعیت  روستای  الـکـــران   (  الکـــران  در یک نگاه) 

http://axgig.com/images/50056351150536896857.jpg 

روستای علیکران ازنظر موقعیت جغرافیایی در شمال شهررضی واقع  گردیده ،  الکران روستایی مرزی همجوار با جمهوری آذربایجان روستاهای پست کندی ، خلیفه لو، ججلی و تاقچه داش است. این روستا دارای اهمیت و از یک قدمت تاریخی برخوردار میباشد که در این رابطه میتوان به نوشته های محمد رضاخلیلی اشاره کرد. سرهنگ محمد رضا خلیلی عراقی در خاطرات سفر به آذربایجان مینویسد. رضی ده کوچکی است در هشتاد کیلومتری اردبیل و هشت کیلو متری علیکران .

 مردم روستای علیکران مسلمان وازنظر مذهب شیعه هستند ، شواهد تاریخی نشان می دهد ، این روستا از قدمت زیادی برخوردار است . تاریخ دقیقی ازنحوه سکونت مردم آن دیار در دست نیست ،اما آثاربه جامانده از سفال لعاب داده شده در اطراف منطقه کوهستانی وکوره مخصوص برای تهیه و پخت سفال وجود داشته و فلزات که درسالهای قبل ازانقلا ب اسلامی در آن منطقه به وفور یافت می شد بیشتر ابزار جنگی مردمان آن سامان را نشان می داده که متاسفانه بعدازانقلاب اسلامی مورد تاخت وتاز افراد سودجوی قرارگرفته وتخریب شده است این روستا  دارای آب وهوای زمستان سرد و بهار و تابستان ییلاقی داشته وبسیار مطبوع است و در تعطیلات پذیرای الکرانیهای مقیم تهران و میهمانان طبیعت دوست واقع می گردد. ( به شرطیکه به طبیعت آسیب نرسانند )

ازنظر  پوشش گیاهی دارای انواع گیاه بوده که بیشترمصرف پزشگی داشته ازقبیل گون که ازکتیرای آن استفاده می شود و آویشن و بابونه ،بلاغ اوتی غازایاقی و درختان  میوه درسالهای اولیه ساکنین درمناطق مختلف بوده کم بیش آثار و نمونه آنها درکوه ها مشاهده می شود از جمله درخت زلزالک بادام ودرخچه زرشک خوراکی آلوچه وغیره…و زیستگاه حیوانات مختلف بوده مانندگرگ،روباه ،خرگوش، سمور وحشی ، گربه وحشی ،گراز پرندگان  شاهین،قرقی،کبک ،عقاب،کلاغ،زاغ ،بلدرچین،شانه بسر،هدهد،کبوترچاهی ،بلبل وبسیاری ز خزندگان سمی وغیرسمی است. 

 شغل اصلی اهالی  روستا دامداری وکشاورزی می باشد. در سالهای اخیر برخی به امور زنبور داری نیز  مبادرت کرده اند و از نظر امکانات دارای راه شوسه ودارای برق وتلفن بوده مصرف سوخت مردم هنوز بانفت سفید و هیزم انجام می گیرد .  ساکنان روستا از آب لوله کشی استفاده می کنند.  

علیکران یکی از روستاهای مرزی بخش ارشق میباشد که در صد متری نوار مرزقرار دارد بطوری که می توان گفت اهالی این روستا از مدافعان مرز بوده و هستند بطوریکه در حمله روسها به ایران چندین نفر زخمی ویک نفر بنام حسن خان(پدر آقای اصلان مرد زحمت کش وبی ادعای روستا ) به دلیل عدم لو دادن محل پاسگاه وعدم همکاری با روسها در محوطه مسجد روستا در مقابل دیدگان اهالی با قمه به شهادت میرسد . این روستا در آخرین سر شماری دارای  ۱۵خانوار و نزدیک صد نفر جمعیت میباشد .  

این روستا در زمان بارش برف اکثرا راه روستایی بسته میشود که میتوان گفت یکی از مهمترین مشکلات این رستا  مسدود شدن جاده  دسترسی به شهر رضی اشاره نمود.     

http://axgig.com/images/60893056914500360280.jpg

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۷
تیر

شجره نامه غریبی ها ( الکران - علیکران)

جدّ غریبی ها به شخصی بنام صمّت می رسد. صمّت کسی بود که از روستای  قلی بیگلو ( روستایی در نزدیکی سه راهی مشکین شهر )  به روستای  الکران  مهاجرت نموده و روستای  الکران را  تاسیس می نمایند. و ایشان  پدر  همه ی  الکرانی ها می باشند.

