الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

با سلام

این وب سایت با همکاری رضا غریبی الکران فرزند حاج قلیچ خان غریبی و
رحیم طالبی الکران فرزند حاج ابوطالب ایجاد شده است.
این پایگاه اطلاع رسانی جهت درج اطلاعات روستای الکران و معرفی شخصیت ها و اهالی روستا ایجاد شده است.
از بزرگواران تقاضا داریم جهت اداره بهتر این وب سایت ما را یاری فرمایند.


رحیم طالبی فرزند حاج ابوطالب باز نشسته
rahimtalebi44@yahoo.com




رضا غریبی فرزند حاج قلیچ خان غریبی
دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس
علم اطلاعات و دانش شناسی
نویسنده و شاعر
reza.gharibi272@gmail.com

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ دی ۹۹، ۱۸:۲۰ - یاسر صدری
    عالی

چر شنبه بایرامی

پنجشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۳۰ ق.ظ

 

صبح چهارشنبه سوری بانوان روستا گردهم می آمدندبه چشمه روستا می رفتندوهمراه خودجاروکهنه و پیاز می بردند.

 

منظور از بردن جارو این بود که مشکلات ، بلایا درد و رنج سال گذشته راجاروکرده وبه چشمه روستا ریخته تاآب جاری آن راببرد

پیازها را جویده وآن را داخل چشمه انداخته تا تلخی روزهای گذشته داخل آب چشمه ریخته شودتاآب ببرد و روزهای خوب وشیرین پیش روداشته باشند بعد از روی چشمه به این طرف وآن طرف می پریدندوشعری می خواندند.

آقیریقیم ، بوقوریقیم ، باش آقریم ، دیش آقریم  توکیل قال سودا.

سپس دست وصورت خودرا باآب چشمه شسته و 2کوزه آب پرکرده برای مشک ( نهره ) که باآن کره تهیه می کردند می بردندتا کره آن برکت پیدا کندزیاد شود.بعد برای اعضای خانواده اسفند دود می کردند تاازچشم بددرامان بمانند.

      


درشب آخرین چهارشنبه سال مردم روستا به ویژه نوجوانان وجوانان با پوشال وهیزم درجلوی منازل خودشان آتش روشن می کردند و ازروی آن می پریدندوبا هلهله وشادی ازنوروزاستقبال می کردند

 

             


طبق این سنت دیرینه پسران جوان دراین شب کمربندهای پارچه ای یا دستمال خودراازروشنایی بام ها (باجا) ویاپنجره همسایه ویا اقوام خود آویزان کرده وصاحب خانه بدون آنکه درصدد شناسایی آنها باشد هدایایی به پارچه می بستند ،این آیین بیشترتوسط جوانانی انجام می شدکه به دختری علاقمند بوده وبه آرزوی وصلت با او برای قورشاق آتماق یعنی دستمال انداختن به خانه دختر رفته وبه این نیت درباره آنچه که به دستمال یا کمربند آنها بسته می شد تعبیراتی می کردند.

 

   این آقایان ، به جز  بعضی از آنها، همان هایی هستند که از طریق گورشاق آتماق ازدواج نموده اند ،

آخرین چهارشنبه سوری که در روستا بودم به سال 1347 بر می گردد ، این چهارشنبه سوری را هرگز فراموش نمی کنم ، صبح زود بود ، بچه ها ، نوجوانان ، جوانان برای پریدن از روی آب به سوی چشمه در حرکت بودند ، علاوه بر آب چشمه ، از دره کنار چشمه نیز آب فراوانی در جریان بود  بطوریکه بچه ها نمی توانستند براحتی از روی آب بپرند .

 

 رودخانه ایکه اهالی جهت اجرای مراسم چهارشنبه سوری اینجا حضور پیدا می کردند ، منتهی آب این رودخانه شاید ده برابر آب کنونی بود .

 و این همان چشمه ای است که زمانی برای برداشتن یک کوزه آب از آن باید مدتها در انتظار می ماندی تا نوبت به شما برسد ، روزی اینجا مملو از جمعیتی بود که برای بردن آب و شستن لباس آمده بودند ، بیشتر خانمها بودند ، تک وتوک بچه ها نیز بودند ، یکی از دختران روستا با صدای بلند گفت من پولی را پیدا کرده ام هر شخص که مقدار صحیح را بگوید پول متعلق به اوست ، هیچکدام از حاضرین نتوانستند مقدار صحیح آن را بگویند ، آن دختر گفت ، پس طیق گفته میرزا محمد عمل میکنم ، حاضرین گفتند مگر میرزا محمد در این باره چه گفته ؟ او گفت میرزا محمد بر بالای منبر گفت هر کس چیزی را پیدا کرد باید در چند جهت ( شمال ، جنوب ، مشرق ، مغرب ) با صدای بلند به اطلاع دیگران برساند ، اگر باز هم صاحب آن پیدا نشد ، در آن صورت حکم دیگری دارد . خلاصه آن دختر آب پاکی را ریخت روی دست همه حاضرین و گفت جهت کسب تکلیف نهایی ، می روم خدمت میرزا محمد .

جمعیت زیادی در حال پریدن از روی آب بودتد ، مسن ترها نیز نظاره گر این آئین بودند ، آقا التفات و همسر محترم ایشان مریم خانم و زهرا خالا در این طرف ، مرحوم مشهدی بلوط و مرحوم مشهدی هادی با آن موشدوگ های ( چوب سیگار ) مخصوصشان  نیز در کنار آنان ،کمی آنطرف تر مرحوم قلم میرزا و مرحوم آقام مبرزا در کنار دیوار مغازه شان که ایستاده بودند ، یه خورده اونورتر مرحوم آخان که هر از گاهی دستوراتی نیز صادر می نمود ، اوتای دنده مرحوم شیرین دل و مرحوم رحیم دل و آقای قبلعلی و مرحوم سیاب به همراه مرحومه مشهد خور و نعنا خالا ایستاده بودند ، یوخاری طرفدنده  مرحوم تاپتوق و مرحوم اورشان که فردی شوخ طبعی نیز بود ،به همراه مرحوم میرزا علی و مرحوم قاسم خان نظاره گر اجرای آئین چهارشنبه سوری بودند ، مرحوم اسدخان نیز با آن قد بلند و پالتویی که بر دوشش انداخته بود داشت از دور می آمد .

 اجازه دهید از نوجوانان و جوانانیکه در این مراسم و مراسمات دیگر حضور پیدا کرده و بر شور و نشاط مراسم می افزودند نیز نامی ببرم آشاقاباشدان آقایان علی برزین ، داوود مطیع ،صابر ، ادریس، امین و فرامرز صولتی ، رسول و بختیار پناهی ( آقا بختیار سالهاست در کشور ژاپن میباشند ) ، رحیم و رشید بلوری ، قربانعلی و بخشعلی مطیع ، علی ، خدامعلی و عوض فروزان ، کریم وعزیز نوری ، جمشید و فاضل و ناصر ، غریبی، مجتبی و رحیم طالبی ،  مرشد و می خوش دشتی ، یوخاری باشداندا،  آتاشدیلارداندا گورخیم و آد آپارمیم ولی اولاردا واریدیلر ، اوتایدندا ، آقایان شمس الدین ، نصیر ، جانباز عزیز آقا مختار . و یادی کنیم از هم بازی دوران کودکیمان ، مرحوم حمزه شاهی ، مرحوم نورالذین محمدی، مرحوم آقامعلی و مرحوم مراد همرنگ که اتفاقاً هر چهار مرحوم از بچه های دوست داشتنی روستا بودند ، یاد و خاطرشان گرامی باد . تعداد دختران شرکت کننده نیز بیشتر از پسران بود ولی متآسفانه به جز تعداد اندکی ، اسامی بقیه را فراموش کرده ام .

      آقا رشید ، یکی از  اهالی گل روستای الکران ، و  نقش آفرینان در آن چهارشنبه سوری بود ،   آقای شکری هم که ظاهراً قهره  با ما .

بعضی ها که خجالت می کشیدند و یا از روی آب خوب نمی پریدند ، بزرگتر ها با طنز و شوخی تذکر داده و اورا ملزم مینمودند دوباره بپرد ، آب درون دره زیاد بود و من نتوانستم بپرم ، یادمه جوان دیگری مرا بغل نموده و از روی آب پراند جمعیت لحظه به لحظه در حال افزایش بود  اول صبح شور و حال و غوغایی بر روستا حاکم بود ، غروب نیز مراسم پریدن از روی آتش شروع شد ، آن روز یکی از بهترین روزها برای ما بچه ها بود  به قول آقای علی پناه

                مین نهران اولا ارشدکی الکـــــــــران  اولمـــــــــــــــاز

              گل زار اولا هر یر بیزیچون الکــــــــــــــران  اولمـــــــــــــــــــاز

 

 اسماء خانم ( دختر آقاشهرام نوروزی ) هم مثل من، روزی خاطرات این دوران از زندگیش را در دلش زنده خواهد کرد . ولی با کدام جمعیت ؟ با کدام همبازی ؟

 

یادم آمد شوق روزگار کودکی

  مستی بهار کودکی

  یادم آمد

 آن همه صفای کودکی

 نه مرا سوز سینه بود  ، نه دلم جای کینه بود

 روز و شب دعای من ، بوده با خدای من

 کز کرم کند

 حاجتم روا

 آنچه مانده از عمر من بجا

 گیرد و ، پس دهد به من دمی

 مستی کودکانهء مرا

 شور و حال کودکی بر نگردد دریـــــــــــــــغا

 قیل و قال کودکی بر نگردد دریــــــــــــــــــــــغا

 

 

 

سحر که از کوه بلند جام طلا سر می زند

بیا بریم صحرا که دل بهر صفاش پر می زند

مرغک زیبا روی چمنها می خونه  ، نغمه شورش کرده دلم را دیوونه

دفتر گل در مکتب بوستان بگشودست  ، بلبل از آنها درس وفایی می خونه

ما همه اهل صفائیم   ، بنــــــــــــــدهء خاص خدائــــــــــــــــــــــــــــــــــیم

بنده خاص خدائیم .

 

 

با تشکر از آقای ایرج کوهی طاقچه داش که در تهیه این گزاذش ما را یاری نمودند .

 

  • ۹۴/۱۲/۱۳
  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی

نظرات  (۷)

سلام آقای طالبی
نگران اولما ، منده آتیلا بلمدیم سودان و یخیلدیم سوآ .
پاسخ:
علیکم السلام
  من نگران دورم ،
  • ابراهیم اسلامی
  • با سلام

    آقای طالبی ممنون از اینکه رسم و رسومات گذشته رو یادآوری می کنید.

    امیدوارم تهران امسال چهارشنبه سوری بی خطری داشته باشه.

    پاسخ:
     جناب سروان  هر شخص از منظر تخصص خودش به موضوع نگاه می کند ، جنابعالی و همکارانتان نیز دغدغه سلامت مردم در چهر شنبه آخر  سال را دارید ،  ما نیز برای شما  حافظان امنیت و نظم دعا می کنیم .  من که  از چهار شنبه سوری های تهران متنفرم ،
     راستی جناب سروان ، بعضی از همکاران شما  ( نه البته همشون ، فقط بعضی ها ) که در نیروی انتظامی و از اهالی الکران نیز هستند  ، می خواهند زرنگی نموده و بیان جایزه دیگران را نیز به بهانه اینکه صاحب جایزه وقت نداره بگیرند !  شما یه رهنمودی ،  راهنمایی ما را بفرمائید که از دست این آقا چکار کنیم ؟
  • ابراهیم اسلامی
  • با سلام

    در مورد اون فرد هم باید عرض کنم بنده در جایگاهی نیستم که اظهار نظر کنم  ولی عقل حکم می کنه:

    ((حق باید به حق دار برسه ))

    اما اگه اون فرد از زحمتکشان نیروی انتظامی باشه یقین دارم نیتش خیره.

    پاسخ:
    سلام
     سپاس از اظهار نظر حکیمانه جنابعالی .
    سلام  

    خدمتتون عرض کنم این بنده خدا پیگیر بود که عید اردبیل رفتنی جایزه روبگیرم ببرم خوب عموجان اونم راه قانونی داره شما جایزه روپلمپ کن یه رسید ازما بگیر صورتجلشم خودم مینویسم  حتما ام قید کن پلمپ به دس مبارک اقا مصطفی باز شه ایطوری  هم  من به نیت خیرم میرسم هم شما خخخخخخ البته اگه از چهارشنبه سوری امسال تهران جان سالم به درببریم درمورد نظرجناب سروانم عرض کنم ایشون میدونن چهارشنبه سوری چقد خطرناکه اونم برابچه های عزیز ناجا ایشالله امسالم به خیربگذره...
    پاسخ:
    علیکم السلام آقا سجاد
     آخه چون ما راههای قانونی و صورت جلسه نوشتن را بلد نیستیم  می ترسیم ، و نگرانیم شما صورت جلسه را طوری تنظیم کنی که سر ما کلاه بره  ( مثل شکایت نوشتن حاج ابوطالب در زمان قدیم ،  ریس پاسگاه به حاج ابوطالب سفارش کرده بود ، شکایتها را طوری بنویس که من بتوانم شاکی و متشاکی را همین جا صلح بدهم و کار به مشگین شهر نکشد ) .
     در مورد قسمت آخر نظرتان ، ما نیز دعا می کنیم به عزیزان ناجا آسیبی نرسد ، من که از چهارشنبه سوری تهران متنفرم .
    در مورد قسمت اول نظرتان ، مهمتر از همه اینه که ما علاقمندیم ، آقا مصطفی را نیز زیارت کنیم .

  • بانوی الکرانی
  • باسلام

    یکی از مهم‌ترین آئین‌هایی که از گذشته‌های نه چندان دور در آذربایجان مرسوم بوده «پریدن از روی آتش» می‌باشد. هر چند این رسم را بعضی خرافات قلمداد کرده‌اند اما این تفکر هرگز از جذابیت و «شاد‌آفرینی» آن چیزی کم نمی‌کند

    این رسم که از اعتقادات مردم قدیم ایران باستان برجای مانده نه تنها در میان مردم آذربایجان بلکه در همه جای ایران مرسوم است اما ادبیات حاکم بر این رسم در دیار آذربایجان، از لطافت و حلاوت ویژه ای برخوردار است. تا آنجا که پریدن دختران دم بخت از روی آتش، مظهر «بخت‌گشایی» آنها فرض شده است:

    قیزلار دییر: آتیل ماتیل چرشنبه

    آینه تکین بختیم آچیل چرشنبه

    خالق منظومه «حیدربابایه سلام» استاد محمد حسین شهریار  به زیبایی هرچه تمام‌ترآئین‌های عید نوروز ،چهارشنبه سوری و مراسم این ایام را چنین به نظم کشیده است:

    بایرامیدی،گئجه گوشی اوخوردی

    آداخلی قیز، بیگ جرابین توخوردی

    هرکس شالین بیر باجادان سوخوردی

    آی نه گوزل قایدادی شال ساللاماق

    بیگ شالینا بایرامیلیغین باغلاماق!


    شال ایستدیم منده ائوده آغلادیم

    بیر شال آلیب تئز شالیمی باغلادیم

    غلام گیله قاشدیم شالی سالادیم

    فاطمه خالامنه جوراب باغلادی

    خان ننه‌می، یادا سالیب آغلادی

  • ابراهیم اسلامی
  • چرشنبه بایراموز مبارک

    پاسخ:
    ساغ اولاسان آقا ابراهیم ، سنین کی نن بله .
  • شاهی الکران جعفر
  • تا جایی که من یادم می اد این مراسم شور شوق خاصی در روستا داشت .و این میراث تاریخی که از گذشته گان ما به یادگار مانده .حتی یاد اوریش احساس خوبی به ادم میده .مراسمی که نه از جمشید .بلکه فرا تر از ان سومر به ما مردم فلات ایران رسیده .سال خوبی داشته باشید .ومدیر عزیز موفقتر از همیشه
    پاسخ:
    جناب آقای شاهی
    برای جنابعالی و خانواده محترم نیز آرزوی تندرستی و سلامتی داشته و  امیواریم قلمتان همیشه مانا باد .

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی