گزارش یک عروسی 2
همشهریان محترم
باز هم آسمانها و باز هم جشن عروسی دختر عمو و پسر عمو ، لابد می پرسید آسمانها چه ربطی به عروسی دارد ؟
من هم مثل شما در تعجبم ، پس لطفا بر روی ادامه مطلب کلیک نمائید .
آخه می گویند عقد دختر عمو با پسر عمو در آسمانها بسته شده .
و از آنجا که تمام نعمتهای خداوند از آسمان نازل می شود ، پس لحظه پر شکوه یک پیوند آسمانی از راه رسیده است .
دو رهرو جوان که اتفاقاً هر دو از اهالی روستایمان هستند می خواهند بر اساس خواست و رضای خداوند ، دست در دست هم راه زندگی را به سوی هدف والای آن سیر نمایند ، پیامبر گرامی ما نیز ازدواج را سنت خویش و راه رسیدن به رضای الهی و صیانت بخشیدن به نیمی از دین معرفی میکند .
مکان برگزاری این جشن عروسی در یک باغ تالار بود و آن گونه که حقیر مشاهده نمودم ظاهراً مدعوین محترم اینجا را با باغ و باغات الکران اشتباه گرفته بودند ! زیرا دائم در حال قدم زدن در فظای بیرونی سالن و مشغول تناول کباب بودند ، عده ای از کباب بی خبر هم ( مثل حقیر ) در سالن مشغول خوش و بش با همشهریان و یا تشویق آقای مجری بودیم .
آقای داماد هم فکر میکنم سالن عروسی را با کوه آرالافایاسی اشتباه گرفته بودند ! چون ما فقط هنگام ورود ایشان به سالن و دست بوسی از پدر گرامی و عموی گرامی ایشان را رویت نمودیم ، بعدش همش اون بالا مالا ها بودند .
سمت راست آقای حاج شمس الدین پدر محترم دا ماد ، و آقای حاج لطف الله پدر محترم عروس خانم .
آقایون ببخشید ، شما مگه قصد دارید گل یا پوچ بازی کنید که اینگونه نشسته اید ؟
آقایان خدمتعلی و محبوب بلوری ، من فکر میکنم آقای بلوری در خواب هم داره به یک نفر میگه بنویس ثبت با سند برابر است ! آقای خدمتعلی هم که یادش بخیر زمانیکه در روستا بودم در یک همچین ایامی مرتب نوروز گلی به من می داد .
به ، به جوانان دوست داشتنی روستای الکران ، آقایان ابراهیم و شهرام نوروزی خوش تیپ ، خوش اخلاق ، من وقتی آقا ابراهیم را دیدم چون چندین سال بود ندیده بودم ، اول فکر کردم آقا زادهء آقای ترامپ هستند . اما وقتی رفتم نزدیکتر با خود گفتم حیف نیست این جوان با معرفت اهل روستای الکران را با ترامپ بی معرفت و نامرد که نیامده جنگ را شروع کرد ، مقایسه کنم . ؟
اوخ اوخ اوخ ، این میز ، میزه متفاوتی آقا ، خدا کنه آنها که دور این میز نشسته اند دو تابعیتی نباشند !!
آقای محترمی که اونطرف را نگاه می کنی ، چقدر میگیری ما را تحویل بگیری ؟
نفر وسط آقای شاپور همرنگ ، مرد شماره یک آتاشدیها
چشمتون روز بد نبینه آقا !! پارسال در یکی از نوشتار های خود در مورد آتاشدیها مرتکب اشتباهی شده بودم ، بالاخره انسان جایزالخطاست دیگه ، همین آقا شاهپور ، نصفه شب با پلیس 110 و یا 111 نمیدانم چنده ، با همون اومده بود دنبالم !! همین آقا شاهپور .
آقایون ببخشید آ ، فک کنم شما اینجا را با قهوه خانه مش قنبر اشتباه گرفتید .
ملاحظه می فرمائید که این آقا وحید همچنان داره سمت چپو نگاه میکنه ، اصلاً ایشون چپیه یا همان اصلاح طلب هستند و با اصولگراها مشکل دارند ، هر چند پدر همسر ایشان ( حاج عارف همرنگ ) یک اصول گرا هستند . و نفر وسط که حاجی سلطان هستند ، ببینید چه مظلومانه نشسته اند ! اینطوریا هم نیست ، وای به روزیکه یک میکروفون آن هم از نوع بیسمش بیفته دست این آقا ، تا اشگ آدمو در نیاورد دست بردار نیست . و اما و اما علی آقای قاسمی خیلی دلم پر است از دست ایشون ، شاهدان عینی می گویند در سال 1332 که اولین مدرسه روستای الکران با هزاران زحمت تآسیس شده بوده ، توسط مادر مرحومه ایشان برای همیشه به تعطیلی کشیده شده .
آقایون ببخشید این چه کاریه که در سالن ایستاده عکس می گیرید ؟! مگر دارید در پارک قدم می زنید ؟ خــــــــــوب می نشستید سر میزتون بالاخره عکاس می آمدند اونجا دیگه ! یعنی اینقدر عجله دارید تصویر خود را به همشهریان نشان دهید ؟! همشهریان دوست ندارن تصویر شما را ببینند ، دوست دارند عمل شما را ببینند .
روستای الکران ، باغ حاج رستم همرنگ
همشهریان محترم ، در بهترین باغ تالار های پایتخت هم اقامت داشته باشیم ، باز هم دل هوای وطن را دارد . تصویر فوق را آقای سعید همرنگ فرزند مرحوم حاج زکی الله زحمت کشیده و برای سایت ارسال نموده اند .
درود بر آقا شاهین محمدی که به همین راحتی حرف بزرگتر ها را گوش داده و گوش به حرف مشهدی سرخای نداده . مشهدی سرخای شاید خودش آدم تنبل و اهل کار نیست و فکر می کند جوانان روستای الکران هم مثل او هستند .
با تشکر از بانوی محترم الکرانی که در تهیه این گزارش وبسایت روستا را یاری نمودند .
- ۹۶/۰۱/۲۵