آقا صمّت دارای سه فرزند ذکور بوده  که ریشه غریبی ها  بعد از  صمت به آقا  اروج  می رسد.

جهت اطلاع بیشتر  به نمودار  شجره نامه  رجوع کنید.


شجره نامه غریبی ها

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۷
تیر

مو قعیت جغرافیایی روستای الکران (علیکران)

نقشه هوایی الکران

الکران دهی از دهستان  ارشق بخش مرکزی شهرستان  مشکین شهر (خیاو)  استان اردبیل واقع شده است و  150 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران  جلد ۴  و  لغت نامه دهخدا )

این روستا  از قدمت  تاریخی برخوردار است در ایام گذشته جزء  پر جمعیت ترین روستاهای این منطقه محسوب می شد . به دلیل تغییرات حکومتی و بوجود آمدن انقلاب اسلامی  مردم این روستا به شهرهای مختلف از جمله تهران مهاجرت نمودند. اما با این وصف  در فصل های بهار  و تابستان به این روستا مسافرت می نمایند.

برپایه ی آثار باز مانده از گذشته ، روستای الکران از روستاهای قدیمی است. آثار و اشیاء متعلق به باستان که توسط نیاکان ما نقل شده است  و نمونه بارز آن خرده سفالهایی است که در الکران پیداست. و نیز گورهای دسته جمعی در اطراف روستا و آرامستان ( قبرستان) کنار روستای الکران است. شواهد تاریخی اردبیل نشان از قدمت این شهر  و روستاهای اطراف آن به دوران قبل از زرتشت می رسد.

  موقعیت این روستا به 

طول جغرافیایی  8 / 48   و

عرض جغرافیایی 44/ 38 می باشد.

همسایگان الکران  عبارتند از: از سمت شمال به جمهوری آذربایجان و دیگر سمت های این روستا ، روستاهای پست کندی ، خلیفه لو، ججلی و تاقچه داش است.

ویژگیهای طبیعی:  روستای  الکـــران  در منطقه کوهستانی قرار گرفته ٬ از جنوب به کوه جلوگیر و از شمال به کوه های  مرزی جمهوری آذربایجان منتهی می شود. اطراف این روستا را تپه ها و کوه فرا گرفته است.

روستای الکران  به واسطه تغذیه طبیعی مناسب ٬ دارای ذخایر  غنی آبهای زیر زمینی است.

آب و هوای روستای  الکـــران  سرد و نیمه مرطوب است . حداقل و حد اکثر مطلق حرارت در این روستا و اطراف آن به ترتیب ۲۶ - ۳۸ درجه سانتیگراد و متوسط بارندگی  سالانه آن ۵/ ۳۶۴ میلی متر است ٬ بیشترین و کمتریم مقدار باران  سالانه به طور متوسط در ماه فروردین ( ۴/ ۶۰ میلی متر) و ماه تیر ( ۵/ ۶ میلی متر) فرو می ریزد.  اگر آب های زیر زمینی این روستا هدایت شود. یکی از پرآب ترین چشمه ها را دارد . 

الکـــران  روستایی با موقعیت جغرافیایی و طبیعی  خود دارای آب و هوای سرد کوهستانی است. به همین خاطر زمستانهای سرد و طولانی و تابستان های مطبوعی دارد. وجود آب و هوای مطبوع در این روستا در فصل بهار و تابستان اهالی  روستا از شهرهای مختلف از جمله تهران به این روستا مسافرت نموده و محصولات خود را برداشت و نیز سیاحت می کنند. شغل اهالی این روستا  دامداری و کشاورزی است که بیشتر محصولات آن  گندم و جو می باشد.

اهالی روستا ضمن استفاده از منابع طبیعی و آب و هوای دلچسب آن فصل های بهار و تابستان  و نیمه های پائیز  اوقات خود را در این روستا سپری می کنند.

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۷
تیر

وجه تسمیه الکــران ( علیکران)

 

وجه تسمیه : علیکران الکــران

اهالی  علیکران در گذر  زمان آن را به زبان ساده تر  تبدیل کرده و در محاوره  الکـــران  می  گویند.علیکران در میان اهالی روستا  الکران خوانده می شود.

