الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

الکران (روستای مرزی علیکران)

____ پایگاه اطلاع رسانی روستای الکران _____ مدیران وب سایت : رحیم طالبی و رضا غریبی

با سلام

این وب سایت با همکاری رضا غریبی الکران فرزند حاج قلیچ خان غریبی و
رحیم طالبی الکران فرزند حاج ابوطالب ایجاد شده است.
این پایگاه اطلاع رسانی جهت درج اطلاعات روستای الکران و معرفی شخصیت ها و اهالی روستا ایجاد شده است.
از بزرگواران تقاضا داریم جهت اداره بهتر این وب سایت ما را یاری فرمایند.


رحیم طالبی فرزند حاج ابوطالب باز نشسته
rahimtalebi44@yahoo.com




رضا غریبی فرزند حاج قلیچ خان غریبی
دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس
علم اطلاعات و دانش شناسی
نویسنده و شاعر
reza.gharibi272@gmail.com

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ دی ۹۹، ۱۸:۲۰ - یاسر صدری
    عالی

چوپانهای روستای الکران

يكشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۲۳ ق.ظ

تصور بفرمائید در چراگاه های دور و مراتع صعب العبور روستا مثل نرمان سنگری  ، خولون ییلاغی ، میان دره و . . . گوسفندی پایش شکسته ، چه کسی باید او را مداوا و مراقبت نماید تا به روستا برسد ؟ یا مهم تر از آن تصور بفرمائید  گوسفند یا بزی در قره قوش قیسی بچه به دنیا آورده  ، چه کسی باید از او مراقبت ویژه نماید تا هم خود وهم بچه اش صحیح و سالم تحویل خانواده اش گردد ؟ نقش چوپانهای روستای مرزی الکران در اداره امور روستا ، کمتر از سایرین نبوده و نیست .

 

                                     

 

حیفم می آید از چوپانهای قدیم روستا ، این مردان خشمگین و ترسناک دوران کودکیم خاطراتی که در ذهن دارم بازگو نکنم .

                               

 

 

چوپانی در آن زمان یکی از شغلهای شریف و پر در آمد و در عین حال پر درد سر محسوب می شد که هر کسی جرأت انتخاب این شغل را نداشت . یکی از شیطنتهای دوران کودکی ما ، زمان مراجعت گله ها از صحرا بود ، دسته  گله ها نیز مثل الان کم نبودند مثلاً ابتدای دسته گله که درب خانه ما بود ، انتهای آن درب خانه آقا ایستام بود .

من و چند نفر از همبازیهایم در جایی کمین میکردیم و  همینکه ابتدای دسته گله از راه می رسید ، با وسائل و ابزاریکه از قبل تهیه نموده بودیم گله را می ترساندیم و گوسفندان هر کدام به سویی فرار می کردند و در نتیجه چو پانی که از صبح رفته صحرا و خسته شده ، اذیت می شدند و نهایتاً عصبانی از دست ما .

                            

البته اینگونه نبود که ما همیشه در شیطنت خود موفق باشیم ، هر از گاهی گیر یکی از این مردان خشن و ترسناک می افتادیم و هر کدام از آنها برای تنبیه ما عکس العمل های متفاوتی از خود نشان می دادند  که در زیر به اسامی آنها می پردازم ، یه وقت شما فکر نکنید این اسامی مربوط به اختلاس کننده های میلیاردی مثل بابک زنجانی ،محمود خاوری ،شهرام جزایری و فاضل خداداد و.... می باشد ، نه  اینها اسامی انسانهای پاک روستای الکران میباشد ، منتهی چون من فرصت نداشتم بعضی از این عزیزان را از نزدیک دیده و کسب اجازه نمایم ، مجبورم به اختصار نام آنها را ببرم .

مثلاً آقای ع ،ق - این مرد قد بلند و قوی، وقتی با شیطنت ما مواجه می شد ، من را می گرفت و با یک دست بالای سر خود می برد و من اون بالا شروع می کردم به التماس و دست و پا زدن، اون بالا برای من بقدری ترسناک بود که انگار از روی ساختمان5 طبقه می خواستم سقوط کنم ، تصور می کردم او قصد دارد من را از اون بالا پرت کند پائین ، ولی او هرگز این کار را نمیکرد و پس از طی مسافتی وقتی حسابی اشگ مرا در می آورد ، به آرامی می گذاشت زمین .

                   در رابطه با مطلب بالا ، و با توجه به عکس فوق ، پیدا کنید پرتقال فروش را .

 

آقای ( و ، ن ) این مرد به ظاهر آرام و بی خطر ، اما خدا نکند دست او به گوش کسی می رسید ، طرف اگر گوشش از جا کنده نمی شد ، شانس می آورد که من یکی از آن افراد خوش شانس بودم .

یکی دیگر از این مردان خشمگین و ترسناک دوران کودکی من آقای خدمتعلی بود . همین نفر اولی که در عکس زیر می بینید .

