معرفی بعضی از اهالی
آقای بخشعلی فروزان فرزند حاج آقا مستعلی ( مصمد )
علی آقا ، قارداش ساواشماقا گلیب سن بیـــــــــــــزه ؟ یه لبخندی ، تبسمی آخه . استا مرشد سیبیلینن بیزی گورخودی ، حاجی صابر ده کی همیشه بی آغاج الینده ، جنابعالیده بوجور !! خاطا المدوگ کی وب سایت یولا سالدوخ .
ایشان که در میان اهالی روستا به علی آقا مشهور هستند ، یکی از فعالان اجتماعی بوده و در تهران نیز عضو شورا یاری محله سراج و در واقع دبیر شورا یاری هستند . این علی آقای ما ، هر از گاهی اوو آریگ آغاجی نا داش آتان کیمی ، بیر داش آتی وبسایته ! ( یه نظری می دهد ) ولی منتظر قالمی گوره داش دئدی ، دئمدی ، برای ایشان در سنگر خدمات اجتماعی آرزوی موفقیت داریم .
پرهام فروزان
این کوچولوی عزیز نیز یکی از نوادگان حاج مصمد و فرزند آقا اسماعیل فروزان هستند .
پرهام جان ، به عمو علی بگو اینقدر به مشکلات محله سراج فکر نکنه ، کمی هم به تپه جلو گیر فکر کنه .
این تصویر متعلق است به مرحوم محمد صولتی ،( پدر آقای همت صولتی ) ،
متآسفانه هیچ تصویر دیگری غیر از این تصویر ، از مرحوم در دست نیست ، اگر از من پرسده شود چه کسی را در روستای الکران با هیکل و با هیبت تر می شناسی ، خواهم گفت مرحوم محمد ، تا آنجا که من به یاد دارم ، قطر هر کدام از انگشتان دست این مرحوم به اندازه مچ دستان ما بود . روحش شاد .
این نوشته ، پشت عکس مرحوم محمد صولتی میباشد ،یکی از فرزندان ایشان ( آقای جلیل صولتی که اکنون در آقبلاق ساکن هستند ) جهت گرفتن معافیت از خدمت به مشگین شهر میروند ، مسؤل مربوطه به وی می گوید شخصی باید شهادت دهد که این تصویر مربوط به پدر شما می باشد ، آقا جلیل نیز از یک کافه چی ( صاحب رستورانی که احتمالآ در آنجا غذا می خورده ) تقاضا می نماید تا پشت عکس پدرش را گواهی نماید تا برگه معافیت از خدمت به ایشان بدهند . ( به همین راحتی !! ) بعضی ها چه شانسی دارند ، آقای خداشکر الان اگر بزند و جفت پاهای منو بشگنه ، مگه منو معاف میکنند .؟ !!!
آقای حسین نوروزی فرزند آقای خداشکر
استا مرشد هم با ارسال آن تصویر خاطره انگیزشان به وبسایت ، دردسر بزرگی برای جوانان روستای الکران درست کردند ، احتمالاً فردا ، پس فردا ، مدیران وبسایت هم تیپ و قیافه خود را به تقلید از استا مرشد تغییر دهند !!!
ایشان آقای حسین نوروزی بوده و در روستا هر از گاهی به چوپانی نیز مشغول هستند ، چوپانی نیز برای خود عالمی دارد.
مرحوم حجازی ( دروازبان پر آوازه تیم ملی در دهه های 30 و 40 ) در خاطرات خود نقل میکند ، وقتی نوجوان بوده وبه روستای مادریش در ابهر می رفته به چوپانی مشغول می شده و خیلی از این کار لذت می برده .
حسین آقا نیز در عالم چوپانی ، دل نوشته هایی دارد .
تهراندیام داغلارمی گورمورم . سوسان سونبول بنوشسین درم. بو تهرانون دودی قونب سینمه . جنت اولا قایدارم وطنه . بردا قالماق قفس الوب دور منه. زندان اولا قایدارام وطنه . گدم گزم یایحنی اکبر الی ورلانی. اوردان گورم کهلیک بولاغلارنی . بیرده چخام چلوگیرن باشنا . اوردان باخام داغلارمون داشنا . قارتال کمی سما لاردا دولانام . یورد داش دیب وطنمده دلنم .قوربان اولوم تورپاغنا داشنا . سلام ورم وطنده قارداشما . داغلار اوغلی او داغلار دان یازبسان. ایندی نجه او داغلاری اتبسان.
نوروز گلی در دست حسین آقا
به به ، نوروز گلی یا همان گزگه بوزو ، بچه که بودیم دقیفاً چوپانان به همین شکل وقتی از صحرا بر می گشتند در همچین دسته هایی نوروز گلی را به ما می دادند .
آقای سجاد محمدی ، آقا سجاد هنوز اذان نگفته شما آستینها را زدی بالا .
یادتونه در مراسم عروسی آقای سهند همرنگ تصویر تعدادی از جوانان را تحت عنوان بچه مثبت نشان دادیم ، ایشون ، یکی از آن بچه مثبتهاست ، آقای سجاد محمدی ، یکی از نوادگان مرحوم حاج رحیم دل ، فرزند حاج آقا لطفعلی .
آقای محبوب بلوری ( فرزند مشهدی بلوط ) و فرزند ایشان
این آقا را می شناسید که ؟ آقای محبوب بلوری ، ایشان 20 سال پیش در روستای الکران ، دریک دست داس و در دست دیگرش کتاب ، از این مزرعه به اون مزرعه ، از این گندم زار به اون گندم زار و نهایتاً در اثر تلاش و کوشش ، یکی از سردفتران تهران ! ، آقا محبوب ، بخاطر تلاش و پشتکارش ، محبوب اهالی روستا نیز بوده و قطعاً محبوب خداوند بخاطر همین تلاششان در کسب علم و کار نیز هستند ، چه زیباست ، هم نامت محبوب باشد ، هم نزد مردم محبوب باشی و هم نزد خداوند محبوب باشی .
نا برده رنج ، گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت که جان برادر کار کرد .
در مورد بیوگرافی و موفقیتهای آقا محبوب ، جا دارد چند صفحه از وبسایت به ایشان اختصاص یابد ، تا حق مطلب در مورد ایشان گفته شود ، من خود نیک می دانم این چند سطر معنی ثبت با سند برابر است را نمی دهد .!! ( اووزی بیلئی نه ددیم ، اصطلاحی است که در دفتر خانه ها زیاد کاربرد دارد .)
آقای مرتضی طالبی ( فرزند آقا مجتبی ) و دخترش .
این آقا مرتضی روزی 200 کیلومتر مسافت از خانه تا کارخانه را می رود و برمیگردد تا چرخهای تولید یک کارخانه را به حرکت در بیاورد ، به ایشان میگویم بیا برویم در رضی کارخانه بزنیم ، در الکران خانه بسازیم تا مجبور نباشی هر روز این همه مسافت طی کنی ، می گوید تهران مرا به جای جان خواهد بود ، پیوسته مرا ورد زبان خواهد بود . من نیزمی گویم میــــــن تهران اولا ارشدکی الکران اولماز و....
این آقا را دیگه خودتون حدس بزنید کیه .
از چپ 1- مرحوم حاج بیوک بلوری 2- مرحوم مشهدی بلوط 3 -مرحوم خان آقا
یاد باد ، یاد باد آن روزگاران ، یاد باد
مشهدی بلوط قاشخا آتین چاپاندا فمچی ورب گوله داشین آشاندا
زورنا قاوال کت کوشندن گلردی قیز گلین نر اوینیاردی گولردی
اگر به اسناد مراجعه شود ، عروسی مرحوم خان آقا دقبقاً در این فصل از سال بود ، شور و حال وصف ناپذیری در روستا حاکم بود . ای کاش وقت داشتم این مراسم را که با چشمان خود دیده ام از ابتدا تا انتها از مرحوم حاج قلی خان و آن موتور سیکلت بیاد ماندنی ایشان( که وقتی از جلوگیر عبور می کرد ، صدای آن همانند صدای مسلسل در روستا می پیچید )، تا رفتار جوانان آن روز روستا بر روی کاغذ می آوردم .
روحشان شاد و یادشان گرامی باد .
- ۹۵/۰۲/۰۶