  درباره ریشه ی این واژه می توان چنین بیان کرد که نام این  روستا ریشه در زبان فارسی دارد ، بدین ترتیب  که نام علیکران یا الکران   از دو بخش (( علی )) و (( کران ))  یا  (( ال )) و (( کران )) تشکیل شده است. که به ترتیب به معنای  (( بلند )) و (( کناره )) و الکـــران به معنای  (( نخستین )) و (( کناره))  خواهد بود. این می تواند به خاطر این باشد که این روستا در بلند ترین و کناری ترین نقطه  منطقه یعنی آخرین نقطه تماس  با خاک جمهوری آذربایجان و هم مرز با آن کشور  است.

اگر الکــران  را در نظر بگیریم ، نخستین و کناری ترین روستا در خاک میهن اسلامی  خواهد بود. یعنی نخستین و کناری ترین روستا به مرز جمهوری آذربایجان می باشد. و به همین خاطر نام روستا  اینگونه انتخاب شده است.

می توان چنین نتیجه گرفت که الکران  ( علیکران) نخستین و بلند ترین و کناری ترین نقطه  این منطقه به مرز جمهوری آذربایجان  می باشد. با این توضیح نامگذاری  واقعا با دقت و حکیمانه نامگذاری شده است. ! پس احسن به نیاکان  باریک بین  و هوشیار ما !


  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۷
تیر

معرفی حاج آزاد غریبی الکران 

 

حاج آزاد غریبی

 

حاج آزاد خان غریبی در سال 1316  و در روستای  الکران و در یک خانواده  کاملا مذهبی  بدنیا آمد و  دوران کودکی ، نوجوانی و جوانی خود را در همان روستا سپری کرد. و پس از ازدواج با مرحومه سرکار خانم صالحی  به روستای  زرگر نقل مکان نمود  و سال های طولانی در زرگر سکنی گزید . ایشان  حدودا در سال 1364 از روستای زرگر به شهر اردبیل نقل مکان کردند .  ایشان در همه شهر ها به شغل مغازه داری و خواربار فروشی مشغول بود . و در کنار  مغازه داری به شغل شریف  دامداری و کشاورزی  اشتغال داشتند. پس از مدتی به شهر پارس آباد  و پس از یک سال سکونت در پارس آباد و برای گذران زندگی خود به شغل خرازی  مشغول بودند. دوباره به شهر اردبیل نقل مکان نمودند. وی سال ها زندگی در شهر اردبیل  شهر تهران را برای سکونت گزیدند. و هم اکنون در شهر تهران و در محله کیانشهر  به زندگی خود  ادامه می دهند. و ی در فصول مختلف به روستای زرگر سفر می کنند و به زمین های زراعی خود رسیدگی و کاشت و برداشت می کنند. 

 اولین : کسی که در روستای  زرگر  خرمن کوب داشت ، حاج آزاد خان  غریبی بود. ایشان حدودا در دهه ی 50 جهت انجام کارهای خود  و اهالی روستا خرمن کوب را به روستا آوردند. 

اولین : کسی که در روستای زرگر کارگاه رنگرزی تاسیس  کرد و به کار رنگرزی پرداخت ، حاج آزاد خان غریبی بود. ایشان حدودا در سال ۱۳۵۴  این کارگاه را راه اندازی کردند. الیاف روستاهای اطراف  را جهت فرش بافی ، جاجیم بافی ، کلیم بافی و برای دیگر مصارف  رنگرزی می کردند.  

   کارگاه رنگرزی  حاج آزاد غریبی

رنگرزی سنتی :

به فرایندی گفته می‌شود که در طی آن کالای نساجی مثل الیاف، نخ، پارچه و یا پوشاک در محلولی که شامل مواد رنگزا و مواد شیمیایی می‌باشد، رنگ‌آمیزی گردد و مولکولهای رنگ، با دوامی نسبی با مولکول‌های کالای نساجی، پیوند محکمی برقرار نمایند. رنگرزی سنتی با نوین شدن صنعت نساجی، رفته رفته کاهش پیدا کرده‌است.

زرگر  زمانی از روستاهای خودکفای  روزگار بود، و در این روستا تقریبا همه مشاغل ( متعاقبا  در خصوص مشاغل توضیح داده خواهد شد) وجود داشت؛ و توسط اهالی روستا اداره می شد. یکی از آن مشاغل ، شغل رنگرزی بود.

رنگرزی حاج آزاد غریبی

کارگاه رنگرزی  توسط حاج آزاد غریبی  در یک اتاق  تقریبا 20 مترمربع  با امکانات ذیل تأسیس  و راه اندازی شد.

1.      دیگ بزرگ  یا پاتیل   2. انواع رنگ های پودری شیمیایی و طبیعی ( پوست انار ، پوست پیاز، پوست گردو  و علفیاتی که از خود رنگ پس می دادند و ...)   3.  ترازو : ترازو  جهت کشیدن و  وزن کردن   الیاف ( خاما) بکار می رفت . به این جهت خاما گفته می شد که الیاف  به رنگ سفید  و خام بود و بعد از رنگرزی و تغییر رنگ  از حالت خاما (خام) در می آمد. ترازوی رنگرزی عمو متفات تر از ترازو های دیگر بود، 2 عدد سینی گرد بزرگ به وسیله 3 رشته نخ (هر سینی) سینی ها به طور مساوی از سه قسمت سوراخ می شد و  به یک چوب تقریبا یک متری که نخ های سینی ها به دو طرف چوب وصل می شد ، و درست وسط چوب سوراخ بود و به وسیله نخ ضخیم که از سوراخ رد می کردند برای گرفتن و کشیدن الیاف استفاده می شد.     4.  مخزن نفت ، لوله رابط  و پیلوت:  مخزن نفت را با تلمبه پر از باد می کردند  تا نفت با فشار قوی از مخزن خارج شود و توسط لوله ای که به یک اجاق کوچک متصل بود ، شعله ور می شد.    5. دماسنج : دماسنج برای  اندازه گیری میزان گرمای آب داخل پاتیل بکار می رفت ، که هر جنس نخ به گرمای معین و کافی نیاز داشت. 6. همزن :  برای هم زدن نخ (خاما)  بکار برده می شد. وقتی با همزن نخ ها را به هم می زدند ، همه ی قسمت های نخ به یک اندازه رنگ می شد.  7.   ظروف شیشه ای یا پلاستیکی برای نگهداری  پودر رنگها و نیز برای  مصارف دیگر.  8.   نمک های فلزی  مانند  انواع زاج، مواد قلیایی مثل آمونیاک.  9.  ماده اصلی یعنی آب که محیط رنگرزی را تشکیل می‌دهد.

 حاج آزاد غریبی  در روستای زرگر  حدودا کارهای رنگرزی 30 الی 40 روستا را انجام می دادند.  در روستاهای اطراف زرگر  کارگاه رنگرزی وجود نداشت ، همه روستاهای دیگر  به روستای زرگر برای رنگرزی مراجعه می کردند.

به یاد  دارم که کودک 3 و 4 ساله بودم ، عمویم  حاج آزاد غریبی  که ما به ایشان حاجی عمی می گفتیم ، به این دلیل که در آن زمان از روستا کسی به مکه نرفته بود؛ حاج آزاد غریبی و معرفت پناهی  دو نفره به مکه رفته بودند. به همین خاطر  عموی  بنده حقیر به حاجی عمی معروف شد. بگذریم ، حاج آزاد غریبی کار و بارشان خیلی زیاد بود ، در روستا همه فرش می بافتند و کار و کاسبی عمو  رو بورس بود. هر روز  برایش الیاف  می آوردند تا آنها را رنگ کند. این شغل برای ما بچه ها   یک پدیده نو  بود  و این چنین شغلی را ندیده بودیم، و به تماشا می ایستادیم و گاهی هم شیطنت می کردیم و عمو را اذیت و عصبانی می کردیم. البته اذیت ما به عمو  یک طرفه بود و عمو در مقابل اذیت ما هیچ عکس العملی نشان نمی داد. این را هم بگویم که حاجی عمی  خوش اخلاق بود.  بخاطر آن به ما چیزی نمی گفت.  

خرمن کوب کلاسیک حاج آزاد غریبی ( زرگر)

خرمن کوب وسیله ای است در کشاورزی که در قدیم بر خر و گاو می بستند و آنرا بر روی غلات بویژه گندم می دواندند تا گندم از ساقه جدا شده و کاه و گندم جدا گردد.خرمن کوب قدیم در واقع  دارای تیغه هایی در زیر تخته های ضخیم به هم پیوسته بود و با کشیده شدن توسط گاو و خر  گندم از ساقه ها جدا می شد. امروزه خرمن کوب ها تراکتور و یا موتور های تولید برق هستند،  که به وسیله تسمه به دستگاهی که داخل آن گندم ها را می ریختند و با چرخش در داخل آن گندم از ساقه جدا می شد.

خرمن کوب حاج آزاد غریبی

حاج آزاد غریبی  دستگاه خرمن کوب امروزی یعنی مدرن را داشتند . وقتی تابستان می شد و همه کشت های خودشان را برداشت می کردند ، و در خرمن گرد هم می چیدند تا خشک شود. حاج آزاد غریبی  با دستگاه خرمن کوب خود  به صورت نوبتی گندم و جو ی  موجود در خرمن اهالی روستا را انجام  داده و کاه را از گندم جدا میکرد. 

چینی بند زنی حاج آزاد غریبی

در چند دهه گذشته شغلی وجود داشت که امروز از فهرست شغلها حذف شده است . شغلی بنام چینی بند زن ( آنکه کاسه و بشقاب را پیوند دهد) چینی بند زن ظروف شکسته چینی را به هم بند می زد.

 در گذشته بخش عمده ای از ظروف منازل همانند کاسه ، بشقاب ، قوری و ... از جنس چینی بود . این چینی ها به تلنگری بند بود و در اثر ضریه ای می شکست . اهالی روستا تکه های شکسته چینی را برای ترمیم به نزد حاج آزاد غریبی می آوردند .

  ابزارکار  حاج آزاد غریبی چینی بند زن بسیار ساده بود و شامل جعبه یا همان میزکار ، مته ، کمان کوچک ( ابزار محرک برای چرخاندن سرمته ) ، چسب مخصوص ، تسمه های بسیار باریک و ظریف می شد . حاج آزاد غریبی ، چینی های شکسته را تحویل می گرفت و به مرور یک به یک با کمان و مته محل های مورد نظرش را سوراخ می کرد و تکه های شکسته را با چسب مخصوص چینی می چسباند و با بندهای کوچک فلزی (تسمه های فلزی باریک) ظروف را به هم وصل می کرد . 

 

چینی بند زنی حاج آزاد غریبی

 

 ابزار و وسایل کار  حاج آزاد غریبی در چینی بند زنی

 

ابزاری که در چینی بند زنی مورد استفاده قرار می گیرد، بسیار ساده و ابتدایی است ولی بااین حال مراحل این عمل نهایت مهارت و استادی ودقت استادکار را می طلبد.
۱- کمان این وسیله به عنوان اصلی ترین ابزار، در دسترس چینی بندزن قرار گرفته و از قسمت های زیر تشکیل شده است:

 قیف برنجی:  وسیله ای قیفی شکل از جنس برنج (شبیه مدادهای امروزی) که در قسمت انتهایی آن، الماس جاسازی می شود.

  الماس :الماس های ریز به اندازه یک دانه کریستال شکر، از مغازه های جواهر فروشی تهیه می شد و در قسمت انتهایی نوک قیف برنجی جاسازی می شد. این الماس ها تا زمانی که گم نمی شد قابل استفاده بودند و مشکل شکستن نداشتند ولی مشکل زمانی پیش می آمد که این الماس در مقابله با چینی های سخت تر و یا شیشه از جای خود در می رفته در داخل مغازه در بین تلی از خاک گم می شد.

  در این موقع برای پیدا کردن الماس گم شده، تمام مغازه را جارو کرده و خاک جمع شده را در تشت آبی می ریختند، به این ترتیب الماس درخشنده درمیان انبوه خاک خود را ظاهر می کرد.

 الماس در آن دوران هم از قیمت نسبتاً بالایی برخوردار بوده است و هر قطعه کوچک آن حدود سه یا سه ونیم تومان خریداری می شده است.

  تکه چوب نازک از جنس درخت بید : تکه چوب به طول تقریبی 30 سانتیمتر و قطر تقریبی یک سانتیمتر از جنس بید تهیه می شد؛ چون چوب درخت بید حالت فنری دارد برای این منظور بهتر عمل می کند.

 نخ لحاف دوزی :تکه چوب درخت بید به وسیله نخ لحاف دوزی به قسمت قیفی شکل متصل می شود

 ۲- مفتول : مفتولهای آهنی و نرم به ضخامت حدود 1 تا 5/1 میلی متر مورد استفاده قرار می گیرد. این مفتول ها ابتدا به صورت فولادی و سخت هستند که بعد از سوختن نرم می شود.

 مفتول ها را روی سندان با چکش می کوبند تا مسطح و برای کوک با بندزدن آماده شود و سپس به قطعات یک تا یک ونیم سانتی تقسیم می شوند.

 ۳- سندان : سندانی به نام گولاخلی(این واژه معادل گوش دار فارسی می باشد) که از سندان های حرفه مسگری است، در کارگاه بند زنی مورد استفاده دارد و برای دو منظور استفاده می شود.

 1.     کوبیدن مفتول در روی آن به وسیله چکش

 2.      درست کردن قسمت هایی از قوری شکسته به ویژه دهانه آبریز قوری از حنس برنج

 4- چکش معمولی کوچک  : از چکش هم برای دو منظور استفاده می شود
۱- کوبیدن و پهن کردن مفتول بر روی سندان
۲- کوبیدن بند یا کوک در قسمت بند خورده.

 5- چسب ها و خمیرهای بندزنی : الف- چسب های حیوانی مانند: سریشم معمولی، سریشم ماهی، چسب پوست خرگوش، چسب سفیده تخم مرغ با آهک، چسب آلبومین خون، گلوتن و کازئین.

  ب- چسب های گیاهی مانند: سریش، شواز، کتیرا، صمغ عربی، گلوتن و نشاسته، عصاره ریوند از ریشه گیاه ریواس.

  معرف ترین و پرمصرف ترین چسب در چینی بند زنی چسب حیوانی شامل "سفیده تخم مرغ با مقداری آهک" بوده که به زامیشگه  معروف می باشد. زامشگه واژه روسی است .

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۷
تیر

معرفی مرحومه شا بیگم ( فرزند مرحومه لاله  و خواهر اله شکر)

 

 حاج آقا مبارکتان باشد. فرزندتان غلام حضرت علی (ع) است .

 

شوق قلبش را لبریز می کند. خبر سلامتی مادر و کودک تنها اندیشه ای است که در ذهن او می چرخد. از مدتی پیش منتظر چنین لحظه ای بوده است. گرمای نفسش انگار کودک را به جنبش وا می دارد . نگاهش بر چشم های معصوم نوزاد ثابت می ماند و لبخندی که بر لبانش نشسته است ، عمیق تر می شود.

 به شتاب بلند می شود ، لحظه ای مکث می کند و سپس با قدم های تند به سمت خانواده کودک می رود. خبر خوشی را به آنها می دهد. همیشه سعی داشت به دیگران خبری خوش بدهد.

 بله درست حدث زدید . ایشان یک ماما بود و به اصطلاح آنروز قابله محل بود. همه ی ماها وقتی برای اولین بار به این دنیا چشم گشودیم ، لحظه ی اول ایشان را نظارگر شدیم.

 بله همان کس که ما را به دنیا آورد . اگر ایشان نبود ، معلوم نبود چه به روزگارمان می آید. آیا زنده می مانیم یا نیامده مرگ به سراغ مان می آمد.

 بله مامای همه ی ما در روستای زرگر کسی نبود جز  مرحومه شا بیگم ( بیگم صالح (غریبی)) همسر با وفای حاج آزاد غریبی. او پزشک حاذق روستا بود. زنان نازا را معالجه و درمان می کرد و به ثمر می نشست. قابل ذکر است که ایشان بدون هیچ چشم داشتی  و بدون دریافت هزینه ای این کار را فقط به خاطر خدا و کمک به خلق خدا انجام می دادند.از قول پسرش حاج اکبر غریبی می نویسم که می گوید: پزشکان تحصیل کرده در شهر  دعوت به همکاری کرده بودند، و در بیمارستان کار مامایی انجام بدهد. اما ایشان دعوت پزشکان را رد کرده بود.

 به یاد دارم که از کسی بد نمی گفت ، تا می توانست خوبی دیگران را می گفت.

 در آموزش احکام شرعی به دیگران خبره بود. یادم می آید که روزی احکام شرعی را طوری برایم تفهیم کرد که هیچ وقت از یادم نمی رود. احکام شرعی را برایم غیر مستقیم فهماند، غیر مستقیم بودنش به این جهت بود که حجب و حیا اجازه نمی داد، مستقیم بگوید و از این طریق احکام شرعی را به دیگران آموزش می داد.

 در قالی بافی نیز چیره دست بود. بانوان روستا را آموزش می داد. همسرش رنگرز ماهری بود، خودشان نیز قالی بافی آموزش می دادند.

 یادم می آید که در یک حیاط مشترک زندگی می کریم. یک طرف حیاط حاج آزاد غریبی و طرف دیگر حاج قلیچ خان غریبی ، انگار که یک خانواده بودیم. همدیگر را خیلی دوست داشتیم ، دوستی هایمان ساده و بی غل و غش بود. صداقت در دوستی مان بود. خاطرات فراوان و بسیار فراوان است. از ذکر همه آنها صرف نظر می کنیم و بیشتر به معرفی ایشان می پردازیم.

  ایشان در سال 1320 در روستای  الکـــــران و در خانواده ای  مذهبی  چشم به جهان گشود .  دوران کودکی و نوجوانی خود را در روستای الکـــران  سپری می کند . جوانی اش را  با حاج آزاد خان غریبی الکران پیوند می زند. سپس به روستای  زرگر نقل مکان می نمایند. و سال های طولانی در زرگر سکنی گزیدند . ایشان  حدودا در سال 1364 از روستای زرگر به شهر اردبیل نقل مکان کردند .   پس از مدتی به شهر پارس آباد  و پس از سال ها سکونت در پارس آباد دوباره به شهر اردبیل نقل مکان نمودند. وی سال ها زندگی در شهر اردبیل  شهر تهران را برای سکونت گزیدند. وی خدا را درک کرده بود ، انگار لمس می کرد.  گوش به فرمان آفریدگارش بود ، همه شب قبل از خواب  با خدای خود نجوا می کرد و چنین می گفت:

 یاتارام ساقما                              دولان نام سولوما     

 سقلام الله هما                           دیلیمده سبحانیمه

 سینمده قرآنیمه                         ملک لر شاهد اولسون

 دینیمه ایمانیمه                          حوری لر خبر آپارسین

 آخرت ترپاغیمه                           یاتارام انشا الله

 دورا رام انشا الله                        یاتیب دورا بیلمسم

 اشهدان لا اله الاالله                    و اشهد محمد رسول الله

 ......

 یاتدم ساقما                                دولانمادم سولما

 سقلدم الله هما .........

بیست و هشتم  تیر ماه 1392  و اوایل رمضان المبارک است خسته است. در بستر بیماری است. دیگر توانی در دست و پایش نیست  تا تکانی بخورد. چشم هایش از سو افتاده و لب هایش از حرکت مانده است؛ اما سکوت، اتاق بیمارستان را  بخوبی احساس می کند؛ سکوتی که هر از گاهی با همهمه ی برگ های جوان درختان حیاط که خود را به دست نسیم شبانگاهی سپرده اند، پر می شود و نسیم با هر وزشی ، عطر دل انگیز را به اتاقی که بانو شابیگم در آن است ، مهمان می کند و او را مژده می دهد که تولدی دیگر در راه است. آیا این نسیم نغمه ی دیگری از نفحات رحمانی است؟

تابش نوری آشنا را بر دلش احساس می کند. گرمای دلنشینی به پیکر بی جانش ، جان می بخشد. شاید سیمای نورانی پیامبر را پیش رویش می بیند. اشک شوق بر گونه اش جاری می شود. می گوید: (( یعنی تمام شد؟! بعد از سالها مشتاق رسیدن به او هستم؛ مشتاق رسیدن به خدا . یعنی روزگار آزمایش و امتحان تمام شد؟!))

آری ، تمام شد.

شابیگم تکانی به دست و پایش می دهد. نه ، ضعف و پیری در جانش مرده است. احساس سبکی می کند . شوق پرواز  دارد.

یعنی از بند جسم خاکی اش  رها شده است.

خود را رها می کند ؛ مثل قطره ای که به دریا رسیده است و دریا می شود.

تابوت بانو شابیگم بر دوش انبوهی از اقوام و خویشاوندان تشییع می شود. جسم خسته او می رود تا در بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شود. همه می مانند با خاطرات شیرین اش کجا می توان این همه خاطرات را ثبت کرد، نه ، قلم و کاغذی نیست که  روی آن حک کنیم. آنها را  روی  قلب مان حک کرده ایم. باد  و باران هم نمی تواند آن خاطرات را از بین ببرد.   

چقدر سخته بخوای نبودن کسی رو باور کنی که میتونست باشه اما تقدیر نذاشت

مادرم آخرین لحظه دیدار تو                                         آخرین لحظه عمر من بود

مادرم آخرین حرفهای تو                                              آخرین لالایه های من بود

مادرم آخرین اشک های تو                                          آخرین گریه های من بود

مادرم آخرین مهربانی تو                                             آخرین مهربانی دنیای من بود

مادر نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن

کودک که بودم وقتی زمین میخوردم مادرم مرا می بوسید

تمام دردهایم از یادم میرفت یک روز  من زمین خوردم

دردم نیامد اما به جایش تمام بوسه های مادرم به یادم آمد

به بهشت نمی روم  اگر  مادرم آنجا نباشد

لطفآ به  فاتحه ای تمامی مادران اسیر خاک را میهمان کنید     ( ممنون)

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی
۰۷
تیر


معرفی حاج بیگلر دشتی

و سرانجام از میان چهره های محبوب روستا سراغ پدری موفق، مرد صنعتگر، مرد هنرمند،استاد معماری ساختمان آن زمان یعنی حاج بیگلر دشتی رفتم.

بیگلر 

عکس ها صحنه سازی شده است

 او در سال 1307  در روستای الکران دیده به جهان گشود. در روستای الکران وحتی روستاهای اطراف کمتر خانه ای یافت میشود که در آن آثاری از صنعت نجاری وهنر معماری او در آن خانه نباشد.حدوداً 60 سال پیش منزل دو طبقه پدر بزرگ اینجانب (رحیم طالبی) را در روستا ایشان با خشت وگل و بدون بکار بردن ذره ای سیمان و سایر مصالح پیشرفته بنا نموده اند که هنوز هم پا بر جاست. 

                    

                بیگلر 

قابل توجه مهندسین امروزی ( مهندس کریم طالبی ،مهندس وحید غریبی ،مهندس مصطفی منافی خلیفه لو ، خانم مهندس م ،موسوی پست کندی ، ونهایتاً قابل توجه آقا مرشـــد ! )  پدرم میگوید به هر قسمت از کار که ایراد میگرفتم، ایشان برای همه سوالهای من فقط یک جواب داشت ( سو آقدا دوزلر )  شاهدان  وهمسن و سالان دوران جوانی او میگویند فن نجاری ومعماری ساختمان نزد او موضوعی پیش پا افتاده بود ! او هنر مهمتر دیگری نیز دارد که نهفته در وجود اوست وآن صدای خوش اوست.

 

  

پدرم(حاج ابو طالب) که دوران جوانی اش را در کنار او سپری نموده است میگوید حاج بیگلر هنرمند و آواز خان خوبی نیز هست. ایشان میگویند هر وقت که عده ای را برای کار دسته جمعی دعوت میکردم ، دعوت شده ها که به آنها ایمجی میگفتند شرطشان این بود که حاجی بیگلر نیز دعوت شود، چون او با صدای خوش خود در حین انجام کار آواز نیز میخواند وهمه را شاد میکرد او اکنون در کنار فرزندان خود زندگی شیرین و آرامی را سپری میکند. 

حاج آقا بیگلر پنج فرزند پسر دارد که آنان نیز قله های علم و صنعت را  فتح نموده اند که اکنون از افتخارات روستای الکران میباشند.

پسر کو ندارد نشان از پدر         تو بیگانه خوانش  مخوانش پسر   

     

(درآینده فرزندان ایشان را نیز معرفی خواهم کرد) از حاج آقا بیگلر و فرزند گرامی ایشان ( آقای دکتر تقی دشتی ) که درخواست بنده را قبول نموده وخود وپدر ارجمندشان را جهت باز سازی صحنه های بیاد ماندنی قدیمی به زحمت انداختند تشکر میکنم.

درخاتمه ازجوانان فهیم وتحصیل کرده روستای الکران پوزش خواسته و انشا ا... در آینده به شرط حیات جهت بیان شایستگی ها و موفقیت هایتان سراغ تک تک شما خواهم آمد،احترام به پیش کسوت وبزرگتر در فرهنگ ایرانیان بخصوص ما روستائیان از اولویتهای ما به شمار میرود. 

  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی