آپاردی سئللر سارانی❤
همشهریان و خوانندگان محترم ، خطهء آذربایجان مملو از تاریخ و فرهنگ تآثیر گذار و وقایع تلخ و شیرین است که شرح و بیان هر کدام از این وقایع باصطلاح مثوی هفتاد من کاغذ نیاز دارد ، اکنون بطور خیلی مختصر و گذرا به یکی از این وقایع می پردازیم .
آپاردی سئللر سارانی یکی از اشعار فولکولور و معروف آذربایجانی است که بر اساس داستان سارای ساخته شده و از سالیان دراز به اشکال مختلف سینه به سینه نقل شده و امروزه یکی از شاهکارهای فولکلوریک آذربایجان به شمار میرود .
افسانه سارای از جمله افسانههای مردمی در سرزمین آذربایجان است که در میان تورک های آذربایجانی (چه تورک های جمهوری آذربایجان و چه آذریبایجان ایران) بسیار مشهور است. این افسانه، داستان کوتاهی است که سرنوشت غمانگیز دختری زیباروی را به تصویر میکشد و در انتهای داستان اشعاری است که به صورت تصنیفهایی با قرائتهای مختلف، باعث خلق آثار متعدد در موسیقی آذربایجان شده است. افسانهی سارای به صورتهای مختلف روایت شده است که پیام اصلی و مشترک آن در تمام روایتها، وفاداری و حجب و حیای این دختر زیباروی است.
سارای نماد وفاداری دختر تورک:
داستان سارای اینطور آغاز میشود که در کنار رودخانه ی آرپا چایی که در نزدیکی مرز ایران و آذربایجان جاریست در یکی از دهات نزدیک آن دختری ساری تللی (گیسو طلا) و آلا گؤز (چشم شهلا) به دنیا می آید. پدر و مادرش نام این دختر را سارای که در تورکی آذربایجانی تحلیل یافته ساری آی (ماه طلایی) میباشد میگذارند .سارای مادرش را در کودکی از دست داده بود پدرش بنام سلطان کیشی که از اهالی دشت مغان بود ، زن دیگری نگرفت و زندگی اش را وقف تربیت دخترش نمود .
سارای در ایل با پسری بنام آیدین (خان چوپان) آشنا می شود. از طرفی خان یکی از مناطق اطراف هنگام شکار سارای را می بیند و شیفتهٔ او می گردد. بزرگان ایل با تقاضای وصلت خان با سارای مخالفت کرده٬ سارای و آیدین را نامزد اعلام می کنند. بیماری مادر آیدین٬ او را مجبور به ترک ایل و مراجعت به خانه می کند. او بعد از مرگ مادرش هفت شبانه روز به سوگ می نشیند. خان با همراهانش به ایل حمله کرده٬ با تهدید به کشتن پدر سارای و دیگر افراد ایل، سارای را ناگزیر به همراهی با خود می کند. سارای در انتظار برگشتن آیدین راه را طولانی می کند؛ اما سرانجام با نومیدی از فرارسیدن آیدین، خود را به داخل رودخانه "آرپاچایی" می اندازد تا خان از او کام نگیرد .
امواج آر پا چایی سارای زیبا را همانند دسته گلی روی دستهای خود برد و بدین ترتیب دفتر عشق ناکام دیگری بسته شد و از میان رفت و سارای به عهد و پیمانیکه که با خان چوبان بسته بود ، با عمل به عهد خود ، از خود یک استوره ساخت .
بعدها شاعری از دیار ارسباران آذربایجان، بنام ابوالقاسم نباتی در میان چندین بند شعر تراژیک، گوشه ای از این حکایت را در کلیپ زیر اینچنین بیان نمود .