این مرد خوش چهره و دوست داشتنی ، چوب دستی خود را به قصد زدن ما بالا می برد ،تا چوب دستی او به زمین فرود بیاید، ما نصف جون می شدیم ، چوب او در سمت چپ و راست ما به زمین اصابت می کرد ولی نمی دانم چرا به ما اصابت نمی کرد .

این مردان خشمگین و ترسناک ، اکنون که ماها بزرگ شدیم  آنها نیز به مردان  رئوف  و مهربان تغییر نموده اند ، اما از خدا که پنهان نبست از شما چه پنهان ، هنوزم که هنوز است من هر بار آنها را در مجالس و محافل می بینم باز هم می ترسم شما را نمی دانم .

آخرین چوپانیکه در روستا او را اذیت کردم در تابستان 94  و  آقای ( ی - م ) بود ، ایشان که فارغالتحصیل در رشته حقوق می باشد ، بخاطر حل مشکلات روستا و شاد کردن دل اهالی ، به مدت یک روز  لباس چوپانی را بر تن نمودند  ، در همین جا تشکر و قدر دانی خود را از این جوان متواضع و دوست داشتنی اعلام نموده و رحمت می فرستم به روان پدر مرحوم ایشان .

 

 

 

 

روزی معلم سر کلاس به یکی از شاگردان گفت درس چوپان دروغگو را بخوان.
بچه پاسخ داد ، آقا ! پدرم این صفحه را از کتابم پاره کرده.معلم بر آشفت و جویا شد . به چه دلیل ؟
پسره با لحنی لرزان گفت ، آقا معلم ! پدرم چوپان است . از خواندن این درس سخت خشمگین شد و رو به من گفت ، من و پدرم و هفت جدم چوپان بودیم بسیاری از پیامبران چوپان بوده اند.هیچ چوپانی دروغگو نبوده است.
اما یک نفر در ده ما پیدا شد و گفت به من رای بدهید تا برای شما مدرسه بسازم، خانه بهداشت درست کنم ، جاده کشی کنم به بچه هایتان شغل ایجاد کنم و….. غیره .
ما هم باور کردیم و به او رای دادیم و آقا شد نماینده مجلس و به هیچیک از حرفایش هم عمل نکرد و جواب سلام مارا هم نمی دهد.
به معلمت بگو این صفحه را پاره کردم تا به جای چوپان دروغگو درس جدید، نماینده دروغگو * را تدریس کند

(با تشکر از آقای اکبر غریبی ،  این متن که در واقع زبان حال امروز جامعه است  را برای ما ارسال نمودند )

  • ۹۴/۱۱/۱۸
  • نویسندگان ــــــــ رحیم طالبــی ــــــــــ رضا غــریبـی

نظرات  (۷)

  • شاهی الکران جعفر
  • سلام :
    برادر طالبی ما تو دهاتمون صحرا نداریما کوهستان داریم معادل کلمه صحرا اینجا در الکران مراتع نرمان سنگری .یا قرقوش قیسی ..ووو...داریم .در ضمن ایندفه دیگه خودم برنده م اقای علی قاسمی فرزند مرحوم قاسم خان همونی که ازش خیلی می ترسیدن .ولی ترستون فکر کنم درست نبوده .چون این مردانی که من میشناسم فقط برای بیگانگانی که وارد مرزهای الکران میشدند خطرناک بودند ؟؟؟
    پاسخ:
    علیکم السلام
    جعفر جان شما راست می گو ئید ، ما در الکران صحرا نداریم  بنده نیز حسب تذکر شما قسمتهایی از متن را اصلاح نمودم . و اما در مورد قسمت دوم  ، در عکس افراد دیگری نیز هستند که آنها نیز سابقه چوپانی دارند ، شما هم  راحت ترین سؤال را پاسخ دادید ، که آن هم معلوم نیست آیا پاسخ شما صیحیح باشد یا خیر . !  مهم  اینه که آقای  ( و ، ن ) را که به ظاهر فردی آرام و بی خطر ولی به باطن گوش آدم را در می آورد را پیدا کنیم .
  • یکی از چوپانان قدیمی
  • سلام
    آقای طالبی خوب نوشتی دستت درد نکند ولی ایکاش از یکی از چوپانها مشاوره گرفته و از لذتهای چوپانی بیشتر می نوشتی مثلاً از لدت خوردن  کلکه و یا چیبینه یاستیق بیشتر می گفتی ، باز م ازت ممنونیم بخاطر همین مقدار که از ما ها یاد کردی .
    پاسخ:
    علیکمالسلام
     اینها که شما فرمودید ، من نمیدانم اینها چیستند ، ولی طبق فرمایش شما باید از یکی از چوپانها مشورت می گرفتم ، در اینصورت قطعاً این نوشته جذابتر می شد ،  جهت اطلاع جنابعالی و سایر همشهریان عزیزم ، سایت را جذاب نگه داشتن به همین راحتی هم نیست ، برای تهیه یک عکس و یا مطلب بدرد بخور کلی باید وقت بذاری ، مزاحم خیلی ها بشوی ، خیلی جاها باید بروی ، خیلی اشخاص را باید ببینی . من از قدیمی ها توقع ندارم ، زیرا خیلی از آنها با اینترنت سرو کار ندارند ، ولی از نسل جدید انتظار هست که حداقل بخاطر روستای آبا اجدادی خود علاقه و انگیزه از خود نشان دهند . از تماس و اظهار نظر شما متشکرم .
  • یک نفر میگه و یک نفر می پرسه
  • با درود  لطفا بفرمایید علت حذف مطلب پیامبران چوپان چیست ؟ مگر چوپانی نکردند در ضمن حضرت علی (ع) چاهی در مدینه با دستان مبارکشان کندند هنوز در این منطقه قابل استفاده می باشد.     (چوپانان دروغ گو نیستنداما..........!)
    پاسخ:
    با سلام  خدمت شما همشهری عزیز
    سؤال کاملاً بجا و ما یهء مسرت اینجانب بخاطر دقت نظر همشهریانم می باشد . راستش علت خاصی نداشت ، چون اخیراً نمایند محترم مجلس قدم کوچکی برای روستای ما برداشته اند ، با خود  گفتم این مطلب نباشه بهتر است ، حالا که بحث به اینجا کشیده شد ، در اولین فرصت مجدداً نمایش خواهیم داد .

  • بانوی الکرانی
  • چوپانان همچون صخره های طبیعت صبور و معتقد هستند و چقدراین شغل باصفا و زیبا و آرامبخش است. 

    با توجه به سخت شدن زندگی بیشتر عموم مردم و جوانان به شهر سفر کرده و از زندگی روستا دور شده اند اما چوپانان همچنان پا برجا و متعهد به پای کار خود ایستاده اند،چوپانی شغلی شریف، مفرح و جالب اما فراموش شده است. 

    تولد بره درکوه، لحظه های  حمله گرگها به گله، دزدی و گم شدن گوسفندان از سختی های چوپانی است و لحظه های شیرین هم فراوان دارد،دوری از همهمه جامعه وسکوت وآرامش،تولد یک بره،شیر خوردن یک بره از پستان مادرش و.....

    وضوگرفتن چوپان کنار چشمه و نمازخواندن در دل طبیعت زیبا و خوردن نهار در سفره ای کوچک با تنوع شیر، ماست، کره و نان محلی از خصوصیات خارق العاده این شغل است. 

    پاسخ:
    با تشکر از حضرتعالی که بخشی از لذتهای زندگی در روستا را با قلم شیوای خود وصف نمودید ، حیف که حقیر فرصت دیدار حضوری با چوپانهای قدیم روستا را نداشتم تا از خاطرات زیبا و شنیدنی آنان بیشتر بنویسم .
    سلام  و خسته نباشید خدمت عموی عزیز...
              
       اولا :الاغ محترم ضربه پانداره نظربه راستم نکرده رژه خوبی نرفتن دوما عمو این چوپان جوان اصلا حواسش به گوسفنداش نیس سگشم معلوم نیس حواسش کجاس  درجریان باشیدسوما چوپانای نسل جدید همه دسرسی به اینترنت دارن کم لطفی میکنن نظرنمیدن ما که همیشه درصحنه ایم....
    پاسخ:
    علیکم السلام ، سلامت باشید
    همه مواردی که گفتید درسته آقا سجاد ، اینطوری نمیشه ، من خودم باید برم یه مدت چوپان بشم تا بقیه نیز حساب کار دستشان بیاد .
    نظر آقا سجاد را در مورد رژه الاغ اینگونه اصلاح میکنم :  الاغ محترم در ضربه پا انداز نظر به راست هم نکرده و رژه خوبی نرفته .

  • اکبرغریبی
  • سلام ضمن عرض خسته نباشید خدمت جناب عالی برای زیبا و پر محتوا شدن سایت از کامنت گزاران درخواست دارم برای نظر دیگران نیز با ذکر عنوان نظز بدهند    باکمال تشکر  
    باعرض سلام مجدد 


     عمو ای ن اقامصطفی برنده شده اما نمیتونه بیاد دنباله جایزش به منم وکالت داده جایزه رو بگیرم شاید چیزی ام نصیب ما شه خخخخ
    پاسخ:
    علیکم السلام آقا سجاد
    درسته که پلیس هستی و زرنگ ،  ولی خوب  هرچی باشه ما نیز الکرانی هستیم و نیمه زرنگ ! به فرض محال هم که نتونست بیاد ، ما میرویم خدمت ایشان ، شما نگران اون قسمت نباشید .

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی